ترانه18 8013 ارسال شده در 11 مرداد، 2012 بنشین ٬ مرو ٬ که در دل شب ٬ در پناه ماه خوش تر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست بنشین و جاودانه به آزار من مکوش یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست. بنشین ٬ مرو ٬ صفای تمنای من ببین امشب چراغ عشق در این خانه روشن است جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز بنشین ٬ مرو ٬ مرو که نه هنگام رفتن است. فریدون مشیری 4
azarafrooz 14221 ارسال شده در 13 مرداد، 2012 دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این جام رنگین به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین 5
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 14 مرداد، 2012 دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا 4
sam arch 55879 ارسال شده در 14 مرداد، 2012 عقلش وزیر و روح مشیرست و دل سریر تن بارگاه میر و ازو میر در حجاب راه موحدان همه زو پیش رفت، اگر توحیدت آرزوست بدان آستان شتاب وهم و خیال حس تو من ذلکی دواند اندر حساب هستی و او صدر آن حساب 4
ترانه18 8013 ارسال شده در 16 مرداد، 2012 به نامت این نوازشگر ترین آهنگ در گوشم که دردت کامِ دل باشد ،غمت آرامِ جان باشد خدا را می پرستم زانکه دارد بنده ای چون تو جهان را دوست دارم چون تو را منزل در آن باشد *عماد خراسانی* 3
سارا. 1380 ارسال شده در 16 مرداد، 2012 دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار طالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد آن که پرنقش زد این دایره مینایی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد 3
moein.s 18984 ارسال شده در 26 مرداد، 2012 دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم دیدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا 2
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 26 مرداد، 2012 دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گل ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست 2
moein.s 18984 ارسال شده در 27 مرداد، 2012 جمالت کرد جانا هست ما را جلالت کرد ماها پست ما را دل آرا ما نگارا چون تو هستی همه چیزی که باید هست ما را شراب عشق روی خرمت کرد بسان نرگس تو مست ما را 1
moein.s 18984 ارسال شده در 27 مرداد، 2012 بندهی یک دل منم بند قبای ترا چاکر یکتا منم زلف دو تای ترا خاک مرا تا به باد بر ندهد روزگار من ننشانم ز جان باد هوای ترا کاش رخ من بدی خاک کف پای تو بوسه مگر دادمی من کف پای ترا 1
moein.s 18984 ارسال شده در 27 مرداد، 2012 [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]زین توانگر پیشگان چیزی نیفزاید ترا[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]کز هوس بردند بر سقف فلک بنیاد را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]قدر تو درویش داند ز آنکه او بیند مقیم[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]همچو کرکس در هوا هفتاد در هفتاد را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]خوش کن از یک بوسهی شیرینتر از آب حیات[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]چو دل و جان سنایی طبع فرخزاد را[/TD] [/TR] [/TABLE] 2
moein.s 18984 ارسال شده در 27 مرداد، 2012 [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]یا سلامت خود مسلم نیست مر عشاق را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]هر کرا با عشق خوبان اتفاق آمد پدید[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]مشتری گردد همیشه محنت مخراق را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]زآنکه چون سلطان عشق اندر دل ماوا گرفت[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]محو گرداند ز مردم عادت و اخلاق را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]هر که بی اوصاف شد از عشق آن بت برخورد[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]کان صنم طاقست اندر حسن و خواهد طاق را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]ذرهای از حسن او در مصر اگر پیدا شدی[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]دل ربودی یوسف یعقوب بن اسحاق را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]گر سر مژگان زند بر هم به عمدا آن نگار[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]پیکران بی جان کند مر دیلم و قفچاق را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]هر که روی او بدید از جان و دل درویش شد[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]زر سگالی کس ندید آن شهرهی آفاق را[/TD] [/TR] [/TABLE] 2
moein.s 18984 ارسال شده در 27 مرداد، 2012 مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را جان ابراهیم باید عشق اسماعیل را گر هزاران جان لبش را هدیه آرم گویدم نزد عیسا تحفه چون آری همی انجیل را زلف چون پرچین کند خواری نماید مشک را غمزه چون بر هم زند قیمت فزاید نیل را چون وصال یار نبود گو دل و جانم مباش چون شه و فرزین نباشد خاک بر سر فیل را از دو چشمش تیز گردد ساحری ابلیس را وز لبانش کند گردد تیغ عزراییل را گر چه زمزم را پدید آورد هم نامش به پای او به مویی هم روان کرد از دو چشمم نیل را جان و دل کردم فدای خاکپایش بهر آنک از برای کعبه چاکر بود باید میل را آب خورشید و مه اکنون برده شد کو بر فروخت در خم زلف از برای عاشقان قندیل را ای سنایی گر هوای خوبرویان میکنی از نخستت ساخت باید دبه و زنبیل را 2
ترانه18 8013 ارسال شده در 20 شهریور، 2012 به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام دل تو را می طلبد ،دیده تو را می خواهد *صائب تبریزی* 2
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 21 شهریور، 2012 دلم در هر تپش صد بار آواز تو می خواند تو هم یاد دل ما میکنی یا نه؟ 2
moein.s 18984 ارسال شده در 21 شهریور، 2012 آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی او سلیمان زمان است که خاتم با اوست 2
moein.s 18984 ارسال شده در 21 شهریور، 2012 صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد که چون شکنج ورقهای غنچه تو بر توست نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست زبان ناطقه در وصف شوق نالان است چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت چرا که حال نکو در قفای فال نکوست نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است که داغدار ازل همچو لاله خودروست 2
ترانه18 8013 ارسال شده در 2 مهر، 2012 بگذار بال و پر بزنم در هوای تو ای واژه واژه ی غزلم مبتلای تو تا پا گذاشتی. . . تو بر کوچه ی دلم گل داد بوته بوته ی شعرم برای تو با من بهار باش که پاییز بخت من سبز و پر از شکوفه شود پا به پای تو گفتی برقص با من و تا انتها بیا باشد به روی چشم ولی با دعای تو امروزهای با تو برایم غنیمت است دارد عجیب می شود این ماجرای تو این شادی تو ... شیطنتت ، خوب بودنت آن قفل چشمهای شب ابتدای تو من آدمم ولی تو گمانم فرشته ای پر می کشم به قاف تو با بالهای تو پس می دهم تمامی خاک بهشت را با حوریان باکره اش در ازای تو سید هادی هاشمی نژاد 2
ترانه18 8013 ارسال شده در 2 مهر، 2012 مرا گر مست مي خواهي ، نگاهت را مگير از من كه دل از ساقي چشمان مستت جام مي گيرد 3
ارسال های توصیه شده