رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

من با تو کاملم

من با تو رازی روشن

من با تو نام هستی ام ای دوست

ای یار مهربانی و تنهایی

من با تو روشنان را

فریاد می کنم

از عمق ظلمت شب یلدایی

و کهکشانی اینک در چشم های تو

ای دوست ای یگانه ترین یار

من

با تو کاملم

راز روای رودم

گرم سرودم ای دوست

من راز چشمه ها را میدانم

من راز رودها را می دانم

و راز دریاها را

من در تمام هستی جاری شدم

و راز چشمه ها را با رود باز گفتم

و راز رودها را با دریا

فریاد لاله بودم در قلب سخت سنگ

نجوای رویش بودم در بطن سرد خاک

من سنگ را شکافتم و لاله وش شکفتم

من خاک را دریدم و سرسبز روییدم

گلسنگ را پرنده آوازخوان شدم

و با خیال آب

یک سینه راز گفتم

و در تمام شب

با نای خونین

خواندم

من با تو کاملم

 

پ.ن:من با تو کاملم ای دوست:ws37:

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 54
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

مه پرواز کنان آمده ام

نرم زی بام جهان آمده ام

باده در جام سحر ریخته ام

مست آن رصل گران آمده ام

پای بر فرق شبان کوفته ام

تا ز خورشید نشان آمده ام

موج

آتشکده سبز نیاز

موج رقص کنان آمده ام

دشت خنیاگر خورشید سرود

دشت را چنگ و چغان آمده ام

بوسه بر آتش عصیان زده ام

دیده را شعله فشان آمده ام

یک جهان خشم کنان آمده است ؟

صد جهان خشم کنان آمده ام

پ.ن:آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!:ws37:

بوسه بر آتش عصیان زده ام

دیده را شعله فشان آمده ام

یک جهان خشم کنان آمده است ؟

صد جهان خشم کنان آمده ام

لینک به دیدگاه

ای دیر سفر پنجره بگشای و تماشا کن

این شب زده مهتاب گل آسا را

این راه غبار آلود

این زنگی شب فرسود

وین شام هراس آور یلدا را

این پنجره بگشای که مرغ شب

می خواند شادمانه دریا را

 

پ.ن:شب یلدا هم فرسود شدهsigh.gif

این زنگی شب فرسود

وین شام هراس آور یلدا را

لینک به دیدگاه

خفته بر بستر مینویی آتشکده

اردیسور آناهیتا

ساقه اندامش

می سوزد

طرح بارانی گیسویش در سایه فرو می ریزد

و در آیینه ی تاریک فصول

به زمین می

نگرد

آی آناهیتا

کولی گمشده و سرگردان

کولیانی که در آغاز فصول

ازفصولی دیگر

به تماشای زمین در گذرند

رود را می خوانند

دشتها می خوانند

آی آناهیتا

کولی گمشده ی سرگردان

ترک این بی ره سرگردان کن

باران کن

آناهیتا باران کن

 

پ.ن:فک کن اله ی روشنی و آب رو کولی خطاب کنی،مشرف می تونه دیگه:ws3:

آی آناهیتا

کولی گمشده و سرگردان

کولیانی که در آغاز فصول

ازفصولی دیگر

به تماشای زمین در گذرند

رود را می خوانند

دشتها می خوانند

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

چنگ اگر بود سرودی بود

جام اگر بود شرابی بود

کوی اگر بود نگاری بود

می اگر بود خرابی بود

چنگ در چنگل اهریمن

جام در خیمه عیاران

کوی جولانگه

شبگردان

باده در بزم تبهکاران

دیده بی خوابیست

چنگ خاموشیست

رنگ بیرنگیست

عقل مدهوشیست

مهر اگر بود درودی بود

چنگ اگر بود سرودی بود

مثل گریز دور کبوترها

در منتهای نیلی بی فریاد

اندیشه می کنیم

در ژرفنای بهتی بی نام

و

شادمانه ناگاه

احساس می کنیم

یک انفجار روشن را در باغ

وقت طلوه سبز چکاوک ها

 

پ.ن:در پسِ هر بودی یک اگر هست:ws37:

