moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۱ گر دست دهد ز مغز گندم نانی وز می دو منی ز گوسفندی رانی با لاله رخی و گوشه بستانی عیشی بود آن نه حد هر سلطانی 2 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۱ دانی ز جهان چه طرف بر بستم ؟ هیچ وز حاصل ایام چه در دستم ؟ هیچ شمع طربم ولی چو بنشستم هیچ آن جام جمم ولی چو بشکستم هیچ این رباعی را دشتی و فروغی رد کرده اند . در " درباره ی رباعیات عمر خیام " مصرع دوم به گونه ی : " در کار جهان چگونه وارستم هیچ " آمده است . در دیوان خاقانی به اشتباه به او نسبت داده شده است . قابل به ذکر است که در دیوان او به قافیه و ردیف رباعی متن ، رباعی دیگری هست که به نظر می آید به پیروی از آن سروده شده است : هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ وین خانه و فرش باستانی هم هیچ از نسیه و نقد و زندگانی همه را سرمایه جوانی ست جوانی هم هیچ و در برخی نسخ چاپی مانند " ترانه های خیام ( صادق هدایت ) " ص 102 ، رباعی یاد شده این گونه آمده است : بنگر ز جهان چه طرف بربستم ؟ هیچ وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ شمع طربم ولی چو بنشستم هیچ من جام جمم، ولی چو بشکستم هیچ و منابع دیگر : " تحلیل شخصیت خیام " ص 198 ؛ " خیام شناسی " ص 129 ؛ " طربخانه " ص 216 و 89 . در نسخه ی خطی 1771 پاریس و OZ 7942 لندن به اشتباه در انتساب رباعی به خاقانی تأکید دارد و مصرع دوم به روایت طربخانه : " وز کار جهان چگونه وارستم هیچ " یاهو 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۱ رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین اندر دو جهان کرا بود زهره این پ.ن:مقداری از این رندا زیاد شده! 3 لینک به دیدگاه
TAGY 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ شادی بطلب که حاصل عمر دمی است هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است احوال جهان و اصل این عمر که هست خوابی و خیالی و فریبی و دمی است هر ذره که بر روی زمینی بوده است خورشید رخی زهره جبینی بوده است گـرد از رخ آستین بـه آزرم افشان کـان هم رخ خوب نازنینی بـوده است 3 لینک به دیدگاه
TAGY 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ بسیار بگشتيم به گرد در و دشت اندر همه آفاق بگشتيم بگشت کس را نشنيديم که آمد زين راه راهی که برفت ، راهرو باز نگشت 3 لینک به دیدگاه
TAGY 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ گردون نگری ز قد فرسوده ماست جیحون اثری ز اشک آلوده ماست دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست فردوس دمی ز وقت آسوده ماست 2 لینک به دیدگاه
TAGY 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ چون مرده شوم خاک مرا گم سازيد احوال مــرا عبرت مــردم سازيد خاک تن من به باده آغشته کنيد وز کـالبدم خشت سر خم سازيد 2 لینک به دیدگاه
TAGY 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ چون آمدنم به من نبد روز نخست وین رفتن بی مراد عزمی ست درست بر خیز و میان ببند ای ساقی کاندوه جهان به می فرو خواهم شست 1 لینک به دیدگاه
TAGY 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ هر چند که رنگ و روی زيباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا 1 لینک به دیدگاه
TAGY 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ گویند بهشت و و حور عین خواهد بود وآنجا می ناب و انگبین خواهد بود گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باک آخر نه به عاقبت همین خواهد بود 1 لینک به دیدگاه
TAGY 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ گویند بهشت و حور و کوثر باشد جوی می و شير و شهد و شکر باشد پر کــن قـدح بـاده و بـر دستم نِه نـقدی ز هزار نـسیه بـهتـر باشد 4 لینک به دیدگاه
TAGY 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ گویند بهشت و و حور عین خواهد بود وآنجا می ناب و انگبین خواهد بود گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باک آخر نه به عاقبت همین خواهد بود 4 لینک به دیدگاه
TAGY 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ اجزای پياله ای که در هم پيوست بشکستن آن روا نمی دارد مست چندين سر و ساق نازنين و کف دست از مهر که پيوست و به کين که شکست 5 لینک به دیدگاه
saeed99 2563 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ . اکنون که گل سعادتت پربار است دست تو ز جام می چرا بیکار است میخور که زمانه دشمنی غدار است دریافتن روز چنین دشوار است 4 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۱ [h=6] می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت بی مونس و بی رفيق و بی همدم و جفت زنهار به کس مگو تو اين راز نهفت هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت[/h] 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی بادیم همه باده بیار ای ساقی 3 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۱ هر يك چندي يكي برآيد كه منم با نعمت و با سيم و زر آيد كه منم چون كارك او نظام گيرد روزي ناگه اجل از كمين برآيد كه منم 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آذر، ۱۳۹۲ ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر بسریم 2 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ هرچند که رنگ و روی زیباست مرا، چون لاله رخ و چو سَرْو بالاست مرا، معلوم نشد که در طَرَبخانهٔ خاک نقّاشِ ازل بهرِ چه آراست مرا؟ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده