*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ ای که می پرسی نشان عشق چیست عشق چیزی جز ظهور مهر نیست عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست عشق یعنی جان من قربان اوست 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ ای عشق مدد کن که به سامان برسیم چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم یا من برسم به یار و یا یار به من یا هردو بمیریم و به پایان برسیم 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ سرسبز ترین بهار تقدیم تو باد آواز خوش هزار تقدیم تو باد گویند كه لحظه ای ایست روییدن عشقآن لحظه هزار بار تقدیم تو باد 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ ای عشق، شكسته ایم، مشكن ما را اینگونه به خاك ره میفكن ما را ما در تو به چشم دوستی می بینیم ای دوست مبین به چشم دشمن ما را 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او عشق یعنی ملتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه عشق یعنی عطرخجلت...شور عشق گرمی دست تو در آغوش عشق عشق یعنی"بی توهرگز"...پس بمان تا سحر از عاشقی با او بخوان عشق یعنی هرچه داری نیم کن 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ دید مجنون را یکی صحرانورد بربه رو پشته ای بنشسته فرد صفحه اش از خاک و انگشتان قلم بر به روی خاک هی میزد رقم گفت کای مجنون بی دل کیست این؟ می نگاری نامه بهر کیست این؟ گفت: مشق نام لیلی می کنم خاطر خود را تسلی می کنم چون میسر نیست با من کام او عشق بازی می کنم با نام او 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ من، امیدی را در خود باور ساخته ام تار و پودرش را، با عشق تو پرداخته ام مثل تابیدن مهری در دل مثل جوشیدن شعری از جان مثل بالیدن عطری در گل جریان خواهم یافت *** ** راه خواهم افتاد باز از ریشه به برگ باز، از "بود" به "هست" باز، از خاموشی تا فریاد ! (فریدون مشیری) 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ وحشت از عشق که نه ، ترسم از فاصله هاست وحشت از غصه که نه ، ترسم از خاتمه هاست ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست کوله باری پر از هیچ ، که بر شانه ماست گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ماست . . . 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود من عاشق واو زعشق من بی خـبر است ای کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود 4 لینک به دیدگاه
ali6668 1159 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ عشقت رسد به فریاد، ار خود بسان حافظ قرآن ز بر بخوانی، با چارده روایت 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ عشق یعنی شهسوار دشت خون بوسه زن بر لاله های واژگون همیلر 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]ای آتش سودای تو خون کرده جگرها[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]بر باد شده در سر سودای تو سرها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]در گلشن امید به شاخ شجر من[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]گلها نشکفند و برآمد نه ثمرها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]ای در سر عشاق ز شور تو شغبها [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]وی در دل زهاد ز سوز تو اثرها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]آلوده به خونابهی هجر تو روانها[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]پالوده ز اندیشهی وصل تو جگرها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]وی مهرهی امید مرا زخم زمانه[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]در ششدر عشق تو فرو بسته گذرها [/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]کردم خطر و بر سر کوی تو گذشتم[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]خاقانی از آنگه که خبر یافت ز عشقت [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]از بیخبری او به جهان رفت خبرها[/TD] [/TR] [/TABLE] خاقانی 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]چشم و چراغ مرا جائی ئشگرف و چه جا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]جائی که هست فزون از کل کون و مکان[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]جائی که هست برون از وهم ما و شما[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]صحن سراچهی او صحرای عشق شده [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]جانهای خلق در او رسته به جای گیا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]از اشک دلشدگان گوهر نثار زمین[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]وز آه سوختگان عنبر بخار هوا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]دارندگان جمال از حسن او به حسد [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]بینندگان خیال از نور او به نوا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]رفتم که حلقه زنم پنهان ز چشم رقیب[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]آمد رقیب و سبک در ره گرفت مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]گفتا به حضرت ما گر حاجت است بگو[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]گفتم که هست بلی اما الیک فلا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]هم خود ز روی کرم برداشت پرده و گفت[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]ای پاسبان تو برو، خاقانیا تو درا[/TD] [/TR] [/TABLE] خاقانی 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]برای آنکه ز غیر تو چشم بردوزم[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]به جای هر مژه بر چشم سوزنی است مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]ز بسکه بر سر کوی تو اشک ریختهام[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]ز لعل در بر هر سنگ دامنی است مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]فلک موافقت من کبود درپوشید [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]چو دید کز تو بهر لحظه شیونی است مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]از آن زمان که ز تو لاف دوستی زدهام [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]بهر کجا که رفیقی است دشمنی است مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]هر آنکه آب من از دیده زیر کاه تو دید[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]یقین شناخت که بر باد خرمنی است مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]به دام عشق تو درماندهام چو خاقانی [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]اگر نه بام فلک خوش نشیمنی است مرا[/TD] [/TR] [/TABLE] خاقانی 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]گرنه عشق او قضای آسمانستی مرا[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]از بلای عشق او روزی امانستی مرا [/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]گر مرا روزی ز وصلش بر زمین پای آمدی [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]کی همه شب دست از او بر آسمانستی مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]گرنه زلف پرده سوز او گشادی راز من[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]زیر این پرده که هستم کس چه دانستی مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]بر یقینم کز فراق او به جان ایمن نیم[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]وین نبودی گر به وصل او گمانستی مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]آفت جان است و آنگه در میان جان مقیم[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]گرنه در جان اوستی کی باک جانستی مرا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]مرقد خاقانی از فرقد نهادی بخت من [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]گر به کوی او محل پاسبانستی مرا[/TD] [/TR] [/TABLE] خاقانی 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]کار عشق از وصل و هجران درگذشت[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]درد ما از دست درمان درگذشت[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]کار، صعب آمد به همت برفزود [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]در زمانه کار کار عشق توست [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]از سر این کار نتواند درگذشت[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]کی رسم در تو که رخش وصل تو[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]از زمانه بیست میدان درگذشت[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]فتنهی عشق تو پردازد جهان [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]خاصه میداند که سلطان درگذشت[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]جوی خون دامان خاقانی گرفت[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]دامنش چه، کز گریبان درگذشت[/TD] [/TR] [/TABLE] خاقانی 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]دل پیشکش تو جان نهاده است[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]عشقت به دل جهان نهاده است [/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]جان گر همه با همه دلی داشت[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]با عشق تو در میان نهاده است [/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]تا نام تو بر زبان بیفتاد[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]دل مهر تو بر زبان نهاده است[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]اندک سخنی زبانت را عذر[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]از نیستی دهان نهاده است[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]نظاره قندز هلالت[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]موئی به هزار جان نهاده است[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]از نالهی من رقیب در گوش[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]انگشت خدای خوان نهاده است[/TD] [/TR] [/TABLE] خاقانی 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]اهل بر روی زمین جستیم نیست[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]عشق را یک نازنین جستیم نیست[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]زین سپس بر آسمان جوئیم اهل[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]زان که بر روی زمین جستیم نیست[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]برنشین ای عمر و منشین ای امید[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]کاشنائی همنشین جستیم نیست[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]خرمگس برخوان گیتی صف زده است [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]یک مگس را انگبین جستیم نیست[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]گفتی از گیتی وفا جویم، مجوی [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]کز تو و او ما همین جستیم نیست[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]بر کمینگاه فلک بودیم دیر[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]شیرمردی در کمین جستیم نیست[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]هست در گیتی سلیماتن صدهزار[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]یک سلیمان را نگین جستیم نیست[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]ترک خاقانی بسی گفتیم لیک[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]مثل او سحرآفرین جستیم نیست[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]در خراسان نیست مانندش چنانک[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]در عراقش هم قرین جستیم نیست[/TD] [/TR] [/TABLE] خاقانی 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان آرم تو را[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]جان نثار افشان خاک آستان آرم تو را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]از کدامین باغی ای مرغ سحر با من بگوی[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]تا پیام طایر هم آشیان آرم تو را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]من خموشم حال من میپرسی ای همدم که باز [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]نالم و از نالهی خود در فغان آرم تو را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]شکوه از پیری کنی زاهد بیا همراه من[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]تا به میخانه برم پیر و جوان آرم تو را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]ناله بیتاثیر و افغان بیاثر چون زین دو من[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]بر سر مهر ای مه نامهربان آرم تو را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]گر نیارم بر زبان از غیر حرفی چون کنم[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]تا به حرف ای دلبر نامهربان آرم تو را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]یاد از بی برگی فصل خزان آرم تو را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]خامشی از قصهی عشق بتان هاتف چرا [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]باز خواهم بر سر این داستان آرم تو را[/TD] [/TR] [/TABLE] هاتف اصفهانی 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]در لب یار است آب زندگی در حیرتم[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]خضر میرفت از پی سرچشمهی حیوان کجا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]چون جرس با ناله عمری شد که ره طی میکند[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]تا رسد هاتف به گرد محمل جانان کجا[/TD] [/TR] [/TABLE] هاتف اصفهانی 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده