رفتن به مطلب

خواب هاتونو تعریف کنید .


ارسال های توصیه شده

سلام .

 

خواب هایی که دیدید فکر میکنید جالبه رو تعریف کنید . :ws3:

 

(ممکنه به صورت اتفاقی نکته های جالبی هم از توشون در بیاد :a030: - مثل پست شماره 6 از آتروس عزیز)

 

-------------------------------------------------------------------------------------

خواب ها رو تعبیر یا تحلیل اینا نمی کنید؟ :ws3:

دوستان اگه درمورد خوابها نظر خاصی دارن بگن ، فقط اسپم نکنید . مرسی :icon_gol:

 

 

  • Like 45
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 95
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

استارتشم خودم میزنم :ws3:

 

خوابهای من همش سوژه خندست :ws3:

 

یکی از خوابها که هیچوفت یادم نمیره ، پارسال بود که موقع اعلام رتبه های ارشد بود، خواب دیده بودم از سی هزار نفر ، رتبه من سیصد هزار شده :ws3: نمیدونید چقدر زجر کشیدم تو خواب :ws3:

 

یه خواب جالب هم دیشب دیدم :

دیدم تو کل شهر طوفان سنگین اومده و همه مردم بلا استثنا دارن از رعد و برق و این چیزا پودر میشن .

 

داشتم از پنجره خونمون آسمونو نگاه میکردم که دیدم یه ابر فوق العاده سیاه داره بهمون نزدیک میشه .

فک میکردم نوبت پودر شدن ما هم رسیده ، داشتم میمردم از ترس، بعد یهو مادرم با جارو برقی ابرارو جارو کرد :ws3:

 

-------------------------

صب که بیدار شدم داشتم میترکیدم از خنده :ws3:

  • Like 33
لینک به دیدگاه

جدا" یادم نیست ...

کلا 90درصد خوابهام از یادم میره همیشه

یعنی توی خواب که هستم تا لحظه ای که بیدار بشم فکر میکنم یادم هست.. ولی کلا تا بیدار میشم هیچی یادم نمیاد :ws3:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

من خدای خواب دیدن هستم :banel_smiley_4:

چندتا از خوابهایی جالبی را که دیدم تعریف میکنم !

 

1 . یه بار خواب دیدم که رفتم بیرون گردش یا پیک نیک زیر یه درخت نشسته بودم دقیقا کنار یه دره خیلی بزرگ که خیلی گود بود خیلی یه جورایی میترسیدم که برم نزدیک یکم که گذشت یه دفعه کل اون دره پر آب شد .

بعد من رفتم زیر آب میتونستم خودمو روی آب نگه دارم اما نگران بودم که الان که آب فروکش کرد من کجای این دره پایین میام !

دره به این بزرگی و درندشتی من تا حالا ندیده بودم تمام دیواره هاش لایه لایه سنگ های قهوه ای بود خلاصه کلی دست و پا زدم که وقتی آب رفت پایین من دوباره زیر همون درخت باشم !! آخرشم از خواب بیدار شدم :banel_smiley_4:

خیلی ترسناک بود اون دره و آب خیلی ترسیدم :sigh:

 

2. یه بار خواب دیدم که انداختن دنبالم میخوان آزمایشهای شیمایی روی من انجام بدن !توی کل اون آزمایشگاه فرار میکردم ! یه آزمایشگاه که تمام دیوارش سرامیک بود کلش مثل حموم بود همه سرامیک سفید و اتاق اتاق

تازه نمیتونستم تو خواب دست و پامو تکون بدم فرار کنم اخرشم بهمو گرفتن !

بعد بهمو بردن توی یه اتاق که کلش پر خون بود و تمام دیوار خون لخته داشت از بقیه آدما و اون نگهبانان هی داشتن اون خون لخته ها را میخوردن :w58: ( خودتون حدس بزنید اون نگهبانا کیا بودن چه شخصیتایی توی جامعه)

  • Like 25
لینک به دیدگاه

دمت گرم تاپیکه جالبیه ولی یه خواب میتعریفم که تو هیچ جای مثلش رو ندیدم:sigh:ترسناک و عجیب

من و پسر خالم خیلی باهم رفیق بودیم و هستیم این قضیه مال دوران راهنماییمه ....کلا کار ما تو دوران طفولیت مردم آزاری بود.

یه روز بعد از ظهر تابستون باهم دیگه رفته بودیم سر محلمون و تو کوچها قدم میزدیم یه خونه ای بود که پارچه سیاه وصل کرده بودن و معلوم بود کسی تازه فوت کرده

دم درِ این خونهِ یه چهار پایه گذاشته بودن که روش یه جعبه خرما واسه فاتحه گذاشته بودن ما رفتیم جعبه رو ور داشتم هسته هاشو در آوردیم توش سنگ گذاشتیم میدادیم به آدما و تند تند در میرفتیم

این قضیه گذشت که یه شب صدای داد از طبقه پایینمون اومد سریع دوییدیم پایین که ببینیم کیه دیدم پسر خالم داره از ترس گریه میکنه :4564:گفتیم چیه چی شده گفتن خواب بد دیده پشتش رو زد بالا دیدیم جای گاز دندونه خالم و شوهر خالم از تعجب شاخ در آوردن

بعد فردا فهمیدیم که تو خواب یه پیرزنه دنبالش کرده بوده از پشت گازش گرفته...

من گفتم کار همون خرماهست رفتیم در خونه پیرزنه از بچهاش عکس خواستیم دیدم پسر خالم میگه همونه:w58::5c6ipag2mnshmsf5ju3

ما رو میگی سکته زده بودیم رفتیم 3 تا جعبه خرما کرفتیم هی حیرات میکردیم تا فاتحه از یارو نمیگرفتیم ول کن نبودیم

چیزی که از خواب پسرخالم درس گرفتیم این بود مردم آزاری نکنیم حتی واسه مرده ها.....:sad0:

  • Like 35
لینک به دیدگاه

منم خیلی خواب می بینم خیلی هم درهمه:ws3:

دیشب خواب می دیدم یه تفنگ ورداشتم دارم تمام آدمای کره زمینو می کشم!:ws3:

بد تیرام که تموم شده رفتم تو کار رزمی انقده حرفه ای بودم که کسی حرفیم نمی شد!:ws3:

 

 

  • Like 20
لینک به دیدگاه

منم که همش تو خوابم یا دارم فرار می کنم یا دارم دعوا میکنم یا هم تقلا برای نجات ... :hanghead:

 

تو آخرین خوابم هم ، یه مار داشت منو گاز میگرفت که من از درده فشاره دندوناش از خواب پریدم ...

 

 

صبح که پاشدم هنوز تو کمرم درد رو حس می کردم ...:ws37:

 

=========

 

خواب ها رو تعبیر یا تحلیل اینا نمی کنید؟ :ws3:

  • Like 20
لینک به دیدگاه

یه خوابی دیدم یه سال پیش که تا الان همچنان این جوری ام:w58:

یه دوست قدیمی دارم الان 3 ساله ازدواج کرده...خیلی رابطه مون با هم معمولی بود بعد از ازدواجشم یکی دو بار با زنش دیدمش بعدشم دیگه هیچی...

یه سال پیش خیلی عجیب زمانی که یه سال و اندی بود ازشون خبر نداشتم یه شب خواب دیدم...داره بهم میگه من همیشه عاشقت بودم...:icon_pf (34):اما هیچوقت نشد بهت بگم منم تو خواب داشتم مثل ابر بهار گریه میکردم...:ws28:

بعد منم وسط اشک و گریه بهش گفتم خیلی دوستت دارم و..........:whistle:

صبح از خواب پاشدم خنده ام گرفت از خودم...اما اصل مطلب این جا بود که دم ظهرش زنگ زد...منو میگییییییییی:w58:گوشی رو جواب ندادم...البته بعدش حرف زدیم...اما اون لحظه فکر کرذم ممکنه رویای صادقه دیده باشم:ws28:

  • Like 20
لینک به دیدگاه

اینقد خواب می بینم که نگو مخصوصا خواب بچه!

آخریش یادم مونده می گم

خواب دیدم یه بچه کوچولو دستمه شیرخواره ست من نگه هش داشتم بعد دادم دست مادرش می بینم مادرشم خاله مه ( بچه خاله م اصلا این شکلی نیست که من دیدم!) بعد پستونکشو گذاشتم دهنش بعد یه دفه پستونکه می پره گلوی بچه داره خفه می شه منم از ترس زبونم بعد اومده هی می خوام بگم بچه داره خفه می شه نمی تونم بعد یه دفه ای با زور داد می زنم پستونکه داره خفه می شه با صدای دادم از خواب پریدم :sad0:

  • Like 21
لینک به دیدگاه

آه خدای من. خوابهای من داغونه. :icon_pf (34):

 

بعضی شبها از ترس اینکه خواب بد ببینم نمیخوابم. یعنی همیشه اینطوریه که وقتی از خواب بد میپرم بعد از اینکه دوباره میخوابم ادامه شو میبینم. بعضی وقتها هم میفهمم که خوابم و زور میزنم که از خواب بیدار شم ولی نمیشه و انقدر به خودم فشار میارم که وقتی از خواب بیدار میشم تقریبا رنگم بنفش میشه. دوباره که میخوابم ادامه همون خواب رو میبینم.