چنگ اگر بود سرودی بود

جام اگر بود شرابی بود

کوی اگر بود نگاری بود

می اگر بود خرابی بود

لینک به دیدگاه

در کویر کبود آتشها

خار هر شعله خیره مانده براه

اختران کورمانده در پس ابر

بردگان قوز کرده در بن چاه

می چکد از گلوی محکومان

قطره قطره سرود دهشت و درد

می رمد آهویی

به دامن دشت

تا برانگیزد از سیاهی گرد

لیک اینجا سرد گویانند

دل به دریا سپرده موج آسا

می خزند از کرانه های ظلام

تا دم صبح تا دل دریا

 

پ.ن:تعبیرهاش خاکستری هست ولی قشنگه:ws37:

در کویر کبود آتشها

خار هر شعله خیره مانده براه

اختران کورمانده در پس ابر

بردگان قوز کرده در بن چاه

لینک به دیدگاه

شب تاریک پشت بامهای سرخ

تنها بود نیلوفر

شب تاریک پشت کوه نیل اندام

دشت ماهتابی بود

شب تاریک از کوچه پنهان خفت

درخت سبز لیمو میوه هایی داشت

می پنداشت

بهار دیگری بیدار خواهم شد

شب تاریک

نیلوفر تماشاگر

شب تاریک را بیدار تا خورشید

میان بیشه ها تا بید

دریا را نگاهی کرد

میان آبها مرغابی مرداب

به تنهایی دعایی خواند

و نیلوفر

میان خواب و بیداری

ملالی داشت

می پنداشت

زمستان شاخه را بیمار خواهد کرد

پ.ن:عجب منظره ای:ws37:

نیلوفر تماشاگر

شب تاریک را بیدار تا خورشید

میان بیشه ها تا بید

دریا را نگاهی کرد

لینک به دیدگاه

دلی به روشنی باغ ارغوان دارم

که با طلوع صدا می کند هزاران را

و چشم های من آن چشمه های تنهایی ست

به دست سوخته نیلوفران رود آرام

و پای بر فلقی سبز

وه چه

بیدارم

شکوه قله چه بیهوده است

و این سلوک حقیر

برای رفتن باید همیشه جاری بود

و در تمامی ظلمت

شکوه سرخ گلی شد

 

پ.ن:کتش دل هممون اینجوری باشه:ws37:

دلی به روشنی باغ ارغوان دارم

که با طلوع صدا می کند هزاران را

و چشم های من آن چشمه های تنهایی ست

به دست سوخته نیلوفران رود آرام

لینک به دیدگاه

پرنده بودن روزی پرنده وار شدن

و از بهار گذشتن

به آن حقیقت نومیدوار پاسخ گفتن

به آن حقیقت تلخ

و با ردای پریشان باد از همه ی شهرهای خفته گذشتن

و

درتمامی راه

چه ناامیدان دیدن

پرنده وار شدن

و در حقیقت روشن

همیشه رازی بودن

 

پ.ن:تلخیش شیرینی ندارهsigh.gif

به آن حقیقت نومیدوار پاسخ گفتن

به آن حقیقت تلخ

لینک به دیدگاه

آمده بود و میگریست

مثل ستاره های صبح

مثل پرنده های باغ آمده بود خسته بود

روی چمن نشسته بود

مثل شکوفه های سرخ

آمده بود

می

گریست

گفتم ای پرنده

نیست

جز قفسی نمانده است

سینه ی آسمان تهی ست

آمد گریه کرد رفت

باران بود در بهار

آمد در اتاق من

بوی بنفشه ماند و خاک

یاد پرنده ماند و باغ

پ.ن:یاد ماند و یاد:ws37:

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

هزاران کوچه در خوابست

هزاران کوچه ی تاریک

هزاران چهره ی ترسیده پنهان

هزاران پرده ی افتاده ی سنگین

هزاران خانه در خوابست

هزاران

چهره ی بیگانه در خوابست

میان کوچه ی تنها میان شهر

میان دستهای خالی نومید

هزاران پرده یکسو می رود آرام

هزاران پرده ی افتاده ی سنگین

میان کوچه ی تنها

میان شهر

میان رفت و آمدهای بی حاصل

میان گفت گوهای ملال آور

پ.ن:هزاران نفر خود را به خواب زده اندsigh.gif

هزاران کوچه در خوابست

هزاران کوچه ی تاریک

هزاران چهره ی ترسیده پنهان

هزاران پرده ی افتاده ی سنگین

لینک به دیدگاه

رگ پرنده ها را

در کوچه ها گریستن

از کوچه ها گریختن

زیستن

در کوچه باغ ها

شب ها

با چراغ ها شکفتن

خفتن با لاله های لال

نام ترا شنیدن از رود

خاموش و بی خیال

از رودها گذشتن

در چشمه های باران

یاد سبز آب ها را

شنیدن

رفتن

رفتن

دیدن

اشراق آفتاب تماشا را

بیگانه بودن

بودن

در خوابهای سنگین

رنیگن

رنگین کمانی بودن

آرام

بیدار

بیدار بودن

بودن

بازیچه ی خیال شدن

به سرابی سیراب شدن

افسانه یی گفتن

در خواب شدن

در پشت پیشخوان دکان ها

آواز خواندن

مستانه خواندن

ناساز خواندن

در پشت پیشخوان دکان ها

در خواب رفتن

در خواب دیدن

گلدوزی

ستاره ها را

بر دریا

و سوزن سپیده ی شبنم ها را بر انگشت

بوی خون گل ها را

ترسیدن

بیدار شدن

با دست های خونین آواز خواندن

ترا نامیدن

ترا ندیدن

گرییدن

مهربان بودن

گریان بودن

خواندن

خواندن

پ.ن:زندگی در گذر است:ws37:

لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

[h=1]چنین یگانه که خواهد زیست[/h]

چنین یگانه که

خواهد زیست ؟

چنین یگانه که باید بود

چنین یگانه که من بودم

ای مهربان

که خواهد زیست ؟

چنین یگانه و ناخرسند

و این

چنین خشنود

به شادمانی دوست

اینچنین مهربان که منم

که می تواند زیست؟

لینک به دیدگاه

[h=1]آیینه ها تهی است[/h]

عروسک ها را در شب

تاراج کرده اند

در شهر چهره یی نیست

در شهر دکه ها باز

باز و خالی و تارکیست

سوداگران سودایی از باد

از باران

وز سیل خیل بیکاران شکوه می کنند

سوداگران سودایی خسته

می گویند : باران ؟

چه بارانی بیمانند ؟

می دانید ؟

باران سختی آمد

و خریداران

ناباورانه از همه ی شهر

دیدار می کنند

در پشت ویترین ها

کنسرو چیده اند و گل کاغذی

و

از زلال آبی کاشی ها

تصویر ماهیان قزل آلا را پاک کرده اند

در شهر تاک ها را در خاک کرده اند

سوداگران سودایی در شهر خم های خالی را

بر سنگفرشهای خیابان ها

پرتاب کرده اند

در شهر چهر ه ها را در خواب کرده اند

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

يادداشتي بر آثار ناصر تقوايي از محمود تهراني‌ (م‌.آزاد)

(اين‌ يادداشت‌ بدون‌ عنوان‌ و امضا قبل‌ از داستان‌ كوتاه‌ «پناهگاه‌» نوشتة‌ ناصر تقوايي‌ چاپ‌ شده‌ است‌.)

 

جنوب‌ خودش‌ عالمي‌ است‌. پربندر است‌ و لولي‌ و شبگرد. بي‌كاره‌ها از خواب‌ خوش‌ كه‌ پريدند ـ خواب‌ خوش‌ ول‌گردي ـ گدا ودزد مي‌شوند و اگر همت‌ كنند قاچاق‌چي‌.

 

حقيقت‌ اين‌جا، از افسانه‌ ناباورتر است‌ و حتي‌ دروغ‌تر، اين‌جا آفتاب‌ برهنگي‌ و زشتي‌ را پناه‌ نمي‌دهد و همين‌جا «خورشيد»هاهستند كه‌ هفت‌ روز آزگار دريا را به‌ بند كشيده‌اند و با گريزنده‌هاي عاصي‌ و زورق‌هاي نوساخته‌شان‌ به‌ جنگ‌ بوده‌اند. گرسنگي‌، ويك‌ تن‌ در برابر دويست‌ عاصي‌ خشمگين‌، و ترس‌ و باز هم‌ ترس‌، و چه‌گونه‌ مي‌شود از بيم‌، از طغيان‌ و عطش‌، جسارت‌ و پيروزي‌ساخت‌؟ اين‌ را ديگر بايد از «خورشيدو» ناخداي زندگي‌باخته‌ و خراب‌ِ دختركي‌ لولي‌ پرسيد، و اگر قلمي‌ بود و چشمي‌ كه‌ اين‌حماسه‌هاي ناشناس‌ را باز مي‌يافت‌، ما شگفت‌ترين‌ قصه‌ها را مي‌داشتيم‌. «چوبك‌» گوشه‌اي كوتاه‌ از اين‌ «درياي طوفاني‌» را رقم‌زده‌ است‌، گوشه‌اي را كه‌ نه‌ پاك‌ است‌ و نه‌ روشن‌، و سيمين‌ دانشور «شهري‌» پاك‌ و پُردرد چون‌ «بهشت‌» را.

 

ناصر تقوايي‌ آيا همان‌ بيناي جنوبي‌ است‌؟ گمانم‌ اين‌ دنيا را با همة‌ اين‌ بيست‌ و دو سال‌ زيستن‌ خوب‌ شناخته‌ است‌؛ مثل‌ نسل‌ تازة‌پشت‌ ديوارهاي بلند تماشا، آوازها و هياهوها را شنيده‌ است‌. «متحير» است‌ تا «متفكر» و بيش‌تر «حس‌ كننده‌»ي‌ گونه‌اي شهودخيلي‌ بديهي‌ و بدوي‌، آن‌جور كه‌ «گرترود استاين‌» وصيت‌ كرده‌ است‌.

 

آقاجولو ـ اسم‌ قصه‌اي است‌ از همين‌ تقوايي‌ ـ در احوالات‌ آدمي‌ است‌ كه‌ به‌ اجبار رفته‌ است‌ توي جلد آدم‌ فرنگي‌. شترمرغ‌ است‌،نه‌ مي‌پرد و نه‌ بيابان‌ مي‌رود و آخر سرهم‌ ماشين‌ (اتومبيل‌) و ماشين‌ (عكاسي‌)اش‌ را ميان‌ خيابان‌ها مي‌بيني‌ افتاده‌؛ و آقا جولو، كه‌نقاب‌ برداشته‌، بيچاره‌اي است‌ كه‌ با روايت‌هاي ساده‌ در خانه‌اش‌ چشم‌ و گوش‌ و شوق‌ بچه‌ها را به‌ فرنگ‌ مي‌گشايد. در «سرخ‌ وسفيد» هيولاهاي عظيم‌ ــ كشتي‌هاي سرخ‌ و سفيد ــ مي‌آيند و مي‌روند و براي باراندازان‌ چه‌ تفاوت‌ مي‌كند؟ و در «تشنگي‌» هم‌همين‌ قضايا است‌، اين‌ است‌ كه‌ ماشين‌ بدل‌ به‌ «بار» مي‌شود. اين‌جوري از «ماشين‌» انتقام‌ مي‌كشند: عرق‌خوري و... توي دستگاه‌عاطل‌ و باطل‌ جراثقال‌ عظيم‌...

 

تقوايي‌ شگفت‌ آغاز كرده‌ است‌، و مي‌بيند كه‌ خوب‌ و غمگين‌ و صميمي‌ است‌، و اين‌ را هم‌ بايد بدانيد كه‌ كارش‌ حديث‌ «غرب‌ِزدگي‌»نيست‌؛ در بيان‌ قصه‌اش‌ و در رفتار آدم‌هايش‌. اين‌جاها كه‌ تصويرش‌ مي‌آيد ديگر خود غرب‌ است‌ و به‌ناچار به‌اين‌ بيان‌ مي‌بيند، وبايد چند سالي‌ منتظر ماند تا خودش‌ را بپيرايد و بپردازد. همينگ‌وي سال‌ها دست‌اندركار همين‌ بود.

تقوايي‌ را حضرت‌ آقاي صفدر تقي‌زاده‌ شناساند. يادش‌ گرامي‌ باد.

آرش‌، دفتر ششم‌، سال‌ 1342، ص‌ 58

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...