رفتن به مطلب

***خاطره های شب چله ، شب یلدا، بلندترین شب سال**


ارسال های توصیه شده

خب ازاونجایی که فقط یک شب بلند داریم توی سال و این شب هم پراز خاطره هست ......:ws37:

اینجا رو استارت کردم تا هرکسی بیاد از خاطرات یلداییتون بگه .......

:ws41:

 

 

 

 

 

 

دوران دانشجویی مخصوصا خوراک خاطره هست توی این شبها.........

w330.gif

 

 

 

 

دیگه تشریف بیارید دور هم باشیم:(50)::ws41:

  • Like 29
لینک به دیدگاه

اول خودم یک خاطره میگم از یک شب یلدای دانشجویی

سال 81 بود فکرکنم یا 82 :ws38: داشتیم به مراسم زیبای یلدا نزدیک میشیدم

از اونجایی که اتاقهای خوابگاه ما عیالواری بود 14 نفر تویه اتاق:whistle: خب باید دنگی کارمیکردیم دیگه:w02:

 

اومدیم پول گذاشتیم وسط و برای بساط شب یلدا

یادش بخیر اون زمان توی شمال هندونه شد کیلویی 200 تومن:w58: بعد یه دونه هندونه خریدیم شد 700 تومن:w58: چقدر به نظرمون گرون بود:sigh: آخرش هم اندازه یه حبه گیرمون اومد:ws28:

 

خلاصه یکم خرت و پرت خریدیمو و اومدیم خوابگاه

حالا مونده بودیم چطوری توی سفره بچینیمش:ws52:

نیست رشتمون هم هنری بود یه سفره ساده کسر شآن بود:whistle:

اومدیم یه دونه ازاین تشک ابریهارو گذاشتیم وسط اتاق و بصورت مورب شد مثل میز و روش سفرمونو انداختیم:icon_redface:

یه کار باحال دیگه هم که بچه ها انجام دادن کشیدن کاریکاتور مسئولامون و بعضی از بچه ها روی درب یخچال اتاقمون:whistle:

 

خلاصه کلی اون شب مسخره بازی درآوردیم و بچه ها مثل بازیگرها هرکسی یه شکلی خودشو درست کرد و کلی هم سرو صدا راه انداختیم و زدیم و رقصیدیم و عکس گرفتیم:hapydancsmil::w330:

 

یاد گروه موسیقی خوابگاهمون بخیر ، نوازندهشون و خوانندهشون از بچه های اتاق مابود:whistle:

تمام تشت های اونو و گروهش مصادره بود:ws3:

 

...............

 

یادش بخیر امشب یادم افتاده به اون روزها دلم تنگ شد.........:hanghead:

  • Like 24
لینک به دیدگاه

شب یلدای سال 88 بود..

همه دور هم بودیم خونه ما...

کلی گفتیم و خندیدیم...

آخر شب که همه میخواستند برن خونه هاشون... رفتیم بیرون از خونه برای بدرقه و این حرفا...

که دیدیم برف اومده و روی ماشین ها نشسته...

اولین برف سال بود...

خیلی زیبا بود...

اولین برف سال در آخرین ساعات پاییز.

:icon_gol:

  • Like 20
لینک به دیدگاه

یادش بخیر وقتی بچه بودم میرفتیم خونه مادربزرگ پدربزرگم...همه خاله ها میومدن...دور کرسی میشسیم...همه میخواستن برن زیر کرسی ما هم ماشالا جمعیتمون زیاد هممون جامون نمیشد...نوبتی میکردیم...با کلی خنده .....:ws28:یادش بخیر بابابزرگم از جوونی و بچه گیاش میگفت....:5c6ipag2mnshmsf5ju3یه سینی مسی بزگ روی کرسی بود...توش پر ظرفای میوه و آجیل....یادش بخیر:sigh:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

شب یلدای سال 85 بود فکر کنم.. مادربزرگم ی مهمونیه بزرگ گرفته بود.. 2تا پسر داییه دوقلو داره یکیشون تمبک میزنه اون یکی سنتور.. چه بزن و بکوبی بود..

 

یادش بخیر چقد خوش گذشت.. چه روزایی داشتیم..:sigh:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

همیشه یلدا برام پرازخاطره بوده :a030:

 

3 سال قبل یادمه همه فامیل خونه ما بودن .کلی اون شب رقصیدیم.وقتی بابابزرگم دید ما داریم می رقصیم اونم اومد رقصید.

  • Like 13
لینک به دیدگاه

چندسال پیش هم شب یلدا دیگه همه بچه ها جمع میشوند خونه ما........

 

خوب ماهندونه داشتیم و میوه و شام

داداشم آجیل آورد

آبجیم هم فکرکنم آش آورده بود:w58:

کلا همه دور هم بودیم با نوه های شیطونمون که نمیتونند یجا بند بشوند

TAEL_SmileyCenter_Misc%20%28147%29.gif:shad:

 

ماهم اومدیم دورهم جمع شدیم و بازی های بچگیهامونو کردیم

بزرگترها یه قل ودوقل......حکم ......

ماهاهم عموزنجیربافت و دختره اینجانشسته و.... نقطه بازی و.......

خلا صه از این بازیها کلی نوه ها حال کردندو کلی هم ما شیطنت:hapydancsmil:

 

ولی تمام شب یلدا یه طرف و تفأل حافظش با تفسیر زن داداشم یه طرف:whistle:

 

یعنی آخره خنده هستند و مسخره بازی

 

حافظ و براساس روحیات طرف و موقعیت خودش تعبیر میکنه:ws28:

 

فکرکنم حافظ ازدستش فراریه:whistle:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

من هیچ خاطره ای به ذهنم نمیرسه:5c6ipag2mnshmsf5ju3 فقط همون خاطرات بچگی و کرسی و عموم که منو تحریک میکرد با دختر عموم کشتی بگیرم و دختر عموی دیو صفتم که 1سال از من بزرگتر بود اما 2 برابر من بود و باختن ازش و تحقیر شدن و خنده های شیطانیه عموم:sad0:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

بعضی سال ها داییم میاد خونه ما!

و خیلی خوش میگذره ....بخصوص قسمتِ تفال به حافظ!!!

 

 

 

 

بی ذوق ترین خاطره ایی که تعریفیدم...فک کنم اینه !:hanghead:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

ولی امسال عمیقا دوست دارم خونمون خیلی شلوغ نشه یا اینکه بریم خونه کسی دیگه:hanghead:

یا همش پای نت هستم .........

حس ورجه ورجه کردنم خوابیده:sigh:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خاطره شب یلدا من زیاد دارم...چون با میلاد مبارکم یه دفعه جشن میگیریم...:ws28:

اما عجیب ترینش سال 87 بود...

کلاس زبان بودم...شبش یکی از دوستامو بعد از یک سال میخواستم ببینم...خلاصه اومد و منم دپ رفتیم کافه تا 11 شب...ماشینم نداشتیم هیچکدوممون...رفتیم کنار بزرگراه کردستان وایسادیم منتظر تاکسی چیزی ...نیومد نیومد...کلا شهرو جارو کرده بودن...آژانسم هیچ جا نبود...اصلا وضعی بود...تا خونه پیاده رفتیم هیچ وقت یادم نمیره...شب یلدایی بود...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

یادش بخیر اون موقعها که بچه بودیم توخونمون فقط یه حافظ بود با جلد سبز و همیشه اول بابام بازش میکرد و خودش میخوند یه فال برای هممون و بعدم داداش بزرگم میخوند:sigh:

 

 

اون سالها که هوا سرد میشد و برف می اومد و ماهم برف و شیره یا ارده شیره رو حتما میخوردیم توی شب یلدا:w16:

 

 

مراسمهای سنتی رو فقط به یادش برگزار میکنیم چون همیشه عادت داشت تمامشونو اجرا کنه:sigh:

 

وگرنه هیچ لطفی نداره مراسمها...........

 

 

 

من چرا همش دارم یاد گذشتگان میکنم امسال:sad0:

 

روحت شاد:icon_gol::icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

شب یلدای 90

امشب عجیب شبی بود هر سه نوه کوچولومون یک خط درمیون یا قهر میکردند یا گریهw821.gif

 

کلا رو مخ بودند یه دلیلش هم فقط بدخواب شدنشون بود:banel_smiley_4:

 

خلاصه یک جمع کاملا شیرازی بود و فقط بازم قسمت تعبیر فال حافظش قشنگ بود که همش برمیگشت به خوب بودن با زن داداشمونw58.gif

 

 

امسال هم گذشت و رفت تا سالی دیگر که چه بشود...........

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...