sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۲ خوابم سنگین شده....قبلا خوابم سبک بود... قبلا با صدای کفش پاشنه دار زنِ همسایه که نمی دانم تو خونه چرا می پوشید!!..بیدار می شدم... اما در این روزها..پارچِ آب هم کار ساز نیست... صدای راننده تاکسی تو گوشم زنگ می زنه.... آره آقا...هر کی هر کی شده...من 200 تومن می گیرم...اون 500 تومن می گیره...هر کی اندازه ی انصافش!.. و من خیره به شبشه ی رو به روم که نوشته نرخ مصوب...ولی با خودکار نوشته... خوب خوراکِ فکر به مدت چند ساعت جور شد.... نخِ انصاف رو می گیرم و می چرخم و می چرخم تو افکار..تا یک وقت دوباره زنِ همسایه با اون کفش های پاشنه دارش این امتداد رو پاره کنه! راستی می دونی چرا تو خونه کفش پاشنه دار می پوشه زنِ همسایه؟! نه؛ خط قرمزه...این از صافی موضوعات فکر رد نمی شه.... در جوابش چند وقت پیش شنیدم که به شوهرش گفت:دوست دارم،چهاردیواری اختیاری!.. و شوهر لعنت می فرستاد به خود که چرا خانه به نام زن کرده... دیوارها هم پوست پیازی شدن...البته فارغ از اینکه زن فریاد می زد....گناه مهندسان را نشورم،بی انصافی ست... . . . انصاف رفته....از خانه ی ما رفته....از کوچه ی ما رفته....از جامعه ی ما رفته... گاهی زیر بار فشار مثه راننده تاکسی....گاهی از زیاده خواهی مثه زن همسایه....گاهی هم همینجوری... باید مواظب انصافم باشم،یک وقت دَر نره...فراری هست گریز پا این نامُراد! 20 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۲ خیلیییییی خوبه که هستی. خیلی هم دوست دارم. خیلی هم تو خووووووووووبیییییییییییییییییی 16 لینک به دیدگاه
IT Maryam 1201 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۲ دیروز دلم به شدت تَرَک خُرد و خونش از چشمانم سرازیر شد! بعضی از انسانها هستند که انگار واقعا با یک سری از واژه ها بیگانه اند! بیائید حواسمان به این کلمات باشد: فرهنگ، ادب، غیرت و معرفت. 14 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۲ اونقدر باید به اصلاحات رأی داد تا حکومت جرأت دخالت در نتیجه رو پیدا نکنه ، رأی ندادن چیزی رو عوض نخواهد کرد فقط راه برای جرثومه هایی مثل ماموت باز خواهد شد 11 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۲ هی رفیق!تمام غمهایت چقدر است؟به اندازه تمام دریاها یا خشکی ها یا دنیا؟معامله میکنم تمام اندوهت را خریدارم در مقابل یک لبخندت... 10 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۲ دقت کردین بعضی خاطرات فراموش نشدنین؟چند روز پیش تهران بودم با ابجیم توی مترو خاطرات همیشه زنده میشه! یادش بخیر دو سال پیش!با ابجیم بودیم یه حاج آقایی نشسته بود که به سوالات شرعی پاسخ میداد نذاشتن برم سرکارش بذارم و بخندیم ای نامردا!یا پیتزا فروشیی که همش قرار داد داریم باش با اون دیوارای قرمز آتشیش ادمو آتیش میزنه!شده بود سوژه واسه خندیدن دیگه ولی دفه بعد اون حاج اقا رو دیدم سوالامو میپرسم دی: گاهی بد نیس ادم الکی خوش باشه 7 لینک به دیدگاه
hakan_68 2446 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۲ کودکی که میدانست دستان پینه بسته پدرش و گریه ای مادرش از فقر است چطور در مدرسه بنویسد علم بهتر است از ثروت....! 17 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۲ امسال کلاً روزگار باهام کل انداخته که هی ضدحال بزنه. ماشالا قربونش برم صبرم نداره که هی پشت سر هم ضدحالای کوچیکو بزرگو باید بزنه لامصب همچین خسته و آرومم حرکت میکنه که نمیگذره اصلاً :icon_pf (34): ولی کور خونده اگه فکر کرده جلوش کم میارم 17 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۲ عطرها یادآور آدم های خاصی هستن . . . وقتی در روز چند بار مجبورم برای کارا برم اتاق همکارم ، بوی عطرش . . . . . . بوی عطرش برام تک تک خاطراتی که تو ذهنم قایم کرده بودم رو یادآوری می کنه . . . و من تمام تمرکزم رو از دست می دم . . . + خــــدا میشه دقیقا رک بهم بگی چه مشکلی باهام داری؟ . . . 17 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۲ چررا بزرگترا همیشه فکر میکنن اونا درست میگن و ما خام و بی تجربه هستیم؟ ینی یادشون نمیاد یه زمانی، تو سنِ ما، از رو احساس ، قلبشون رو سپردن به کسی...؟؟!! به اعتقادِ اونها هیچ راهی وجود ندارد... فرزندم؟؟؟ عاشق شدن ممنوع!!! 12 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۲ چند شب است سردرد های سال گذشته ام سراغم آمده ، تورم کاسه ی چشم ، حس خوردن چکش به کاسه ی سر ، سنگینی گوش و حالت تهوع کاش تمام دردهای آدم همین چند مرض بود ، گاهی درد های آدم طوماریست بی انتها از نداشته هایش اینهاست که میسوزاند تو را ، نه این مرض ها که هر چند وقت دلشان تنگت می شود کودک که بودم دوست داشتم عطار باشم ، مرهم بگذارم به درد آدمها خود مانده در خودم حال . . . . 11 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۲ خدایا دلم آغوشــــت را میخواهد...مرا رهــا کن از زمین... مرا بخوان به سوی خود.........دنیای زمینی خسته ام کرده... دنیای سنگی!!! دل نحیفم طاقتش را ندارد . . . آن بالا، در آسمان برای من جا هست؟ من آغوشت را میخواهم...... 11 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۲ دلم برا کسی که فکر نمیکردم تو زندگی برام مهم باشه تنگ شده:5c6ipag2mnshmsf5ju3 7 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۲ همه ی بیدهای دنیا را به نام مجنون کرده اند... هیچ کس آشفتگی مرا بعد از رفتن تو ندید ... آنوقت شاید نام آشفته ترین بیدها، دیگر مجنون نبود... 7 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۲ امروز یه اشتباه خیلی بزرگ کردم... نتونستم از یکی که دوست داشتم منو ببخشه بخشش بگیرم... مغرور نیستم که بگم تقصیر من نیست اما بدجوری گند زدم انگار...بدجوری... من میرم که چند روز فقط و فقط با خودم باشم ... شاید فهمیدم لیاقتم خیلی بالاتر از این حرفاست و شدیدا حرفشو قبول دارم... خواهشا چیزی رو از کسی که گاها کاراش دست خودش نیست به دل نگیر...همونطوری که من به دل نگرفتم هرچی که از ناخودآگاه تو سر می زد... 9 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۲ دوستان اینجا تاپیک گاهنوشته است لطفا پست سیاسی نزارید 5 لینک به دیدگاه
JU JU 7193 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۲ امیدوارم واقعن یاد گرفته باشم یاد گرفتن که .... 1- با احمق بحث نکنم، و بگذارم در دنیای احمقانهی خویش خوشبخت زندگی کند 2- با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند 3- از حسود دوری کنم چون حتا اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود 4- تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم 6 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۲ این یک گاهنوشته است نه چیز دیگر: حضرت دوستی که گزارش مبنی بر داشتن "کلمات رکیک" برای پست قبلی بنده رد کرده اند و لذا موجب به حذف پست گردید خطاب به شما: ابتدا ایکه بنده داغ ندارم که چرا پست بنده حذف گردید ، در این فضا و در این خاک عادت دارم به این حذف ها دوما میبینی که در روزگار عسرت ما جوانان ، برخی کاسه داغ تر از آشند ، خود حقشان روزی 3 وعده پایمال میشود ، هر چند وقت بی دلیل و با دلیل پا روی حلقوم ِ انسانیتشان می گذارند آنهایی که زر و زور دارند و تو امروز در گیر و دار دو کلمه از منی؟! قدیس یا قدیسه ، ما جماعت هیچوقت نیاموختیم از حق خود کی و چگونه دفاع کنیم آنقدر در حیته دوستیه حتی مجازی با من مختاری که مختاری مرا موحش بخوانی ، این جزء دموکراسی من است اما هموطن دوست دارم روزی برسد آنقدر زنیت و یا مردانگی داشته باشی از حقوق خویش در جامعه ات دفاع کنی ، نشوی گرگ انجمن نواندیشان ، بره ی جامعه ی ایران و سلام 6 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۲ حذف شد و این است حق مسلمه ما 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده