Ka!SeR 1333 ارسال شده در 27 شهریور، 2012 شناخت مرا از شعرهایم می شناسی مرا از غصه هایم می شناسی * اگر یک شب به بالینم بیایی مرا از ناله هایم می شناسی * تو را از چشم هایت می شناسم تو را از آن نگاهت می شناسم * سخن هرگز نگفتی با من اما تو را از آن صدایت می شناسم 6
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 27 شهریور، 2012 گریز من از برق نگاهت مي گريزم من از موي سياهت مي گريزم * براي آنکه اشکت را نبينم همين حالا ز آهت مي گريزم * براي آنکه نفرينم نگويي ز بغض و ناله هايت مي گريزم * براي آن که خورشيدم بماني من از شکل چو ماهت مي گريزم * برايم نامه دادي من چه گويم؟ که از آن نامه هايت مي گريزم * نوشتي عشق بازاري ندارد من از طرز نگاهت مي گريزم * نوشتي خسته اي از عشق و مستي من از آن شکو ه هايت مي گريزم * نوشتي مي گريزي از من و دل من اما پا به پايت مي گريزم 6
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 27 شهریور، 2012 دیدار تو را ديدم ولي اي کاش هرگز نمي لغزيد بر چشمت نگاهم * مرا ديدي ولي اي کاش هرگز نمي لغزيد بر چشمم نگاهت * اگر آن لحظه آيد بار ديگر نخواهم کرد هرگز من نگاهت 6
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 28 شهریور، 2012 گِله باز گفتم : کوه صبرم مثل سنگم عهد بستم نکنم شکوه ز کس بد نگويم به کسي *** صبح زودي رفتم گله ها را بردم سر جويي شستم *** باز گفتم که تو خوبي و قشنگي و تو مستي و من از روز ازل عاشق تو بودم و هستم *** گله اي از تو ندارم چشم بر هر چه که کردي همه بستم *** ليک ديدم چشم هايم غرق اشکند غرق اشکند گله دارند از من و عهدي که بستم 5
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 28 شهریور، 2012 از بس که آسمان دلم ابريست تمام خاطراتم نمناک شده است نمي دانم چرا؟ دريا را هم که ديدم به ياد تو افتادم روي ماسه هاي ساحل نوشتم اگر طاقت شنيدن داري من شهامت گفتن دارم دوباره به دريا نگاه کردم باز برگشتم اين بار روي ماسه ها نوشتم دوستت دارم 6
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 9 مهر، 2012 زنده به گور خلوتي مي خواهم قلمي از گل ياس دفتري جنس بلور بنويسم از عشق بسرايم از نور * روي خط هاي نسيم دو قدم راه روم بکشم شکل تورا و به دستت انگور * يادم افتاد شبي رفته بوديم ته باغ تو به من مي گفتي بنويس چشم شيطان شده کور * من نوشتم برکاج که پرم از تو و عشق دوستت خواهم داشت تا سراشيبي گور * تو به من خنديدي و به آينده در راه نه چندان هم دور * عشق را دار زدند سر هر كوچه صبح باز هم جار زدند دلتان زنده به گور دلتان زنده به گور 6
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 9 مهر، 2012 جای آرزو انگار کسي يا چيزي گلويم را مي فشارد صداي قلبم را کسي نمي شنود حرفم را نمي فهمد انتظارم را پاياني نيست * پس باز کن پنجره ها را * بگذار باران را بهتر ببينم مي خواستم روي اين شيشه باران خورده با دستم نقش تو را رقم بزنم اسم تو را بنويسم اما... چشمانم باريد دستانم لرزيد باز با خود گفتم هر گاه مرا به خاک سپرديد در تاريکي گور جايي را هم براي آرزو هايم بگذاريد 5
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 11 مهر، 2012 همرنگی مرا به میهمانی چشمانت دعوت کن و برایم گلدانی بیاور می خواهم دلم را بکارم تا جوانه بزند هر گاه که ... پیچک سبز دلم تمام خانه ام را گرفت فریاد خواهم کرد! نگاه کن! تمام خانه ام همرنگ چشم توست 6
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 11 مهر، 2012 صداییم کن هر شب، هر نیمه شب من منتظرم تا کسی مرا صدا بزند کسی مرا صدا نمی زند اما من منتظرم * صدایم کن * بگذار مثل کودکی شاد شتابان به سوی تو بدوم مثل دختر بچه ای خندان با دامنی پر چین روی دیواری کوتاه راه روم * و شعر های کودکانه بخوانم و سر انجام از آن دیوار کوتاه بپرم پایین و لی لی کنان به سیبی شیرین دندان بزنم و به دانه های انگور بوسه بزنم و چشم هایم را ببندم و دوباره شعر های کودکانه و بچرخم در باد صدایم کن 5
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 11 مهر، 2012 قلم ای قلم بشکن تو از این آه من یا بسوز از این غم جانکاه من * یا برایش نامه ای از دل نویس یا بکش شکل مرا با چشم خیس * ای قلم از من برایش ناله کن شعر هایم شعر هایم را برایش نامه کن * ای قلم تو بوده ای در دست من شاهدی بر هر چه بود و هست من * ای قلم ای شاهد شب های من ای که هستی همدم تنهای من * ای قلم اشکت نمی ریزد چرا؟ می برم حسرت به صبرت مر حبا * ای قلم آخر نمی سوزی ؟بگو از نگارش های من آتش بجو * ای قلم در دست من فریاد کن از غمم در هر کجا بیداد کن * ای قلم ای شاهد این آه من بشکن آخر از غم جانکاه من 6
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2012 یادت همیشه سبز هر شب وقتي که آخرين عابر هم از کوچه پس کوچه هاي شهر به خانه مي خزد و آخرين چراغ هم خاموش مي شود ياد تو زير پوست تنم جوانه مي زند و خاطرت مرا سر سبز مي کند چنان بي تاب مي شوم که دلم براي لحظه اي ديدار بي صبر و بي قرار گوش کن تيک تاک ساعت آمدن و رفتن ثانيه ها را خبر مي دهد چه بي درنگ مي آيند و چه پر شتاب مي روند مي آيند تا آهسته آهسته مرا از تو دور تر سازند و مي روند تا ذره ذره گرمي اين آتش افتاده به جانم را با خود ببرند چه خيال باطلي چه سعي بيهوده اي از اين همه کوشش بي حاصل چرا خسته نمي شوند؟ يادت هميشه سبز 4
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2012 دو راهی مي دانم که همه ي حر فهايم تکراريست مثل کوبيدن بر دري بسته بي اميد باز شدن * اما چه کنم؟ دوباره رنگ نگاهم پريده است دو باره صدايم نفس نفس مي زند * کسي از کوچه دلم نمي گذرد کسي جوانيم را با خود مي برد چيزي در قلبم فرو مي ريزد چيزي در من تمام مي شود مثل کودکي هايم که مرده اند * و من دوباره تنها مسافر اين جاده بي عبور خواهم شد بي حضور خورشيد بي نور ماه و در تمام راه باد در گوشم آواز خواهد خواند و من با خود گل هاي يادگاري خواهم برد و آرزو مي کنم که رد پايم به اين زودي پاک نشود * و سر انجام خواهم رسيد به آن دو راهي هميشگي زندگي کردن يا زندگي را تحمل کردن؟؟؟ 4
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2012 دیوانگی چند روزي است که من باز ديوانه شدم از غم دوري تو شمع و پروانه شدم * باز سجاده ي من رنگ چشمان تو شد مهر و تسبيح دلم مثل دستان تو شد * باز هم شب هاي من بوي باران مي دهد بوي نمناک زمين در بهاران مي دهد * باز از اين پنجره شعر هايم مي روند گريه هايم مي رسند خنده هايم مي روند * باز از روي درخت مرغ عشقم مي پرد آتش عشقت مرا تا کجاها مي برد * باز قلبم مي تپد خسته حال و بي نفس مي زند فرياد که خسته ام از اين قفس * باز شمعي مي شوم تا بسوزم جان و تن اشک هايم مي چکد بر دل و دامان من * من که رسوايت شدم مي نويسم بر درخت مي نويسم در هوا يا به روي سنگ سخت * مي نويسم از غمت شمع و پروانه شدم چند روزي مي شود باز ديوانه شدم 4
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 22 مهر، 2012 تنهاترین دلم گرفت از اين همه سکوت چرا؟ مرا نمي خواني دلم گرفت از اين همه تنهايي چرا؟ نمي آيي * تا من دوباره معناي عشق را بفهمم وسعت عميق جاذبه را ... چرا گريه نکنم؟ وقتي که جمعه به غروب مي رسد * چه هفته هايي که بي تو رفتند و چه هفته هايي که بي تو مي ايند اينجا شمعي رو به خاموشيست و اين خانه پر است از آه آه!! که انتظار هم به ستوه آمده * از کدام کوچه خواهي آمد؟ کدام روز؟ * دلم گرفت از اين همه ديوار که مرا از تو دور مي کند دلم گرفت از اين همه کوچه که بن بست است * بگذار سر راهت تنها ترين منتظر باشم تا تو هم تنها ترين خاطره سبز من باشي 4
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 22 مهر، 2012 تو می آیی تو مي آيي کجا يا کي؟ نمي دانم * تو مي آيي پس از شب هاي دلتنگي براي صبح يکرنگي نمي دانم * تو مي آيي براي باور بودن دمي با عشق آسودن نمي دانم * تو مي آيي نگاهت آشنا با من سلامت بوي پيراهن نمي دانم * تو مي آيي پس از باران به دستت شاخه اي ريحان نمي دانم * تو مي آيي سبک چون پر براي لحظه ي برتر نمي دانم * تو مي آيي چو آيينه دلت شفاف و بي کينه نمي دانم * تو مي آيي براي من براي کوري دشمن نمي دانم * تو مي آيي تنت شبنم دلت بي غم نمي دانم * تو مي آيي خدا با تو تمام لحظه ها باتو نمي دانم * تو مي آيي تو مي آيي چرا امشب نمي آيي؟ نمي دانم 4
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 22 مهر، 2012 شعر من پوستم مي ترکد بس که لبريز توام تو بهار سبز من من چو پاييز توام * تو براي آمدن نفسي تازه بکن غم شب هاي مرا باز اندازه بکن * تو که باران مني من کنون چتر توام گل خوشبوي مني من پر از عطر تو ام * تو پرنده اي و من پر پرواز توام تو سکوت مبهمي من چو آواز تو ام * شعر من تويي تويي من فقط ساز توام 4
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 22 مهر، 2012 تکرار هر شب کنار پنجره یک دل برایت می تپد هر شب کنار پنجره یک دل به یادت می تپد هر چند که .... دستان صبح تاریخ دیگر می زند 4
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 22 مهر، 2012 پرسش خدايا کاش حالم را بداني نگاهم را ، نگاهم را به چشمانم بخواني * خدايا من دلي دارم دلي دارم همه خون شدم بيچاره تر آواره تر از هر چه مجنون * خدايا هر کسي را عشق دادي سينه دادي پس از آن دلبرو دلداده و آيينه دادي * ولي تا موي او را تاب دادي تاب دادي تمام هستي ام بر آب دادي * خدايا چشم هايش را چه گويم؟ چشم هايش را چه کردي؟ کجا؟ کي ؟ با کدامين سازو برگت؟ از چه رنگي؟ * خدايا باز مي خواهم بدانم چرا آتش زده بر جسم و جانم * نمي شد برق چشمانش نمي بود؟ نمي شد يا نگاهش آتشين بود ليک بي دود؟ * نمي شد قلب من با پود و با تار هميشه مست مي شد از مي يار نمي شد قلب او با تار و با پود هميشه تا ابد در پيش من بود؟ * خدايا زين جدايي ها بگو باز تو را آخر چه باشد حاصل و سود؟؟ * خدايا دل تو دادي جرم من نيست تو عشق را آفريدي جرم من نيست اگر در آتشم اندازي از عشق مرا دوزخ تو دادي جرم من چيست؟! 4
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 25 مهر، 2012 خوش به حالت خوش به حالت اي شب که چنين نرم و سبک و چنان شاد و رها مي خزي در دل شهر مي پري از سر بام مي دوي تا ته عشق مي رسي کوچه ي خواب مي روي خانه ي يار نرم مي کوبي به در يار من مي گويد : پنجره ها همه باز بوده ام منتظرت خوش به حالت اي شب 4
Ka!SeR 1333 مالک ارسال شده در 25 مهر، 2012 علت گریه دويده ام به سوي تو رسيده ام به کوي تو تمام هستي ام کنون بسته به تار موي تو *** مرا نماز کي بود؟ بدون رنگ و بوي تو بهشت من تو بوده اي چو بنگرم به روي تو *** من که هميشه بوده ام فقط به آرزوي تو چگونه بگذرم کنون؟ به راحتي ز کوي تو *** خون درون هر رگم چو باده در سبوي تو در شب وصل واي من تنم گرفته بوي تو *** مپرس ز گريه هاي من ترسم از آبروي تو 4
ارسال های توصیه شده