 

ترسناک ترین خوابم اینی بود که تعریف میکنم.

 

یه شب خواب دیدم (یعنی تو خواب دیدم اینو) که از خواب بیدار شدم. کنار بوفه خوابیده بودم. تلفن خونه زنگ خورد یه خبر بد بهم دادن و رفتم درگیر اون ماجرا شدم و خیلی بد بود. داشتم این خواب رو میدیدم که یه دفه از خواب بیدار شدم. دیدم همون حالتی که تو خواب دیده بودم. یعنی کنار بوفه. روی همون بالش. با همون لباسا و همونطوری دقیقا از خواب بیدار شدم. داشتم به این شباهت فکر میکردم که یه دفه تلفن زنگ خورد. تا به حال تو عمرم انقدر نترسیده بودم. یعنی واقعا یه لحظه احساس کردم خون در تمام شریانهای بدنم ایستاد. جرئت نمیکردم تلفنو جواب بدم. اصلا قفل شدم همونجا. همه اینا تو چند ثانیه اتفاق افتاد. با وحشت تمام تلفن رو جواب دادم. یارو گفت ممد آقا نمیای کرکره ما رو درست کنی؟ فحش بود که روانه آسمون کردم دیگه. :w000:

 

 

حالا بعدا میام خوابامو تعریف میکنم.

  • Like 22
لینک به دیدگاه

اتفاقای جالب که تو خوابای خودمه هرشب کارمه آروم آروم میرم در وا میکنم پله رو میرم بالا در پشتبون وا میکنم یه بستنی دستمه از اون بالا میپرم پایین وقتی میپرم تازه میفهمم چه غلطی کردم میرسم نزدیک زمین از خواب میپرم هی میگم خداشکرت چه حالی داد زنده ام دم به دقیقه ام پام میوفته تو چاله تو خواب در جا میزنم:ws28:

خواب تو خوابم زیاد میشم اینجوری که تو خوابم دارم خواب میبینم از اون یکی جون سالم به در میبرم ازخواب خوابم میپرم بعد فکر میکنم دیگه بیدارم هرچی اتفاق میوفته واقعیه که دوباره یه بلایی سرم میاد میگم این دیگه واقعیه:w000:نگو اونم خوابه خوب شد بچه نیستم و گرنه تشکم و آب پاشی میکردم:ws3:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

آخ آخ آخ. یه بار خواب دیدم یه قتل رو انداختن گردن من و همه شواهد علیه منه. جالبه که همه چیز خیلی جدی جلو میرفت. یعنی واقعی بود. بعضی وقتها آدم تو خوابش تناقضات میبینه و درهمه. ولی اکثر خوابهای من روال خیلی منطقی و باور پذیری داره.

 

خلاصه چند روزی بود فراری بودم تا اینکه فهمیدم فرار فایده ای نداره و این قتل خوابیده گردنم. رفتم خودمو معرفی کردم. رفتم دادگاه. سی سال برام حکم بریدن. (حالا جزئیاتش خیلی کامل بودا) داشتن میفرستادنم زندان که وکیلم تقاضا کرد برم خانوادمو ببینم بعد ببرنم. فکرش همین الانم دیوانم میکنه. با سرباز زندان رفتم خونه از زنم و همه فامیل با اشک و یه دنیا غم خدافظی کردم. تو راه زندان که بودم از خواب پریدم. اولش دیوانه شدم از اینکه چرا همیچین خواب بدی دیدم . بعدش خوشحال شدم از اینکه خواب بوده. چند دقیقه بعد خوابیدم ادامه خوابمو دیدم تو زندان. :icon_pf (34): بدبختیش به این بود که اصلا یادم نمیومد خوابه و ادامشو کامل و بدون فاصله میدیدم. دیدم بچه ام با زنم اومدن ملاقاتم از پشت شیشه نمیتونستم دست بکشم رو سر بچم. :4564: هی همینو داشتم میدیدم و هی تو خواب به این فکر میکردم که چطور باید سی سال رو تحمل کنم و رنگ آزادی رو هم دیگه نمیتونم ببینم که از خواب پریدم. از ترسم دیگه نخوابیدم. :sigh:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

