رفتن به مطلب

اعترافات یک قاتل


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 103
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

میگن یه روزی یه موجوداتی میان که خیلی از ما بزرگ ترن...اون وقت رو ما هی آزمایش می کنن...هی میخندن:ws3:

 

اکثرا آزمایشات علمی رو روی جنس مونث انجام میدن چون بهتر جواب میده:ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

توی یک ساعت تاپیک 7 صفحه رفته جلو.

چقدر قاتل داریم تو این انجمن. دی:

 

سوسری (سوسک فاضلاب) زیاد کشتم. مگس، پشه، موش، مارمولک، کرم. مارمولک حرفه تخصصی ام بود. با نخ دارشون میزدم. پی:

ی بارم چند وقت پیش حواسم نبود، پامو گذاشتم رو جوجه پسر همسایه. پکید بنده خدا.

معمولا شمال هم که میریم ماهی زنده میگیرم، من مسئولیت کوبیدنشون به میز رو بر عهده می گیرم. دی:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
من موقع آزمایشاتم اصلا نمیخندیدم vahidrk.gif

 

بله بله متوجهم...:ws3:

اکثرا آزمایشات علمی رو روی جنس مونث انجام میدن چون بهتر جواب میده:ws3:

 

اره خب جنس مذکرو در جا میکشن چون کلا فایده نداره:ws3:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

یبار با سیمرغ عموم با سرعت 80تا زدیم به یه سگ؛ کاپوت و شبکه و رادیات و پروانه ماشین پودر شد سگه پاشد دوید رفت اوخ هم نگفت:ws38:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

کوچیک بودم این لانه ها مورچه های رو می کندم

 

تا به زیر زیمین می رسیدم بعد به تخماشون

 

چه جنایتها که نکردم.........

  • Like 6
لینک به دیدگاه
بله بله متوجهم...:ws3:

 

 

:ws3:

 

اره خب جنس مذکرو در جا میکشن چون کلا فایده نداره:ws3:

 

 

نخیر ما رو میکنن دستیارشون

بخصوص اگه رزوممون رو ببینن :ws3:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
کوچیک بودم این لانه ها مورچه های رو می کندم

 

تا به زیر زیمین می رسیدم بعد به تخماشون

 

چه جنایتها که نکردم.........

دقیقا من هم؛ لارو هاشون خیلی جالب بودن:ws38:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

نخیر ما رو میکنن دستیارشون

بخصوص اگه رزوممون رو ببینن :ws3:

 

مثل اینه میمونه که تو یه عنکبوت نر رو به خاطر تخصصش تو زمینه ی کشتن حشرات دستیارت کنی...می کنی؟:ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من دوست داشتم جوجه هامو بشورم...1بار یکیشونو دور از چشم همه شستم...:gnugghender:

بعد که دیدم عین بید داره میلرزه دلم سوخت.موندم چی کار کنم که خشک شه...:JC_thinking:

با حوله و سشوار افتادم به جونش...:icon_pf (34):

بعد که خشک شد خیالم راحت شد که سرما نمی خوره:hapydancsmil:

به نیم ساعت نکشید یهو مرد...فکر کنم سکته کرد:ws44:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
منم از این جنایتا کردم :hanghead: خرگوش ‍‍‍pسر خالمو از طبقه شیشم انداختم زمین نابود شد :hanghead: لونه ی مورچه هارو آتیش زدم :hanghead: دم ی عالمه مارمولکم کندم :hanghead:

 

مارمولک که دیگه نیازی به دم کندن نداره!

کافیه با چوب بزنی تو سرش خودش دمشو میندازه .

دمش خوراک خودکشیه. دی:

  • Like 6
لینک به دیدگاه
مارمولک که دیگه نیازی به دم کندن نداره!

کافیه با چوب بزنی تو سرش خودش دمشو میندازه .

دمش خوراک خودکشیه. دی:

نه که بزنی تو سرش از دمش که بگیری با ناخنش دمشو میزنه فرار میکنه:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

راستی من یه اعتراف دیگه هم باید بکنم. بچه که بودم عشق داشتن بچه گنجیشک داشتم. هرچقدر میگشتم نمیتونستم پیدا کنم، یه بار یه فکر به ذهنم رسید، که چوب بردارم برم لای دوتا ساختمون که گنجیشک ها لونه کرده بودن، بکشم همه بچه گنجیشکا بریزن پائین. منتها خودم دلم نیومد، یعنی مامانم گفته بود که کار بدیه. 5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif

به یکی از همبازی هام که خیلی تخس بود (یعنی تخس تر از من بود) این پیشنهاد رو دادم، اون هم سریع عملی اش کرد. دی:

رفت یه چوب دراز برداشت، بعد رفت بالا پشت بوم، چوبو کشید لای دوتا ساختمون!

هرچی گنجیشک و لونه گنجیشک و بچه گنجیشک و تخم گنجیشک بود ریخت بیرون! دی:

تقریبا همه بچه گنجیشکایی که گرفته بودیم مردن. hanghead.gif

  • Like 7
لینک به دیدگاه
من دوست داشتم جوجه هامو بشورم...1بار یکیشونو دور از چشم همه شستم...:gnugghender:

بعد که دیدم عین بید داره میلرزه دلم سوخت.موندم چی کار کنم که خشک شه...:JC_thinking:

با حوله و سشوار افتادم به جونش...:icon_pf (34):

بعد که خشک شد خیالم راحت شد که سرما نمی خوره:hapydancsmil:

به نیم ساعت نکشید یهو مرد...فکر کنم سکته کرد:ws44:

 

دور از چشم همه یعنی دور از چشم بقیه جوجه ها یا ادمها ؟؟

 

وقتی اون مرد برادرو خواهراش افسرده نشدند ؟؟:4564:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
مثل اینه میمونه که تو یه عنکبوت نر رو به خاطر تخصصش تو زمینه ی کشتن حشرات دستیارت کنی...می کنی؟:ws3:

 

اگه انگیزه هایه شخصی داشته باشه میکنم .. چرا که نه ؟:ws3:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من کسی رو نکشتم درعوض از روی محبت زیاد ازار رسوندم

یه بار بچه گربه مو بردم بشورمش انداختمش تو حوض تمیز پر از اب تمیز که به خیال خودم اول خوب خیس بشه بعد با شامپو بشورمش به به بشه ولی دستمو چنگ زد و پرید بیرون رفت بالای دیوار

هی خودشو تکون میداد :ws52:

یه بار برا جوجه ام میخواستم مدال بندازم گردنش (اون موقع تو تی وی دیده بودم اینایی که تو المپیادهای علمی مقام میارن گردنشون مدال می اندازن ) که باز از دستم در رفت و هی خودشو این ور و اون ور زد تا درش بیاره زنجیر مدال زیر پاش گیر کرده بود و نزدیک بود خودشو خفه کنه :5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 10
لینک به دیدگاه
دور از چشم همه یعنی دور از چشم بقیه جوجه ها یا ادمها ؟؟

 

وقتی اون مرد برادرو خواهراش افسرده نشدند ؟؟:4564:

 

دور از چشم همه...هم جوجه ها هم مامان بابام

جرا خیلی ناراحت بودن...:sad0:

تا صبح هی جیک جیک کردن نزاشتن بخوابیم...منم در کنارشون 1 ساعتی گریه کردم :4564:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...