moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ خيره آن ديده كه آبش نبرد گريه ء عشق تيره آن دل كه درو شمع محبت نبود 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ دل چو از پير خرد نقل معانى مى كرد عشق مى گفت به شرح آنچه برو مشكل بود 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ ياد باد آن صحبت شبها كه با نوشين لبان بحث سر عشق و ذكر حلقه ء عشاق بود 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ مبين حقير گدايان عشق را كاين قوم شهان بى كمر و خسروان بى كلهند 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ عشق مى ورزم و اميد كه اين فن شريف چون هنرهاى دگر موجب حرمان نشود 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ عجايب ره عشق اى رفيق بسيار است ز پيش آهوى اين دشت شير نر برميد 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ جهانيان همه گر منع من كنند از عشق من آن كنم كه خداوندگار فرمايد 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ خداى را مددى اى دليل راه حرم كه نيست باديه عشق را كرانه پديد 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ بكوى عشق منه بى دليل راه قدم كه گم شد آنكه درين ره به رهبرى نرسيد 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ عجايب ره عشق اى رفيق بسيار است ز پيش آهوى اين دشت شير نر برميد 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق گوشه گيران را ز آسايش طمع بايد بريد 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ شاهدان در جلوه و من شرمسار كيسه ام بار عشق و مفلسى صعب است ، مى بايد كشيد 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ شمعيم و دلي مشعلهافروز و دگر هيچ شب تا به سحر گريهء جانسوز و دگر هيچ افسانه بود معني ديدار، که دادند در پرده يکي وعدهء مرموز و دگر هيچ خواهي که شوي باخبر از کشف و کرامات مردانگي و عشق بياموز و دگر هيچ 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ آخر از جور تو عالم را خبر خواهيم کرد خلق را از طرهات آشفتهتر خواهيم کرد اول از عشق جهانسوزت مدد خواهيم خواست پس جهاني را ز شوقت پر شرر خواهيم کرد جان اگر بايد، به کويت نقد جان خواهيم يافت سر اگر بايد، به راهت ترک سر خواهيم کرد 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ چو ابراهيم بابت عشق ميباز ولي بتخانه را از بت بپرداز نظر بر بت نهي صورت پرستي قدم بر بت نهي رفتي و رستي نموداري که از مه تا به ماهيست طلسمي بر سر گنج الهيست 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ نگشته دلش بر غم عشق چير نخنديده بر چهر معشوق سير چو بلبل نوايش همه دردناک گريبان بختش چو گل چاکچاک 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ به شب خفته بر شاخهء آرزو سحرگاه با عشق در گفتگو که از شست کيوان يکي تير جست جگرگاه مرغ سخنگوي خست ز معدن جدا گشت سربي سياه گدازان چو آه دل بيگناه ز صنع بشر نرم چون موم شد سپس سخت چون بيخ زقوم شد 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ بر او تاختن برد يک بامداد گل عمر او چيد و بر باد داد گل عاشقي بود و عشقيش نام به عشق وطن خاک شد والسلام نمو کرد و بشکفت و خنديد و رفت چو گل، صبحي از زندگي ديد و رفت 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۰ سخن عشق نه آنست كه آيد بزبان ساقيا مى ده و كوتاه كن اين گفت و شنفت 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۰ [TABLE=align: center] [TR] [TD]اشك حافظ خرد و صبر به دريا انداخت [/TD] [/TR] [TR] [TD] چكند سوز غم عشق نيارست نهفت [/TD] [/TR] [/TABLE] 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده