رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

صدای باران

 

 

نگاه کن

 

گوش کن

 

پنجره مرا مي خواند

 

باران مرا صدا مي زند

 

باران با انگشتانش به شيشه مي زند

 

باران مرا صدا مي زند

 

و من

 

باران را خوب مي شناسم

 

باران مداديست

 

که بر همه چيز رنگ مي زند

 

باران تيريست که

 

بر دلي از سنگ مي زند

 

باران

 

سازيست که باز آهنگ مي زند

 

*

 

باران باز هم مرا صدا مي زند

 

و من

 

ترديد مي کارم

 

ميان ماندن و رفتن

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 69
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

کوچه یاس

 

 

آه من ايستاده ام

 

روي تقويم دلم

 

و پرم از انتظار

 

باز بيچاره دلم

 

***

 

شنبه ها يکشنبه ها

 

سوختند در انزوا

 

نيز روز هاي دگر

 

رفته اند تا نا کجا

 

***

 

مي دوم تا دم گل

 

ميزنم من فرياد

 

فصل پرپر شدن است

 

کوچه ياس کجاست؟

 

به چه کس بايد گفت

 

گل ترازوي خداست

 

***

 

به چه کس بايد گفت

 

يک نفر هم شايد

 

گاهي آواز خوشي مي خواند

 

از سر دلتنگي

 

يا دم حادثه ها

 

يک نفر هم شايد

 

شعر من را مي خواند

 

بر لب پنجره ها

 

روستايي شهري

 

***

 

عکس من راديدي؟

 

گريه ام پيدا بود

 

اشک من را ديدي؟

 

***

 

من پرم از هيجان

 

نبض من دلتنگيست

 

نفسم خاطره است

 

خاطراتم ابريست

 

***

 

از شما مي پرسم

 

هيچ کس اينجا نيست؟

 

چشم هايم گفتند

 

امشب هم بارانيست

 

کوچه ياس کجاست؟

لینک به دیدگاه

دروغ

 

 

 

باز هم چشمان من

 

رنگ بي خوابي شده

 

باز قلبم شعله ي

 

عشق و بي تابي شده

 

باز بر بام شبم

 

ماه مهتابي شده

 

*

 

باز مي خوانم که من

 

خسته ام از اين همه دلبستگي

 

خسته ام از زندگي

 

خسته ام از اين سکوت و بندگي

 

خسته ام از جملگي

 

*

 

باز بيزارم من از تکرار شب

 

مي پرم آهسته از ديوار شب

 

مي زنم فرياد و دستم در هوا

 

مانده قلبم زنده در آوار شب

 

*

 

شب شروع بي امان گريه هاست

 

روز آغاز دروغ خنده هاست

 

روز و شب اما چه فرقي مي کند؟

 

آخر هر خنده وقتي

 

اشک گرمي پا به پاست

 

*

 

باز نفرين بر دروغ

 

خنده هاي بي فروغ

 

خنده هاي پر فريب و پر دروغ

 

*

 

خنده هايي از سر ديوانگي

 

يا دروغين مستي و دلدادگي

 

*

 

خنده هايي يخ زده

 

قلب هايي غم زده

 

اي خدا نفرين به قلبي کز دروغ

 

عشق را بر هم زده

 

*

 

باز باراني دروغ

 

مي چکد از آسمان

 

نغمه مي خواند به من

 

ماه و خورشيدي دروغ

 

باز مي تابد به من

 

*

 

باز مي پرسم ز خود

 

رنگ بي خوابي چه شد؟

 

عشق و بي تابي کجاست؟

 

ماه مهتابي چه شد؟

لینک به دیدگاه

بیگانه با دل

 

 

نمی دانی چه دلتنگم

 

چه بی تابم

 

چه غمگینم چه تنهایم

 

تو را هر شب صدا کردم

 

نمی بینی نمی خوابم

 

بیا تا باورت گردد

 

که بی تو کمتر از خاکم

 

ولی با تو به افلاکم

 

بیا با آرزوهایم

 

بسازم خانه ای در دل

 

سراغم را نمی گیری

 

مگر بیگانه ای با دل؟

لینک به دیدگاه

باور

 

 

 

نسيم دلکش کويت

 

مرا از عشق مي راند

 

ولي تنها ترين شبنم

 

سرود عشق مي خواند

 

من اما چشم هايم را

 

براي عشق مي شويم

 

و با هر قطره ي اشکم

 

تو را در عشق مي جويم

 

