α.ž.ה.α.$ 517 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خـودم را در چمـدان می ریـزم چشـم هایـم را زیـر بغـل می گیـرم می نشـینم لـب دلتـنگی کـه عبـورت شایـد مـرا با خـود بُـرد جـائــی که به آن تعـلّــق دارم ! 8 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ نمی دونم چرا همیشه حرفای قشنگ بیشترین لایک رو میگیره اما همون حرفا تو عمل تبدیل به شعار می شن! یعنی فقط تو حرف قشنگن وقتی همون حرفا رو جلوی همون آدما انجام میدی، با زرنگی تموم بهت می خندن و با همون زرنگی کار خودشون رو می کنن! 25 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ وقتی حال خوشی دارم، تمام فلسفه های ذهنم یا هم و با نجوایی نغز می گویند : این کمره یا فنره و دیگر هیچ 19 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ نسلی هستیم که جبهه و جنگ نرفتیم ولی عجــــــــــیب موجــــــی شدیم...! 12 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ به احترام تو ، یک عمر سکوت می کنم . . . . 14 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ حوصله مان سررفته. به گونه ای که اگر پسری دور و برم بود و گلویم پیشش گیر کرده بود ازش خواستگاری میکردم. بدبختی آقایی شایسته دوروبرم نمییابم. 14 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی ، پیر میشی... اینو متولدین دهه شصت بیشتر درک میکنن... 8 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ حآلِ هَمِه مآ خُوب اَست.... اَمآ خُدآیی تَو رَوت میشِه بآوَر کَنی؟ 5 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ وقتی که دهنت خیلی گشاده...صدات خیلی بلنده...همیشه فک میکنی که حق با توئه ، همه حرفات ، احساساتت ، قضاوتتات ،دوستیات، دشمنیات ، اطمینانت به درستی منطق خودت ، زیادیییی شدید و پررنگه...نمیتونی دوستم باشی..نمیتونم دوست داشته باشم...:ا 10 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یکی هست میاد توو کوچه ویولون میزنه انگار آرشه رو میکشه روو قلبِ من 15 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۲ جلو هیچ ظالمی سر خم نمی کنن با رفتار با نوع حرف زدن و بطور کلی شکل و شمایل زندگیشون ( Life Style) درس برابری میدن گدای محبت و احترام نبودن و نیستن اروزی ریاست و پست مقام نداشتن و ندارن می دونن اونی که زور میگه هیچی نیست بجر یک بیمار روانی که ترسو تر از همه است باور قلبی دارن که احترام به ادم زورگو و حقیر، ستمکاری بود بر گوسپندان اینا رو مث من، توی نت و با نوشتن نمیگن این حرفا را زندگی میکنن و اگه لازم باشه فریاد میزنن درکمال آرامش و اعتمادبنفس میدونی کی و کجا نه بگن نترسن و اگه ترسیدن وحشت نکنن و بایستاند روح ازاد ، ذهن معصوم و قلب بزرگی دارند از درون تسلیم ناپزیند اینا ازاد و رها زیستن و هر بهایی برای ازاد ماندن و رهایی میدن این حور ادما نه خیلی دورند، نه خیلی نزدیک ...همین دور برند ولی 16 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۲ کودکی دیدم شاد روی پنجره بخار گرفته اتوبوس چه ساده و معصومانه صورتک های خندان میکشید نه یکی بلکه تا آنجا که جدا داشت پنداشتم امید را باید از او آموخت که در میان آن همه خستگی آن همه مشغله زیبایی را هدف زندگی را به ما تلنگر می زند 17 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۲ همه تفاوت ما این است تو به خاطر نمی آوری... من از خاطرنمی برم... 10 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۲ کی از پشت لباستو میبنده 5 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۲ تویی که به خودت اجازه میدی اینجوری راجع به من قضاوت کنی ... اصلا میدونی چی شده و چه اتفاقایی افتاده ؟ ... همه ماجرا رو می دونی و این حرفو میزنی؟ ... خبرداری تابحال چقدر سکوت کردم و دم نزدم ؟ ... حالا که بعد از این همه مدت به حرف اومدم ، باید اینجوری دربارم فکر کنی ؟! ... به چه حقی ؟ ... واقعا میخوام بدونم به چه حقی و چجوری به خودت اجازه میدی این حرفو بزنی؟ ... الان ینی من شدم آدم بده ؟!! ... باشه ... خیالی نیس ... هرجور راحتی فکر کن و هر جور راحتی بشین پشت میز قضاوت و حکم بده آآآآآآآآدمِ خـــــــــــوب ... بهشت نِشین ... نه اینکه ناراحت نشم ها ، نه ... اتفاقا خیلی هم ناراحت شدم ... ولی خب ..... خدایی هم اون بالا هست ... ;) 16 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۲ این روزها کمی خسته ام... خسته از این جمعه های درگیر لعنتی...! خسته ام از این ساعت ها؛ که همچون ناظم بد اخلاق دبستانی از جلوی چشمانم عبور می کنند و جانم را می گیرند! آلبومی از مازیار فلاحی باز می کنم و روی تخت دراز می کشم. اشک هایم سرازیر می شوند. بی اجـازه روی گونه هایم می نشینند. به یاد خاطرات گمشده ام...! من از تو گذشتم ... من از تو عبور کردم... چون باید می گذشتم و می رفتم؛ به احترام چیزهایی که داشتیم...! 10 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خواهران و برادران خسته ام صبوری کنید صبح نمایان می شود آخر همین 13 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یادمه...فک کنم تو هم یادت باشه.... املا که ازمون می گرفتن تو مدرسه.... اگه غلط داشتیم...باید ازش یک صفحه می نوشتیم... حالا هر چی غلط داشتیم...بعضی اوقاتم می گفتن..مثلا 20 بار بنویس ازش... من همیشه ی خدا یک غلط داشتم...مثه حالا که غلط املایی جز لاینفک نوشته هام.. یک جور نشون شده...قبلا می گرفتن بچه ها غلطم رو...بعد اونام عادت کردن.... یک هو الان رفتم تو فکر.... چی می شد....یک وقتای...یک جاهایی...اگه می شد....اشتباه دیگران رو نبینیم... و چی می شد یک وقتایی...یک جاهایی...اگه می شد...اشتباه دیگران رو ببینیم و بهشون عادت نکنیم... . . . عجب مرزِ باریکی هست بین ستار بودن به اشتباهِ یک نفر تا درآوردن یک نفر از اشتباه.... 24 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۲ نمی تونم با یعضی آدما دوباره صمیمی شم... چیکار کنم...هر چی دوست دارن خیلی لایت بهت می گن .... بعد توقع دارن عین قبل هم باشی باهاشون... احترامشون به جا ...بزرگترن...پیچوندنشون هم به جا 13 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده