رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

سلام مجدد؛

مدتی بود که اینجا پُستی ارسال نکرده بودم، بلکه فقط پُست می دادم!

یک اتفاق جالب باعث شد که به بهانه بیان آن، یادی از این بیت سابق آقای خاص کنم.

دیروز صبح بود. ساعت 7. از واحدمون زدم بیرون و در رو قفل کردم و کلید آسانسور رو به قصد رفتن به پارکینگ فشار دادم.

آسانسور اومد و درب باز شد.

برای اولین بار با اضطراب وارد آسانسور شدم (!!!!). طوری که 2-3 بار قصد کردم از راه پله برم پارکینگ ولی منصرف شدم.

بالاخره وارد آسنانسور شدم و کلید پارکینگ رو فشار دادم.

درب بسته شد و آسناسور شروع بع حرکت کرد.

ولی برق قطع شد!!

توی آسانسور گیر افتادم. :ws37:

تنها و بی کَس :ws3:

خودمونیم؛ یک آن اعتماد به نفسم رو از دست دادم و گفتم که مُردم دیگه :ws3:

اون خانمی هم که زر میزد و میگفت: «لطفاً تا رسیدن تعمیرکار، آرامش خود را حفظ کنید» بیشتر داست اعصابم رو بهم میریخت.

به مدیرساختمان زنگ زدم و موضوع رو گفتم.

اونم بنده خدا گفت الآن میام.

10دقیقه ای من گیر بودم که برق وصل شد و من نجات پیدا کردم.

:ws3:

باید گیر بیفتید تا حرفهای منو درک کنید.

تازه اگر تنها هم باشید که خیلی بدتر خواهد بود.

:ws37:

لینک به دیدگاه

اصلاً حالم خوب نیست:hanghead:

2-3 ماه هست که بدخواب شدم.

کم میخوابم.

شبانه روزی 5 ساعت.

واقعاً فشار زیادی رومه.

کلاً حس میکنم مریض هستم.

اعصابم ضعیف.

از لحاظ بدنی کم توان و حساس.

تمرکز که اصلا ندارم.

خلاصه کلاً حالم خوش نیست :hanghead:

فقط این 3 ماه مثل برق و باد بگذره. :sigh:

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

دیدم دیگه فایده ای نداره :ws37:

امروز رفتم یه باشگاه خوب پیدا کردم تا بتونم تحت نظر مربی از شر این شکم کارمندی خلاص بشم :ws3:

بعد از آزمون نظام مهندسی میرم :w02:

البته شاید هم از همیم فردا رفتم. شاید:ws37:

لینک به دیدگاه

سلام

بعد از اینکه 3 هفته پروژه ارشد رو کاملا معلق کرده بودم، امشب خستگی این چند هفته داره از بدنم خارج میشه.

الان دارم برنامه ریزی میکنم که از فردا دوباره برای ارشد استارت بزنم.

البته خیلی پرانرژی تر از قبل.

این 3 هفته گذشته واقعا سخت درگیر آزمون نظام مهندسی بودم. که البته نتیجه هم گرفتم.

امیدوارم که در آزمون ارشد هم نتیجه بگیرم چون از اول شهریور تا امروز زندگیم خیلی سخت میگذره.

نه اوقات فراغتی، نه تفریح دو نفره ای و ...

خیلی سخته.

دوست دارم هر چه سریع تر این دو ماه (کمتر) بگذره تا یک نفس راحت از ته اعماق وجودم بکشم:ws37:

 

جهت ثبت:

دوشنبه 25 آذر 92

 

ukw5r6seuumgriawrhwf.jpg

لینک به دیدگاه

عنوان: حالیت نیستcoffee.gif

 

خواننده: نیما مظفری:connie_24:

 

احساس در لحظه خاص: در مواقع تنهایی 164.gif

 

سال خاطره: 92

 

kl41sq14prgtlga2h5yd.jpg

 

[flash=quality='high' width='360' height='26']

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

توجه: بخاطر اینکه شاید کسی علاقمند به گوش دادن نباشد، به همین دلیل به این دوستان احترام گذاشته شده و پخش بصورت اتوماتیک و همچنین تکرار آهنگ برداشته شده و فقط با فشردن دکمه Play پخش خواهد شد.

لینک به دیدگاه

به طرز عجیبی دیشب و امروز به این تاپیک چسبیدم.

البته بی دلیل هم نیست.

آدم وقتی تنهاست دلش میخواد هِی حرف بزنه. هِی از توهمات تنهاییش بگه.

دیشب دلم از تنهایی گرفته بود.

حتی امروز صبح که داشتم مثل هر روز صبح طبق عادت قبل از رفتن به محل کار که دوربین مخفی میدیدم و می خندیدم، وقتی می خندیدم .................

بی خیال :hanghead:

 

بقول اندی:

هوای خونه غمگینه صدایی جز سکوتم نیست

نبودنت حس تلخیه که توی لحظه هام جاریست

 

3i3tqvtbecyi1uzvyfwt.jpg

لینک به دیدگاه

به طرز فجیعی دوست دارم زیر بارون فریاد بزنم.

حس می کنم بعدش راحت بشم.

حس قشنگیه...

 

5iidue10345wkmjzwo1h.jpg

 

عاشق این آهنگ از مازیار فلاحی هستم.

[flash=quality='high' width='360' height='26']

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

دیشب داشتم با یکی از عزیزان انجمن گفتگو میکردم.

به این نتیجه رسیدیم که انجمن جای آرومی هستش ولی جای موندن نیست.

حرف سر این بود که همه ما خواه یا ناخواه درگیری هایی در زندگی واقعیمون بوجود آوردیم که قابل اغماض نیست که مسبب اصلی آن وابستگی به جوامع مجازی هستش. که البته به نظر من واقعیت همینی هست که گفته شد.

مدتی هست که فیسبوک رو کمتر سر میزنم و همچنین نرم افزارهای موبایل مثل وی چت و وایبر و ... که همگی دلایلی محکمی هستند برای گذران عمر در دنیای مجازی.

به نظرم باید چاره ای اندیشید....

چند دقیقه به آسیب های دنیای مجازی از جمله انجمن فکر کنید.... فقط چند دقیقه..

چه لحظاتی که می توانستید در کنار عزیزانتان باشید رو تلف کردید!

چه لحظاتی که می توانستیم پیشرفت کنیم!

و و و

 

 

:ws37:

لینک به دیدگاه

صحبت از صداقت شد :ws37:

در تمام سالهای پرفراز و نشیب زندگیم، همیشه صداقت داشتم و با هر کسی که معاشرت داشتم صادق بودم.

همیشه و در هر زمان و مکانی اینطور بوده، هست و خواهد بود.

این من هستم... آقای خاص

این من هستم که همیشه صداقت دارم..

 

صحبت از ترس شد....

ترس برادر مرگ است...

حداقل اینطور هست که دوستانم مرا ترسو خطاب نمی کنند..

نزدیک ترین اشخاص به من اینگونه به من مُهر ترسو بودن نزده اند، نمی زنند و نخواهند زد چون من ترسو نیستم.

 

صحبت از فیلم شد...

من هیچوقت بازیگر خوبی نبودم، نیستم و نخواهم بود.

 

این سه بند، توصیف شخصیت آقای خاص است.

این من هستم.. آقای خاص:icon_gol:

 

پ.ن:

شاید این صریح ترین صحبتهای چند ماه اخیر بنده باشد.

لینک به دیدگاه

امروز داشتم به این فکر میکردم که کاش این سه ماه بریده بشه و یهو بپریم سال 93.

حس میکنم سال 93 باید سال پرهیجانی باشه که تحمل ندارم 3 ماه منتظر بمونم.

:hanghead:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...