ولي افسوس که باور

 

نداري هر چه مي گويم

لینک به دیدگاه

بی خبر

 

 

بي خبر آمده اي

 

باز در خواب شبم

 

کاش هرگز نشود

 

صبح و بيدار شوم

 

*

 

کاش مي گفتي که من

 

دل چراغاني کنم

 

سر راهت گل سرخ

 

باز قرباني کنم

 

*

 

کاش مي گفتي که من

 

گل ميخک بخرم

 

به سراپرده ي شب

 

عطر پيچک بزنم

 

*

 

کاش مي گفتي که من

 

سبز بر تن بکنم

 

جاي پاهاي تو را

 

شمع روشن بکنم

 

*

 

کاش مي گفتي که من

 

نور پر پر بکنم

 

تا مي آيي به شبم

 

چشم خود تر بکنم

 

*

 

کاش اين خواب مرا

 

ببرد تا دم مرگ

 

شب پاييزي من

 

خالي است از همه رنگ

 

*

 

کاش اما

 

....

 

صبح شد

 

آسمان شد آبي

 

جايت اينجا خالي

 

بي خبر آمدي و

 

بي خبر هم رفتي

لینک به دیدگاه

پاسخ

 

 

 

نه اين سکوت را کسي نمي شکند

 

هيچ کس مرا صدا نمي زند

 

*

 

اي همه آدم هايي که

 

گوش هايتان را گرفته ايد

 

چشمانتان را بسته ايد

 

و اي همه آنهايي که

 

از سرماي زمستان

 

به خانه هاي تان

 

پناه برده ايد

 

*

 

هنوز آغاز شب است

 

هنوز ماه نتابيده

 

هنوز ستاره نخنديده

 

*

 

من هر شب ماه را مي بينم

 

اگر ابر ها بگذارند

 

و سري به ستاره ها مي زنم

 

اگر باران نبارد

 

*

 

من هر شب از آسمان مي پرسم

 

که چرا پر پرواز من شکسته است؟

 

و پاسخم سکوت

 

اگر گريه بگذارد

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

تردید

 

 

گلي از ساقه جدا شد آنشب

 

دختري مست غرور

 

در لباسي از تور

 

بله گفت

 

*

 

همه گفتند مبارک باشد

 

شادي و شورو شعف

 

خنده و نقل و نبات

 

*

 

دختر اما پرسيد

 

راز خوشبختي چيست؟

 

*

 

پاسخش را دادند

 

سر تسليم نهادن به قضا

 

که نگويي که چرا

 

که نپرسي که چه وقت

 

که نداني به کجا

 

که نخواهي تو بداني تقصير

 

بي تامل ترديد

 

هر چه آيد به سرت

 

همه را حمع زني

 

بگذاري تو به پاي تقدير

 

*

 

دختر اما ترسيد

 

باز ترديد

 

ترديد

 

و دلش هم لرزيد

 

و بر آن تور سفيد اشک هايي که چکيد

 

هيچ کس هم که نديد

 

هيچ کس هم که نديد

لینک به دیدگاه

در آستانه ی بهار

 

 

مي نويسم از تو اي زيباي من

 

مي سرايم از تو اي روياي من

 

*

 

اي نگاهت سبز تر از سبزه زار

 

مي نويسم بي قرارم بي قرار

 

*

 

پشت ديوار بهار

 

مي نويسم مانده ام در انتظار

 

*

 

اي که چشمت خواب را از من گرفت

 

مي نويسم خسته ام از انتظار

 

مي نويسم مي نويسم يادگار

 

*

 

من نمي دانم چه داده اي به من؟

 

که چنين دل را سپردم دست تو

 

يا چه بود در آن نگاه آتشين

 

يا چه کرد بامن دو چشم مست تو

 

*

 

من نمي دانم، نمي دانم چرا؟

 

اين چنين آشفته ام

 

آشفته ام

 

با خيالت روز و شب در آتشم

 

شعر هايي نيمه شب ها گفته ام

 

*

 

من نمي دانم ولي اينک بهار

 

با دو صد گل مي رسد

 

باغ تا گل مي دهد

 

گل به بلبل مي رسد

 

*

 

باز مي آيد بهار

 

باز مي آيد بهار

 

من نمي دانم چرا؟

 

کس نمي آرد مرا پيغام يار

 

اي ستمگر روزگار

 

بي قرارم بي قرار

 

باز مي بارم

 

چو باران بهار

لینک به دیدگاه

زنی را ...

 

 

زني را مي شناسم من

 

که شوق بال و پر دارد

 

ولي از بس که پر شور است

 

دو صد بيم از سفر دارد

 

*

 

زني را مي شناسم من

 

که در يک گوشه ي خانه

 

ميان شستن و پختن

 

درون آشپزخانه

 

*

 

سرود عشق مي خواند

 

نگاهش ساده و تنهاست

 

صدايش خسته و محزون

 

اميدش در ته فرداست

 

*

 

زني را مي شناسم من

 

که مي گويد پشيمان است

 

چرا دل را به او بسته

 

کجا او لايق آنست

 

*

 

زني هم زير لب گويد

 

گريزانم از اين خانه

 

ولي از خود چنين پرسد

 

چه کس موهاي طفلم را

 

پس از من مي زند شانه؟

 

*

 

زني آبستن درد است

 

زني نوزاد غم دارد

 

زني مي گريد و گويد

 

به سينه شير کم دارد

 

*

 

زني با تار تنهايي

 

لباس تور مي بافد

 

زني در کنج تاريکي

 

نماز نور مي خواند

 

*

 

زني خو کرده با زنجير

 

زني مانوس با زندان

 

تمام سهم او اينست

 

نگاه سرد زندانبان

 

*

 

زني را مي شناسم من

 

که مي ميرد ز يک تحقير

 

ولي آواز مي خواند

 

که اين است بازي تقدير

 

*

 

زني با فقر مي سازد

 

زني با اشک مي خوابد

 

زني با حسرت و حيرت

 

گناهش را نمي داند

 

*

 

زني واريس پايش را

 

زني درد نهانش را

 

ز مردم مي کند مخفي

 

که يک باره نگويندش

 

چه بد بختي چه بد بختي

 

*

 

زني را مي شناسم من

 

که شعرش بوي غم دارد

 

ولي مي خندد و گويد

 

که دنيا پيچ و خم دارد

 

*

 

زني را مي شناسم من

 

که هر شب کودکانش را

 

به شعر و قصه مي خواند

 

اگر چه درد جانکاهي

 

درون سينه اش دارد

 

*

 

زني مي ترسد از رفتن

 

که او شمعي ست در خانه

 

اگر بيرون رود از در

 

چه تاريک است اين خانه

 

*

 

زني شرمنده از کودک

 

کنار سفره ي خالي

 

که اي طفلم بخواب امشب

 

بخواب آري

 

و من تکرار خواهم کرد

 

سرود لايي لالايي

 

*

 

زني را مي شناسم من

 

که رنگ دامنش زرد است

 

شب و روزش شده گريه

 

که او نازاي پردرد است

 

*

 

زني را مي شناسم من

 

که ناي رفتنش رفته

 

قدم هايش همه خسته

 

دلش در زير پاهايش

 

زند فرياد که بسه

 

*

 

زني را مي شناسم من

 

که با شيطان نفس خود

 

هزاران بار جنگيده

 

و چون فاتح شده آخر

 

به بدنامي بد کاران

 

تمسخر وار خنديده

 

*

 

زني آواز مي خواند

 

زني خاموش مي ماند

 

زني حتي شبانگاهان

 

ميان کوچه مي ماند

 

*

 

زني در کار چون مرد است

 

به دستش تاول درد است

 

ز بس که رنج و غم دارد

 

فراموشش شده ديگر

 

جنيني در شکم دارد

 

*

 

زني در بستر مرگ است

 

زني نزديکي مرگ است

 

سراغش را که مي گيرد

 

نمي دانم؟

 

شبي در بستري کوچک

 

زني آهسته مي ميرد

 

*

 

زني هم انتقامش را

 

ز مردي هرزه مي گيرد

 

...

 

زني را مي شناسم من

لینک به دیدگاه

بیا

 

 

 

چشم هايم بي هيچ بهانه مي خواهند ببارند

 

درغروبي غم انگيز

 

که سياهي

 

تمام وجودم را به بند کشيده است

 

کجايي؟

 

*

 

بيا بيا

 

راه را کوتاه کن

 

از کوچه ها بگذر

 

و به ديوارها اعتنايي نکن

 

درها را

 

پنجره ها را

 

باز کن

 

پرده ها را کنار بزن

 

و شتابان

 

خودت را به من برسان

 

و بي هيچ کلامي

 

از من

 

هر چه که مي خواهي بخواه

 

تا که من جان نثار تو کنم

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

تاوان

 

 

 

کسی حرف مرا باور نکرده است

 

عذابم را کسی پایان نداده است

 

نگاهم در همان نزدیکی ات ماند

 

ولی یادت به من تاوان نداده است

 

تمام شب دلم با گریه می گفت

 

کسی درد مرا درمان نداده است

 

گل دلدادگی هایم که پژمرد

 

بر این صحرا کسی باران نداده است

 

فقط آشفته حالی مانده و دل

 

به قلب من کسی سامان نداده است

 

نگاهم در همان نزدیکی ات ماند

 

ولی یادت به من تاوان نداده است

 

ولی یادت به من تاوان نداده است

لینک به دیدگاه

تاریکی

 

 

اينجا تاريکست

 

و من از تاريکي مي ترسم

 

*

 

چشم هايت زيباست

 

چشم هايت روشن

 

*

 

تو به جاي فانوس

 

تو به جاي هر شمع

 

*

 

چشم در آينه دار

 

بگذار

 

*

 

تا در اين تاريکي

 

روشني هم باشد

 

لینک به دیدگاه

عیدی

 

 

باز هفت سین سرور

 

ماهی و تنگ بلور

 

سکه و سبزه و آب

 

نرگس و جام شراب

 

*

 

باز هم شادی عید

 

آرزوهای سپید

 

باز لیلای بهار

 

باز مجنونی بید

 

*

 

باز هم رنگین کمان

 

باز باران بهار

 

باز گل مست غرور

 

باز بلبل نغمه خوان

 

*

 

باز رقص دود عود

 

باز اسفندو گلاب

 

باز آن سودای ناب

 

کور باد چشم حسود

 

*

 

باز تکرار دعا

 

یا مقلب القلوب

 

یا مدبر النهار

 

حال ما گردان تو خوب

 

راه ما گردان تو راست

 

*

 

باز نوروز سعید

 

باز هم سال جدید

 

باز هم لاله عشق

 

خنده و بیم و امید

 

*

 

لیک در این همه رنگ

 

لیک در این همه نور

 

سهم من هم این شد

 

که بمانم دلتنگ

 

و نباشم مسرور

 

*

 

باز تحویل سکوت

 

باز شمعی واژگون

 

باز اشکی در دو چشم

 

باز بغضی در گلو

 

*

 

باز تندیس بهار

 

مشت می کوبد به در

 

پنجره فریاد کرد

 

او نیامد از سفر

 

باش تا سال دگر

 

باش تا سال دگر

لینک به دیدگاه

راز

 

 

باز از زشتي اين بد روزگارزشت

 

مي روم تا که بيابم خلوتي را باز

 

تا بريزم اشک

 

تا زنم فرياد

 

*

 

مي دوم از پله ها پايين

 

مي روم پايين و پايين باز

 

*

 

مي رسم تا گريه و تا آه

 

مي رسم تا بغض و تا فرياد

 

*

 

مي زنم فرياد

 

مي زنم فرياد

 

*

 

آمدم تا نشنوم اين طعنه هارا باز

 

بس کنيد اين ساز

 

من نمي خواهم بگويم راز

لینک به دیدگاه

پرنده

 

 

پرنده را ديدم

 

پرنده را فهميدم

 

*

 

پرنده تمام احساسم بود که اوج مي گرفت

 

پرنده تمام انتظارم بود که بال بال مي زد

 

پرنده تمام وحشتم بود که کوچ مي کرد

 

پرنده تمام آزرويم بود که دور مي شد

 

*

 

پرنده راصدا زدم

 

نشنيد

 

صدايم کوچک بود

 

صدايم به آن بالاها نرسيد

 

*

 

مي خواستم رازم را

 

به گوش پرنده بگويم

 

رازي که در اين سينه نمي گنجد

 

به زير پوست تاول زده ام نمي گنجد

 

درون رگ هاي تبدارم نمي گنجد

 

*

 

اي کاش پرنده مي شنيد رازم را

 

من عاشق شده ام

لینک به دیدگاه

زنجیر

 

 

روز ها مي گذرند

 

مثل زنجير صدا

 

يا صداي زنجير

 

و شب آواز زند

 

در دل اين همه خواب

 

مثل يک عاشق پير

 

*

 

من به تو مي گويم

 

نگرانم به خدا

 

صبح فردا شده دير

 

تو به من مي گويي

 

که نباشم دلگير

 

*

 

آه اما اي مرگ

 

