رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

بنشین ٬ مرو ٬ که در دل شب ٬ در پناه ماه

خوش تر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست

بنشین و جاودانه به آزار من مکوش

یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست.

بنشین ٬ مرو ٬ صفای تمنای من ببین

امشب چراغ عشق در این خانه روشن است

جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز

بنشین ٬ مرو ٬ مرو که نه هنگام رفتن است.

 

فریدون مشیری

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

عقلش وزیر و روح مشیرست و دل سریر

تن بارگاه میر و ازو میر در حجاب

راه موحدان همه زو پیش رفت، اگر

توحیدت آرزوست بدان آستان شتاب

وهم و خیال حس تو من ذلکی دواند

اندر حساب هستی و او صدر آن حساب

  • Like 4
لینک به دیدگاه

به نامت این نوازشگر ترین آهنگ در گوشم

 

که دردت کامِ دل باشد ،غمت آرامِ جان باشد

 

خدا را می پرستم زانکه دارد بنده ای چون تو

 

جهان را دوست دارم چون تو را منزل در آن باشد

 

*عماد خراسانی*

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار

طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب

نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

آن که پرنقش زد این دایره مینایی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

دل می​رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گل ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنیست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

جمالت کرد جانا هست ما را

جلالت کرد ماها پست ما را

دل آرا ما نگارا چون تو هستی

همه چیزی که باید هست ما را

شراب عشق روی خرمت کرد

بسان نرگس تو مست ما را

  • Like 1
لینک به دیدگاه

بنده‌ی یک دل منم بند قبای ترا

چاکر یکتا منم زلف دو تای ترا

خاک مرا تا به باد بر ندهد روزگار

من ننشانم ز جان باد هوای ترا

کاش رخ من بدی خاک کف پای تو

بوسه مگر دادمی من کف پای ترا

  • Like 1
لینک به دیدگاه

[TABLE=width: 100%]

[TR]

[TD=align: left]زین توانگر پیشگان چیزی نیفزاید ترا[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]کز هوس بردند بر سقف فلک بنیاد را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]قدر تو درویش داند ز آنکه او بیند مقیم[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]همچو کرکس در هوا هفتاد در هفتاد را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]خوش کن از یک بوسه‌ی شیرین‌تر از آب حیات[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]چو دل و جان سنایی طبع فرخ‌زاد را[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 2
لینک به دیدگاه

[TABLE=width: 100%]

[TR]

[TD=align: left]چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]یا سلامت خود مسلم نیست مر عشاق را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]هر کرا با عشق خوبان اتفاق آمد پدید[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]مشتری گردد همیشه محنت مخراق را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]زآنکه چون سلطان عشق اندر دل ماوا گرفت[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]محو گرداند ز مردم عادت و اخلاق را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]هر که بی اوصاف شد از عشق آن بت برخورد[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]کان صنم طاقست اندر حسن و خواهد طاق را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]ذره‌ای از حسن او در مصر اگر پیدا شدی[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]دل ربودی یوسف یعقوب بن اسحاق را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]گر سر مژگان زند بر هم به عمدا آن نگار[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]پیکران بی جان کند مر دیلم و قفچاق را[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]هر که روی او بدید از جان و دل درویش شد[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]زر سگالی کس ندید آن شهره‌ی آفاق را[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را

جان ابراهیم باید عشق اسماعیل را

گر هزاران جان لبش را هدیه آرم گویدم

نزد عیسا تحفه چون آری همی انجیل را

زلف چون پرچین کند خواری نماید مشک را

غمزه چون بر هم زند قیمت فزاید نیل را

چون وصال یار نبود گو دل و جانم مباش

چون شه و فرزین نباشد خاک بر سر فیل را

از دو چشمش تیز گردد ساحری ابلیس را

وز لبانش کند گردد تیغ عزراییل را

گر چه زمزم را پدید آورد هم نامش به پای

او به مویی هم روان کرد از دو چشمم نیل را

جان و دل کردم فدای خاکپایش بهر آنک

از برای کعبه چاکر بود باید میل را

آب خورشید و مه اکنون برده شد کو بر فروخت

در خم زلف از برای عاشقان قندیل را

ای سنایی گر هوای خوبرویان می‌کنی

از نخستت ساخت باید دبه و زنبیل را

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست

چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست

گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی

او سلیمان زمان است که خاتم با اوست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد

که چون شکنج ورق​های غنچه تو بر توست

نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس

بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست

مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را

که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است

فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست

زبان ناطقه در وصف شوق نالان است

چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست

رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت

چرا که حال نکو در قفای فال نکوست

نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است

که داغدار ازل همچو لاله خودروست

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

بگذار بال و پر بزنم در هوای تو

ای واژه واژه ی غزلم مبتلای تو

تا پا گذاشتی. . . تو بر کوچه ی دلم

گل داد بوته بوته ی شعرم برای تو

با من بهار باش که پاییز بخت من

سبز و پر از شکوفه شود پا به پای تو

گفتی برقص با من و تا انتها بیا

باشد به روی چشم ولی با دعای تو

امروزهای با تو برایم غنیمت است

دارد عجیب می شود این ماجرای تو

این شادی تو ... شیطنتت ، خوب بودنت

آن قفل چشمهای شب ابتدای تو

من آدمم ولی تو گمانم فرشته ای

پر می کشم به قاف تو با بالهای تو

پس می دهم تمامی خاک بهشت را

با حوریان باکره اش در ازای تو

سید هادی هاشمی نژاد

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...