رفتن به مطلب

امشب


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 3.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

به یه نفر گفتم من به ندرت گریه میکنم

از اون روز تا به حال همین جوری تقی به توقی میخوره گریم میگیره:sigh:

خودمو بد جوری چشم زدم :hanghead:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

امشب یک رفیق خیلی قدیمی (دوران راهنمایی و دبیرستان) که یک زمانی بحساب رفیق فابم بوده بهم زنگید ... چند سالی میگذره که دیگه نمیدیدمش... خلاصه هی حرف میزد و از اوضاع و احوال میپرسید ... حالا انگار هم دانشگاهی هم هستیم یکجورایی... هر دو آزاد مشهد... (البته دانشکده ها فرق میکنه ... موقعیت جغرافیاییش جای دیگست...) ... یه زمانی خیلی باحال بود ... اما یک حرفایی زد امشب خوشم نیومد از حرفش... البته منم الان اون ادم سالهای گذشته نیستم و انگار دوست ندارم با چنین شخصیت هایی بشینم و پاشم اون زمونا با این افراد میجوشیدم الان دیگه نه حتی در برهه ای از افسردگیم که سالهاست درگیرشم خودمو ملامت میکردم که چرا توی زندگیم وقتمو با بعضی افراد سپری میکردم ... اگه 3 4 نفر جزو اون افراد بزاریم شاید اینم پنجمیش باشه ... شایدم الان من دارم بی انصافی میکنم در حق رفیقم...(نه اینکه آدم مشگل داری باشه نه بچه درستیه...) ... در کل اهل رفیق هم نیستم و از اینکه یکیو رابرا ببینم خوشم نمیاد.... بعد گفت حالا یبا بیار جایی ببینمت و این حرفا ... خوش ندارم دوباره طرح رفاقت بریزم باهاش... چیکار کنم ؟

کاش زنگ نمیزد....

  • Like 6
لینک به دیدگاه

وای خدا جونم...امشب عالیه....عالیه عالی....خیلی امشبو دوست دارم....برف میاد اونم چجورررررررر.................

چقدر حال میده وقتی همه جا ساکته وسکوت شب حکم فرماست درحالی که برف اسمونو بغل کرده بری تو حیاط و رو به اسمون با خدای عزیزت درد دل کنی....من امشب این کارو کردم ............خیلی بهم انرژی داد....خیلی....تازه برای دوستامم خیلی دعا کردم....

خدا جون عاشقتم....

  • Like 8
لینک به دیدگاه

داری زندگیتو میکنی بعد یه نفر میاد و بهت یادآوری میکنه که چقدر تنهایی.

یاد یه داستانی میوفتم که یکی از یه پیرمرد ریش بلندی میپرسه شبا که میخوابی ریشاتو میذاری زیر پتو یا رو پتو؟ اونم میگه نمی دونم. ولی از اون شب به بعد دیگه خوابش نمیبره.

همینه داستان ما آدما.

گاهی وقتا فراموشی یا وانمود به فراموش کردن یه چیز تنها راه چاره است.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بعد از مدت ها اینجا ... :icon_gol::icon_gol::icon_gol:

یک هفته دیکه تحویل طرح 5 رو دارم کارم خوب نبوده و کلی عقبم و...

طرح نهایی هم داره بهمون فشار میاره آخه هیچ کرکسیونی نداشتم .

دیگه داره تموم میشه این روزگار دانشجویی ...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

امشب پاهام درد میکنه !

 

هنوز بیان مسئلمم تموم نکردم و فردا باید تحویل بدم !

 

پاهام و سرم خیلی درد میکنه !:4564:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

آخ جون که دانشگاه باز شروع میشه دلم تنگ شده بود.

امیدوارم ترم جدید ترم خوبی باشه

 

خوش میگذرهههههه.:hapydancsmil:

ای کاش بیشتر ادامه داشت:sigh:

از همین حالا دلم داره تنگ میشه.....

اونقدر که شاید خریت کنم:ws3: و برم ارشد شرکت کنم:ws28:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

امشب خیلی خوبه :hapydancsmil:

شاید به خاطره اینه که امروز از صبح روز خوبی بوده

امشب دل چند تا آدمو شاد کردم و از کسایی که خیلی وقت بود ازشون خبر نداشتم احوال پرسی کردم

خوشحالم

فقط یه کار مونده...

مامان بابام که از همه واجب ترن:icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

امشب رو به یاد اون شبی که مطلوبم رو بدست آوردم و بهش رسیدم میخوابم.خدایا هرکس رو به هر مطلوبی داره برسون

 

Sent from my SM-N900 using Tapatalk

  • Like 10
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

امشب برای دومین شب متوالی یه کار خیلی خیلی خیلی احمقانه کردم. طوری که هنوز تو شوکم که چرا اون موقع به این فکر نکردم این کار خییییلی خطرناکه. واقعا اون موقع به چی فکر کردم؟؟؟

واقعا فقط خدا حفظم کرد وگرنه الان کشته شده بودم

وای خدا

هنوز بهش که فکر میکنم بدنم میلرزه

خدا خودت مواظب من باش

من عقل تو کلم نیس:hanghead:

آخرش یه کاری دست خودم میدم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...