رفتن به مطلب

اعترافات یک قاتل


ارسال های توصیه شده

گوشت شکار با نوشیدنی بیشتر میچسبه. اونم یه فکری براش بکنید که احسان تان تکمیل شود. در ضمن وقتی داری میای اون حساب کتاب خمس و ذکات و اینا رو هم بکن نقدی بیار تا گناهانت آمرزیده بشه. یعنی ما خودمون سفارشت رو میکنیم.

 

نه دیگه نشد

خودم همشو میخورم

یه مقدارشم میدم دربون بهشت رد میشم :whistles:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 103
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

1- برای یک موش موذی تله گذاشتم، یک گردو چرب، موش بدجوری توی تله، له شد. :sigh:

 

2- مورچه ها را میگرفتم و مینداختم توی تار عنکبوت تا نحوه شکار عنکبوت را ببینم. :sigh:

 

3- همون عنکبوت را پس از چند ماه تغذیه، انداختمش تو لونه مورچه ها و تیکه تیکه شدنش را دیدم. :sigh:

 

 

زمان بچگی با 7، 8 نفر از دوستان، طنابی به گردن گربه ای آویختیم و او را دار زدیم hanghead.gif

 

خود من هم یکبار در زمان تفولیت با فندک آشپزخانه گروهی از مورچه ها را قتل عام کردم whistle.gif

 

اینا همه قاتلنTAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif .من تاپیکو ترک می کنم hanghead.gif

  • Like 5
لینک به دیدگاه
نه بگو بگو...اعتراف بار گناهو سبک تر می کنه....:icon_pf (34):

 

اگه بچه ها بیشتر بیان تعریف کنن شاید منم بگم

اینجوری نمیشه

خیلی ناجورن .......:gnugghender:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

سومین جنایت

یا نازنازی یا هیچکس

بعد از اینکه نازنازی را اتفاقی کشتم زهرا خیلی گریه کرد و با من قهر کرد:hanghead:

عمه رفت نه دانه جوجه عین نازنازی برای زهرا خرید

f34p5uxe0kgw22drj0ct.gif

 

هوا سرد بود نمیدانم زمستان بود یا پاییز؛ خورشید غروب کرده بود و شب اندک اندک سایه تاریک خود را بر عرشه زمین پهن میکرد

 

من بودم و کوچه و 9عدد جوجه و یک ظرف آب

 

جوجه ها کثیف بودند!

 

شستمشان:icon_redface: دونه دونه در آب کردم و تمیزشان کردم

 

فردا صبح همگی یخ زده بودند:hanghead:

 

اما زهرا هرگز نفهمید اینبار هم کار من بود:hapydancsmil:

  • Like 13
لینک به دیدگاه
اگه بچه ها بیشتر بیان تعریف کنن شاید منم بگم

اینجوری نمیشه

خیلی ناجورن .......:gnugghender:

 

تا این حد...:w58: مگه دوران نوجوانیت چند سال طول کشیده؟:ws3:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
سومین جنایت

یا نازنازی یا هیچکس

بعد از اینکه نازنازی را اتفاقی کشتم زهرا خیلی گریه کرد و با من قهر کرد:hanghead:

عمه رفت نه دانه جوجه عین نازنازی برای زهرا خرید

f34p5uxe0kgw22drj0ct.gif

 

هوا سرد بود نمیدانم زمستان بود یا پاییز؛ خورشید غروب کرده بود و شب اندک اندک سایه تاریک خود را بر عرشه زمین پهن میکرد

 

من بودم و کوچه و 9عدد جوجه و یک ظرف آب

 

جوجه ها کثیف بودند!

 

شستمشان:icon_redface: دونه دونه در آب کردم و تمیزشان کردم

 

فردا صبح همگی یخ زده بودند:hanghead:

 

اما زهرا هرگز نفهمید اینبار هم کار من بود:hapydancsmil:

 

چه خوشحاله:w58:

ماشالله دستت راه افتاده تو جوجه کشتناااااا...:ws3:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
سومین جنایت

یا نازنازی یا هیچکس

بعد از اینکه نازنازی را اتفاقی کشتم زهرا خیلی گریه کرد و با من قهر کرد:hanghead:

عمه رفت نه دانه جوجه عین نازنازی برای زهرا خرید

 

 

هوا سرد بود نمیدانم زمستان بود یا پاییز؛ خورشید غروب کرده بود و شب اندک اندک سایه تاریک خود را بر عرشه زمین پهن میکرد

 

من بودم و کوچه و 9عدد جوجه و یک ظرف آب

 

جوجه ها کثیف بودند!

 

شستمشان:icon_redface: دونه دونه در آب کردم و تمیزشان کردم

 

فردا صبح همگی یخ زده بودند:hanghead:

 

اما زهرا هرگز نفهمید اینبار هم کار من بود:hapydancsmil:

بیچاره زهرا. :hanghead: نمی دونسته سر وکارش با یه قاتل زنجیره ای بوده :4564:

جوجو کش :w000:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بابا شماها چه دلی دارین خدایی!

من جیغ اون گربه هه رو شنیدم دو شب خوابم نبرد ! اونوقت شماها عین آب خوردن حیوون آزاری میکنین! :4564:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
اینا همه قاتلنTAEL_SmileyCenter_Misc (305).gif .من تاپیکو ترک می کنم :hanghead:

 

اینها در برابر جنایاتی که حیوانات در حق ما کردن هیچی نیس :ws3:

اگه بدونی پشه ها چند لیتر ازم خون خوردن sigh.gif

اگه بدونی مورچه ها چقد گاز میگیرن w000.gif

 

تازه ، زمان بچگی (فک کنم 7،8 سالم بود) یک سنجاقک رو انداختیم تو شرت یک بچه که خیلی از خودمون کوچکتر بود، بیچاره هم پسره ترسیده بود داد میزد و هم سنجاقکه :ws37:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

بسیار هم عنکبوت ترکاندم:w16: کبریت رو بگیری رو جای قلمبش میترکه

البته همه این جنایات که ادامه هم دارد مال کودکیم هست:hanghead:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

بچه که بودم خیلی تو تریپ این آزمایشات و اختراع و این حرفا بودم

بعد میومدم حشره هایه مختلف رو میگرفتم و رو گاز کباب میکردم

با سنجاق :banel_smiley_4:

انواع ملخ ها .... پروانه ... بید .... و هر چیزی که سنجاق ازش رد بشه

 

بعد چند سال یکی از فامیلامون که الان خانم مسنی شده

گفت یادته میگرفتی حیوونا بدبخت رو میسوزوندی!؟

گفت فکر میکردیم سادیسم داری :ws28::icon_pf (34):

 

اصلا فکر نمیکردم کسی اون موقع منو ببینه :ws37:

 

آزمایشاتم هم به نتیجه ای نرسید :ws3:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
بچه که بودم خیلی تو تریپ این آزمایشات و اختراع و این حرفا بودم

بعد میومدم حشره هایه مختلف رو میگرفتم و رو گاز کباب میکردم

با سنجاق :banel_smiley_4:

انواع ملخ ها .... پروانه ... بید .... و هر چیزی که سنجاق ازش رد بشه

 

بعد چند سال یکی از فامیلامون که الان خانم مسنی شده

گفت یادته میگرفتی حیوونا بدبخت رو میسوزوندی!؟

گفت فکر میکردیم سادیسم داری :ws28::icon_pf (34):

 

اصلا فکر نمیکردم کسی اون موقع منو ببینه :ws37:

 

آزمایشاتم هم به نتیجه ای نرسید :ws3:

در راه پیشرفت علم خیلی جان ها فدا میشه؛ اشکال نداره:there:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من در مورد قتل بسیار سابقه دارم

گنجشک کشی و داشتن انواع مدلهای تیرو کمان حرفه من بود که داییم به من اموخت

از بس با ایشان میرفتیم گنجشک زدن که گنجشک های زنده مانده از دهات ما فرار کرده و به دهات مجاور پناهنده شده بودند . خیلی دایی برای من زحمت کشید تا تیر اندازی رو به من یاد داد بعدش خودم استاد شدم

روش کندن کله ی گنجشک و کندن پوست او ن زبون بسته ها و سپس کباب خوشمزه ی اونا واقعا خیلی لذت بخش بود ..

هنوز که هنوزه اخبار واصله نشان از ان دارد که دیگه هیچ گنجشکی به دهات ما پا نذاشته و اخیرا سازمان محیط زیست داره تخم گنجشک های دهات دیگر رو در دهات ما پرورش میده شاید بومی سازی بشن :ws3:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
در راه پیشرفت علم خیلی جان ها فدا میشه؛ اشکال نداره:there:

 

میگن یه روزی یه موجوداتی میان که خیلی از ما بزرگ ترن...اون وقت رو ما هی آزمایش می کنن...هی میخندن:ws3:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
در راه پیشرفت علم خیلی جان ها فدا میشه؛ اشکال نداره:there:

 

مرسی حامد جان

باا این دلگرمیت دوباره آزمایشاتم رو از سر میگیرم

اینبار حتما به یه نتیجه ای میرسم :ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
من در مورد قتل بسیار سابقه دارم

گنجشک کشی و داشتن انواع مدلهای تیرو کمان حرفه من بود که داییم به من اموخت

از بس با ایشان میرفتیم گنجشک زدن که گنجشک های زنده مانده از دهات ما فرار کرده و به دهات مجاور پناهنده شده بودند . خیلی دایی برای من زحمت کشید تا تیر اندازی رو به من یاد داد بعدش خودم استاد شدم

روش کندن کله ی گنجشک و کندن پوست او ن زبون بسته ها و سپس کباب خوشمزه ی اونا واقعا خیلی لذت بخش بود ..

هنوز که هنوزه اخبار واصله نشان از ان دارد که دیگه هیچ گنجشکی به دهات ما پا نذاشته و اخیرا سازمان محیط زیست داره تخم گنجشک های دهات دیگر رو در دهات ما پرورش میده شاید بومی سازی بشن :ws3:

 

:ws28:

فکر کنم تخم گنجیشکا رو زیر پایه مرغا پرورش بدن :ws3:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
میگن یه روزی یه موجوداتی میان که خیلی از ما بزرگ ترن...اون وقت رو ما هی آزمایش می کنن...هی میخندن:ws3:

 

من موقع آزمایشاتم اصلا نمیخندیدم vahidrk.gif

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...