کي مي آيي به برم؟

 

خواهم از اين همه بد

 

يک نفس در گذرم

 

*

 

لحظه هايم خرد شد

 

چهره ام تغيير کرد

 

سال و ماهم لا نه اي

 

در دل زنجير کرد

 

*

 

روز هايم رنگ باخت

 

رنگ تقويمم پريد

 

باز زنجير سکوت

 

روي شب هايم خزيد

 

*

 

شب چو پيچک مي شوم با بوي تو

 

باز مي پيچم ز پا تا موي تو

 

باز تبريکات نور

 

زير آوار بلور

 

من مگر چند ساله ام؟

 

باز زنجير سکوت

 

*

 

آينه ، اي آينه

 

تو مرا نشناختي

 

عشق هاي کاغذي

 

در دلم انداختي

 

من مگر ديوانه ام؟

 

باز زنجير سکوت

 

*

 

باز گفتم زير لب

 

ناله هايم شعر شد

 

شعر هايم ناله شد

 

دشت هاي آرزوم

 

پر ز بوي لاله شد

 

*

 

باز پرسيدم ز خود

 

پس نگاهم بيخودي

 

دور تو پروانه شد؟

 

يا که چشمت بي دليل

 

با دلم همخانه شد؟

 

شعر هاي دفترم بي سبب

 

مستانه شد؟

 

*

 

دانه مي رويد ز خاک

 

دانه هم تحقير شد

 

ريشه اش در زير خاک

 

دانه ي زنجير شد

 

*

 

آذر خشي عاقبت

 

برق زد باران گرفت

 

با طلوع روشني

 

مستي ام پايان گرفت

 

*

 

باز تکرار سحر

 

باز يک روز دگر

 

روز آغاز کلام

 

روز شعري نا تمام...

 

*

 

باز تصوير دلم

 

مي تپد در آينه

 

باز اشکم بي صدا

 

مي چکد بر آينه

 

*

 

باز مي سوزد دلم

 

ناله ام شبگير شد

 

روزهايم مي روند

 

عشق هم زنجير شد

 

عشق هم زنجير شد

لینک به دیدگاه

زندگی

 

 

 

زندگي در نظرم

 

باده ايست از همه رنگ

 

رنگ رنگ

 

پر رنگ

 

*

 

ز - آن زرد چو ماه-

 

ن- آن نيلي عشق-

 

د- آن دودي غم-

 

رنگ عزا

 

گ آن گندمي است-

 

رنگ دستان دعا

 

*

 

ي - آن يکرنگيست-

 

تا در اين چرخ و فلک

 

و در اين بازي رنگ

 

تو بماني يکرنگ

 

تو بماني يکرنگ

لینک به دیدگاه

دل من

 

 

 

 

دل من تنها بود

 

دل من هرزه نبود

 

*

 

دل من عادت داشت

 

که بماند يک جا

 

به کجا؟

 

معلوم است

 

به در خانه ي تو

 

*

 

دل من عادت داشت

 

که بماند آن جا

 

پشت يک پرده تور

 

که تو هرروز آن را

 

به کناري بزني

 

*

 

دل من ساکن ديوارو دري

 

که تو هرروز از آن مي گذري

 

دل من ساکن دستان تو بود

 

دل من گوشه يک باغچه بود

 

که تو هرروز به آن مي نگري

 

*

 

دل من راديدي؟

 

ساکن کفش تو بود

 

يادت هست؟

لینک به دیدگاه

بی تو

 

 

 

 

دیدی که بهار بی تو سرد است

 

پاییز تر از خزان زرد است

 

آن شب دل من شکسته تر شد

 

دیگر همه چیز رنگ درد است

 

*

 

دیگر همه جا سکوت دلگیر

 

دست و دل من اسیر زنجیر

 

ای روح پر از ترانه من

 

خاموش ترین بهانه راگیر

 

*

 

دیگر نروم به سوی مستی

 

حظی نبرم ز می پرستی

 

ای آن که نداری خبر از من

 

سرچشمه ی هر غمم تو هستی

 

*

 

دیگر به بهار خنده ام نیست

 

باران صفا دهنده ام نیست

 

ای آن که دلم اسیر عشقت

 

بر بام دلت؛ پرنده ام نیست؟

 

*

 

شعرم همگی سرود درد است

 

گفتم که بهار بی تو سرداست

 

گفتم که بهار بی تودیگر

 

پاییز تر از خزان زرد است

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...