رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

[TABLE=width: 100%]

[TR]

[TD=align: left]می‌گفتم یار و می‌ندانستم کیست[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]می‌گفتم عشق و می‌ندانستم چیست[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]گر یار اینست چون توان بی او بود[/TD]

[TD]

 

 

[/TD]

[TD=align: right]ور عشق اینست چون توان بی او زیست

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بی جمال عالم ارای تو روزم چون شبست

با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در اب و اتش عشقت گدازانم چو شمع

  • Like 4
لینک به دیدگاه

فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق

ببست گردن صبرم بریسمان فراق

بپای شوق گر این ره بسر شدی حافظ

بدست هجر ندادی کسی عنان فراق

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دل را به بلا و غم سپردیم

دل را به امید عشق دادیم

غمخواره شدیم درره عشق

وز خوردن غم همیشه شادیم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ic6.gif

برای دیدنت ای کاش آسمان بودم

و یا ستاره ی کم سوی بی نشان بودم

چه خوب می شد اگر با تمام احساسم

برای خستگی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
ت مثل سایه بان بودم

بهار و شعر و شکوفه همیشه سهم تو بود

و من به جای دلت زخمی خزان بودم

شبیه دست تو، پیغمبر سخاوت و عشق

وسیع و ساده چو دریای بی کران بودم

چه خوب می شد اگر من به جای بغض دلت

رسول بارش غم های جاودان بودم

تمام هستی من! ای شکوه ساده ی عشق!

برای درک تو ای کاش مهربان بودم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن

ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

و خاصیت عشق این است

کسی نیست

بیا زندگی را بدزدیم آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها

را ببینیم

ببین عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند

  • Like 2
لینک به دیدگاه

فضای خانه که از خنده های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می کشم ! هوا گرم است

 

دوباره “دیده امت” زّل بزن به چشمانی

که از حرارت ” من دیده ام ترا ” گرم است

 

بیا گناه کنیم عشق را … نترس … ، خدا ،

هزار مشغله دارد ، سر ِ خدا گرم است

  • Like 2
لینک به دیدگاه

عشق تا بر دل بیچاره فروریختنی است

دل اگر کوه ، به یکباره فرو ریختنی است

 

خشت بر خشت برای چه به هم بگذارم

منکه میدانم دیواره فروریختنی است

 

آسمانی شدن از خاک بریدن می خواست

بی سبب نیست که فواره فروریختنی است

 

از زلیخای درونت بگریز ای یوسف

شرم این پیرهن پاره فروریختنی است

 

هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه

ماه در آب که همواره فروریختنی است

 

*فاضل نظری*

  • Like 3
لینک به دیدگاه

هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت

تا اشنای عشق شدم ز اهل رحمتم

عیبم مکن به رندی و بد نامی ای حکیم

که این بود سرنوشت ز دیوان قسمتم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من کز وطن سفر مگزیدم به عمر خویش

در عشق دیدن تو هواخواه غربتم

دریا و کوه در ره من خسته و ضعیف

ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

بغیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم

بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم

اگرچه خرمن عمرم غم تو داد به باد

به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم

چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق

که در هوای رخت چون به مهر پیوستم

بیار باده که عمریست تا من از سر امن

به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

گفتی: بمان، می خواستم اما نمی شد

گفتی: بخوان بغض گلویم وا نمی شد

 

گفتم: که می ترسم من از سحر ِنگاهت

گفتی: نترس ای خوب ِمن اما نمی شد

 

گفتی: نگاهم کن ببین آهسته دیدم

راهی نبود از مرز ِمی شد تا نمی شد

 

دست ِدلم پیش ِتو رو شد آه ای عشق

راز ِنگاهم کاشکی افشا نمی شد

 

درورطه ای از عشق وعقل افتاده بودم

چون عشق ِتو در ظرف ِعقلم جا نمی شد

 

می خواستم ناگفته هایم را بگویم

یا بغض می آمد سراغم یا نمی شد

 

گفتی که تا فردا خداحافظ ولی آه

آن شب نمی دانم چرا فردا نمی شد...

 

عباس سجادی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

عشق می بارد

بیا بدویم در باران

تو تا ...

ته کوچه های دلم

من تا ...

زیر رنگین کمان چشمانت.

[TABLE=class: ncode_imageresizer_warning]

[TR]

[TD=class: td1, width: 20][/TD]

[TD=class: td2][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

Love_the_rain_by_voorikvergeet.jpg

  • Like 2
لینک به دیدگاه

فرو رفت از غم عشقت دمم دم میدهی تا کی

دما راز من براوردی نمیگویی براوردم

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می جستم

رخت میدیدم و جامی هلالی باز می خوردم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

خرد ز پیری من کی حساب برگیرد

که باز با صنمی طفل عشق می بازم

به جز صبا و شمالم نمی شناسد کس

عزیز من که به جز باد نیست همسازم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...