منم چند شب پیش خواب دیدم که خواب دیدم دارم مرگ رو میبینم..بعد انقذه خوووب بوووووود.. از خواب خوابم که پریدم واس مامانم تعریف میکردم که کاش میرفتماااا چه حالی میداد..:ws37:

 

چه خواب تو خوابی بود..:banel_smiley_4:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

من خیلی کم خواب میبینم ولی یکیش رو همین عصری که خواب بودم دیدم!

دیدم پدربزگ مرحومم به من یک وکالت نامه داده که بعد از مرگ اون و بعد از مرگ پدرم (خدای نکرده) اگر برادرم دیوانه شد من قیمش بشم!!!!!!!!!! بعد پدربرزگم آلزایمر گرفته بود من هم وکالت نامه رو ازش مخفی میکردم که نبینه و ازم نگیره که آخر سر دید و داشت ازم میگرفت که بیدار شدم!!

  • Like 14
لینک به دیدگاه

ی مدل خواب من اینه

دارم ی آزمونی میدم ک هیچی بلد نیستم (همون ارشد .. پایان ترم ) بعد همش پیش خودم میگم کاشکی میخوندم :hanghead:

بعد وقتی بیدار میشم میگم خدارو شکر :5c6ipag2mnshmsf5ju3 این چ خوابی بووووود :w000:

5 6باری این خوابو دیدم :sigh:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

من یه شب خواب دیدم دارم کوه و میکنم ننمی دونم چرا و به چه دلیل ولی صبح که از خواب پا شدم اینقدر بدنم درد می کرد و کوفته شده بود که نگو :icon_pf (34):

 

من زیاد خوابام یادم نمیمونه سالی به دوازده ماه یه خوابی می بینم:sigh:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

ی خواب دیدم تو ی جنگی هسم بعد منم تو سنگر هسم هی سرمو بالا پایین میکنم ببینم چ خبره .. :ws3:

بعد یهو ی تانکی نشونشو طرف من میگره ی موشک میفرسته ..

بعد نکته جالبش اینه منم همون موقع سرمو بالا میارم ببینم چ خبره :ws3: ک موشک ب من میخوره :w58:

اولین بار بود حس کردم روحم از بدنم جدا شده .. داشتم از بالا ب پایین نگاه میکردم

بعد یهو از خواب پریدم :5c6ipag2mnshmsf5ju3

تو خواب شهید شدم کلی ثواب کردم :hapydancsmil::hapydancsmil::ws3:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

من یه سبک خواب میبینم که معرکس :ws3:

اون چیزی که بخوام ببینم رو میبینم و این در حالیه که واقعیت رو میبینم :w58:

یادمه یه روز داشتم بازی میکردم ( tomb raider ) که هرکار میکردم نمیتونستم یه قسمتیش رو رد کنم !

شب که خوابیدم ، خواب بازی رو دیدم . کامل اون مرحله رو رد کردم ! یعنی رفتم به جاهایی که هنوز نرسیده بودم !

فردا صبح که پاشدم اول رفتم به بازی کردن . باورم نمیشد که همه تصاویری که تو خواب دیدم رو دارم 2باره میبینم !

هنوزم نمیفهمم که چجوری تو خواب یه چیز واقعی دیدم !

 

یبارم یه سوال ریاضی مهندسی که ساعتها روش فکر کردم و به جواب نرسیدم رو تو خواب حل کردم :w58:

 

یه چیزی میگم به کسی نگید :ws3: شب کنکور میخوام کلی به سوالات کنکور فکر کنم شاید خوابشون رو دیدم :ws28:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

عجیبترین خوابی که دیدم این بود که

من تو کوچه های تنگ و تاریک میدویدم و یک نفر هم داشت دنبالم میکرد، بعد یک اسلحه کمری دیدم نزدیک صورتم شد و گذاشتش رو پیشونیم، بعد شلیک کرد، بعد چند تا موجوده بی رنگ که فقط یک حاله نور جزئی دورشون بود و بال هم داشتند اومدن و منو گرفتن و به سمت آسمون پرواز کردن! جنازم هم رو زمین بود ماشین پلیس تازه رسیده بود و مامورا داشتن پیاده میشدن، عین فیلما!

  • Like 13
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...