رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

ای که خود سایه بالای سرم میباشی

 

مایه برکت چشمان ترم میباشی

کمکم کن که دوباره به تو محتاج شدم

باز در معرکه چشم تو تاراج شدم

چند وقت است مرا عاشق خود ساخته ای

 

آتش عشق به این غمکده انداخته ای

 

چند سالست که از چشم تو محروم شدم

باز قربانی این سنت مرسوم شدم

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند

گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند

عاشق که شدی کوچ میکنند

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

عشق در آواز باران دیدنـــی است

شعر هم با یاد یاران خواندنی است

 

قطره قطره واژه های شعــر مـــن

با خیال عشق تو روئـــــیدنی است

_

  • Like 3
لینک به دیدگاه

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هر چه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم انکه کجایی چه میکنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

  • Like 3
لینک به دیدگاه

چه قدر فاصله اینجاست بین ادمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین ادمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین ادمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین ادمها

چه می شود همه از جنس اسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین ادمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین ادمها

 

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین ادمها

  • Like 3
لینک به دیدگاه

با هر چه عشق ،نامِ تو را می توان نوشت

با هر چه رود ، راهِ تو را می توان سرود

بیم از حصار نیست ،که هر قفلِ کهنه را

با دستهایِ روشنِ تو ،می توان گشود

 

 

 

 

 

 

**محمد رضا عبد الملکیان**

  • Like 3
لینک به دیدگاه

رد شد شبیه رهگذری باد از درخت

ارام سیب کوچکی افتاد از درخت

افتاد پیش پای تو با اشتیاق گفت:

ای روستای شعر تو اباد از درخت

امسال عشق سهم مرا از بهار داد

ایا بهار سهم تو را داد از درخت؟

امشب دلم شبیه همان سیب تلزه است

سیبی که چید حضرت فرهاد از درخت

کی میشود که سیب غریب نگاه من

 

با دست گرم تو شود ازاد از درخت

چشمان مهربان تو پر باد از بهار

همواره رهگذر تو پرباد از درخت

امروز امدی که خداحافظی کنی

ارام سیب کوچکی افتاد از درخت

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من پذیرفتم شکست خویش را

بند های عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد اشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم اغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم ازاد باش

 

گرچه تو تنها تر از ما میروی

ارزو دارم ولی عاشق شوی

ارزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مهربان

سبد معذرتم را بپذیر

کودکی هستم شوخ خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوج قدیمی مانده

خانه دل اما جای بکریست هنوز

پر سبزینه و ریحان و غزل

پر تکرار گیاه نمو

پر ابیات ملون شده در خمره عشق

پر انوار خدا

داخل خانه دل

جای جمعیت هر جایی نیست کل دارایی من تازگی دلکده است

من به دل راز رسیدن دارم

 

من به دل ثروت هنگفت عدالت دارم

خوب می فهمم اگر در باران

چتر خود را به کسی بخشیدم

توشه رفتم از لطف خدا اکندست

خوب میدانم اگر جای تو پیشم خالیست

حکمتی در کار است

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مهربان

عاشقی،بارش احساس به روی ذهن است

عاشقی لمس خدا با چشم است

عاشقی مظهر نو بودن دل در حیاط ازلیست

و من امشب از عشق به خود می پیجم

بعد از امشب شاید

نقش اعجاز تو را طرح زنم....

  • Like 3
لینک به دیدگاه

نازنینم

عشقم را نه از روی جملات نامه هایم بلکه

از چشمانم بخوان .

کلمات ، عشق باشکوه مرا حقیرو کوچک میکنند .

برای فهمیدن معنی نگاهم دنبال کتاب ها نرو

جوابش را در قلبت خواهی یافت .

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...