.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ امشب داره 1چیزایی دستگیرم میشه میخوام از پیله ای که برا خودم بافتم بیام بیرون 9 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ امروز که گذشت کاملا روزمرگی زندگیمو احساس کردم . خیلی خسته ام. و کمی هم خوشحال برای کارای کوچیک مفیدی که انجام دادم امیدوارم فردا روز بهتری باشه... 10 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ امروز که گذشت کاملا روزمرگی زندگیمو احساس کردم . خیلی خسته ام. و کمی هم خوشحال برای کارای کوچیک مفیدی که انجام دادم امیدوارم فردا روز بهتری باشه... ایضاً 7 لینک به دیدگاه
nazfar 8746 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ امشب: چندتا عکس یادگاری با یه بغض و چندتا نامه چندتا آهنگ قدیمی که همه دلخوشی هامه ... بارونای پشت شیشه منو تنهایی و تقدیررررررر 8 لینک به دیدگاه
behe 2545 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ امشب اگر یاری کنی ای دیده طوفان می کنم آتش به دل می افکنم دریا به دامان می کنم می جویمت،می جویمت با آنکه پیدا نیستی می خواهمت،می خواهمت هرچندپنهان می کنم زندان صبر آموز را در می گشایم ناگهان پرهیزطاقت سوز رایه سر به زندان می کنم امشب اگر یاری کنی ای دیده طوفان می کنم آتش به دل می افکنم دریا به دامان می کنم باز آی که فرمان می برم عشق تو با جان می خرم آن را که می خواهی زمن آن می کنم،آن می کنم.. امشب اگر یاری کنی امشب اگر یاری کنی امشب اگر.............. 8 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ امشب یه درد جامعه رو از نزدیک دیدم...احساس خوبی نداشتم و هنوزم بهم ریخته ام...اصلا نمیخوام بهش فکر کنم... چرا...این سوالیه که تمام مدت از خودم می پرسیدم...چرا باید اینجوری بشه..."انسانیت را کجا میتوان یافت" ؟! 11 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ اين روزا همش ميخوابم ، شبا دير خوابم ميره نه اينكه خوابم بياد ها ، نه ، فقط ميخوام بيدار نباشم ( اينا دوتا فرق داره ) شبا تاريك قابل تحمل تره تا روزهاي سياه ! امشب بازم مثل ديشبم / يكم بيشتر سر در گم هستم ، نميدونم يك چيزي درونم زبونه ميكشه كه خودمم نميفهمم چيه !!! كاش يك فرشته مهربون از بالا بياد پايين ، دستم رو بگيره ، بوسم كنه ، بگه من دوستت هستم خدا منو فرستاده !! بعد منم محكم بغلش كنم ، بپرم بالا .... بعد باهم بريم بيرون ... قدم بزنيم ... سرم رو بزارم رو شونه هاش گريه كنم ، گريه كنم ، گريه كنم ..... (( توهم فانتزي زدم)) 8 لینک به دیدگاه
terajedi21 2134 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ شب آشيان شب زده چكاوك شكسته پر رسيده ام به ناكجا مرا به خانه ام ببر چقدر دوست دارم اين ترانه رو امشب و هرشب 5 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ :hapydancsmil::gnugghender::icon_pf (19)::crystalball::2rqfst4::2525s: امشب از دسته این امتحانا خل شدم رفت:babygirl: 6 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ خیلی وقته دیگه هیچ حسی ندارم. نه خوشحال میشم نه ناراحت میشم نه دلتنگ میشم نه ... هیچ انگیزه ای نمونده. با یکی از دوستام قرار داشتم صبح هم پاشدما ولی واقعاً انگیزه ای برای رفتن پیشش نداشتم و گرفتم خوابیدم باز. خودمو مجبور میکنم غذا بخورم، مجبور میکنم بخوابم، مجبور میکنم کارهامو انجام بدم و خیلی کارهای اجباری دیگه. خلاصه اینجوریا. 7 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ امشب خاطراتمو ورق زدم با آهنگ YEMIN ETTIM 11 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ نميدونم چرا امشب هيچكس بهم گير نميده كه از انجمن بيام بيرون؟! 9 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ امشب چه شب چندشیه! بهترین دوستم ناراحته ومن نمی تونم کاری کنم!:sad0: 9 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ امشب توذهنم رعد و برقه دلم ابری چشام بارونی 10 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ امشب احساس میکنم قلبم درد میکنه فشار داره بهش میاد لعنتی 10 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ امشب اصلا حال خوبی ندارم یکیو میخواستم حالمو خوب کنه که نکرد 10 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ امروز که گذشت چند صفحه کتاب خوندم،کمی به کارام رسیدم و در نتیجه امشب تصمیم گرفتم از فردا فقط 1 ساعت توی انجمن بمونم تا بهتر به کارای اصلی زندگیم برسم و فکری به ذهنم رسیده که باید اجراش کنم تا زندگیم یه کم ازین یکنواختی بیاد بیرون... 12 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ امروز غروب یه جایی بودم که داداشم زنگ زد نمیتونه بیاد دنبالم خودم با اتوبوس برگردم خونه با چند تا دوست جدیدی که پیدا کردم و تقریبا هم مسیر بودیم راه افتادیم سمت ایستگاه اتوبوس موقع خداحافظی یه سوتی دادم وحشتناک .... الانه ذهنم بد جوری درگیره ........اییییییییییییییییییییییی خاااااااااااااااااااااااااااااااااک:icon_pf (34): 9 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ خوابم نميبره!حوصله سر رفت...اههههههههههه! چيكار كنم؟؟؟مثلا قرار گذاشتم فردا صب،زود پاشم! 7 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ من الان اين شكلي ام! ولي به شدت دوست دارم كه اين شكلي باشم!به شدت!!! 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده