رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بیا سراغم

بشو چراغم

ای دلبردیده زاغم

ای دلبر دیده زاغم

 

بیا دوباره

مکن کناره

درآتش ِ بی مهری ِ خود

مکن توداغم ، مکن تو داغم

 

من سراپا آتشم

باعشقت سرخوشم

تا توباشی

ازگَل ، منّت نمی کشم

منّت نمی کشم

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ازين آشنايي چه ديدم ؟ چه ديدم ؟

ازين هم صدايي بريدم ! بريدم !

 

ازين « آري» خود، چه ها كه كشيدم

به تنهايي وغم رسيدم ، رسيدم

 

ازين عشق باطل ، گذشتم ، گذشتم

تو با غم نوشتي ، همه سرگذشتم

 

نگاهم نشسته به حيرت ، به حسرت

براي نگاهم شده گريه عادت

  • Like 4
لینک به دیدگاه

از غم خبری نبود اگر عشق نبود

دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود ؟

 

بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود

این دایره ی کبود ، اگر عشق نبود

 

از آینه ها غبار خاموشی را

عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود ؟

 

در سینه ی هر سنگدلی در تپش است

از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟

 

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟

دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

 

از دست تو در این همه سرگردانی

تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود ؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من براي يادبود لحظه ها

ياد خود را با تو قسمت مي كنم

تا كه شور و شادي اين لحظه ها

يادمان باشد هميشه ، هر كجا

 

من براي عاشقـانه زيستن

عشق
را از يك نگاه پاك تو

از پرتو نورانـي چشمان تو

ماهرانه مي ربايم،صادقانه مي ستايم

 

من براي روزهاي زندگي

نقش چشمان تو را بر آسمان

مي گذارم جاي خورشيد زمان

تا دگرگونه شود نقش و نگار اين جهان

 

من براي ظلمت شبهاي تار

از رخ پر نور و زيباي تو هم

بهره مي گيرم بجاي ماه و يك مهتاب ناب

تا كه شب روشن تر از روزم شود

 

من براي گلسـِتان زندگي

از لبان تو بجاي غنچه گلهاي سرخ

از دو چشم تو بجاي نرگس خمّار يار

مي نشانم جايْ جايش را گل نيكو سرشت

 

من براي بلبلان ساده دل

از صداي دلنشين،آهنگ خوب صوت تو

مي كنم پُر يك نوار حنجره

تا كه با زيبايي صوتت ترانه سر دهند

 

من براي بوستان شاعري

شعر خود را از تو و با ياد تو

مي سرايم ، با تو نجوا مي كنم

تا تو دريابي ضمير و حال و احوال مرا

 

من براي گنبد ميناي خويش

هم براي چرخ دوّار بلند

از وجودت مي گزينم مركزي

گرد آن چرخيم تا اوج فـ‌لك

  • Like 2
لینک به دیدگاه

نمی دانم بذر
عشق
تو را،

 

دستان کدام باغبان در کویر قلبم پاشید

 

که شمیم آن، همه ی فاخته ها و لادن ها را مست کرد.

 

نمی دانم طراوت کدامین اقاقی را

 

پیشکش رویاهای آبی ام کردی

 

که کلبه ی ویران شده ی دلم،

 

بهشت همه ی پروانه ها شد.

 

بگذار در آرامش دریا گونه ات غرق شوم

 

و در احساس نقره ای ستاره ات تکثیر یابم

 

تا شاید از زندگی،

 

تبسمی سبز هم نصیب من شود...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

هر بامدادگاه

با یاد روی تو

گلهای یاس را

پرواز می دهم

به شهر فرشتگان

تو یک فرشته ای

که تنها میان جمع

افتاده ای به بند

تنهایی ترا

دیشب کبوتری

از پشت شیشه های اتاق محقرم

فریاد کرد و رفت

ای دستهای تو سرشار از خدا

ای چشمهای تو لبریز رنجها

برخیز و بال خویش

بگشای سوی
عشق

که در آن دیار

یک خسته ی دگر در انتظار توست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو را گم مي كنم هر روز و پيدا
مي كنم هر شب

بدينسان خواب ها را با تو زيبا مي كنم هر شب

تبي اين کاه را چون كوه سنگين مي كند آنگاه

چه آتش ها كه در اين كوه برپا مي كنم هر شب

تماشايي است پيچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من

كه پيچ و تاب آتش را تماشا مي كنم هر شب

مرا يك شب تحمل كن كه تا باور كني اي دوست

چگونه با جنون خود مدارا مي كنم هر شب

چنان دستم تهي گرديده از گرماي دست تو

كه اين يخ كرده را از بيكسي ها مي كنم هرشب

تمام سايه ها را مي كشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا مي كنم هر شب

دلم فرياد مي خواهد ولي در انزواي خويش

چه بي آزار با ديوار نجوا مي كنم هر شب

كجا دنبال مفهومي براي
عشق
مي گردي ؟

كه من اين واژه را تا صبح معنا مي
كنم هر شب

  • Like 2
لینک به دیدگاه

غارتگر کوه و دشت و جنگل ای
عشق

ای رهزن با نام مبدل ای
عشق

محکوم به حبس ابدی در دل من

ای متهم ردیف اول ای
عشق

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دست عشق از دامن دل دور باد!

می توان آیا به دل دستور داد؟

 

 

می توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

 

آنکه دستور زبان
عشق
را

بی گذاره در نهاد ما نهاد

 

خوب می دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی بایست داد
  • Like 2
لینک به دیدگاه

دنیاعوض شده است

قانون
عشق
ورزی دلها عوض شده است

یوسف عوض شده زلیخا عوض شده است

سر همچنان به سجده فروبرده ام ولی

در
عشق
سالهاست که فتوا عوض شده است

از من کشیده دست طبیبم گمان کنم

فهمیده دردراکه مداوا عوض شده است

خوکن به قایقت که به ساحل نمیرسی

خوکن که جای ساحل ودریاعوض شده است

آن بی وفاکبوترجلدی که پرکشید

اکنون به خانه آمده اماعوض شده است

حق داشتی مرانشناسی به هرطریق

من همچنان همانم ولی دنیا عوض شده است

  • Like 2
لینک به دیدگاه

زندگی، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی.

زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چوگل، که بنوشی اش چوشهد.

زندگی، بغض فـروخورده نیست.

زندگی، داغ جگــــر گـــوشه نیست.

زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است.

زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است.

زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ.

زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است.

زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست.

زندگی، شـــوق وصال یار است.

زندگی، لحظه دیدار به هنگامــــــه یاس.

زندگی،
تکیه زدن بر یــار است.

زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است.

زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است.

زندگی، قطعه ســـرودی زیباست که چکاوک خواند که به وجدت آرد به ســــرشاخه امید و رجا.

زندگی، راز فـروزندگی خورشید است.

زندگی، اوج درخشندگــــــی مهتــاب است.

زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان
عشق
سراپا مست است.

زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور
عشق
ی برانگیختن است.

زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است.

زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است.

به، چقدر شیـــرین است.

زندگی، خاطــــره یک شب خوش، زیـــر نور مهتاب، روی یک نیمکت چـــوبی سبـــز، ثبت در سینـــه است.

زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه.

زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است.

زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق.

زندگی گاه شده است که برد بیراهم.

زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...