SH E I KH 18713 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ دوش با حق گفتم اسرار پریشانی گفتم از حال فسونگری گفتم از خاموش فریاد گفتم ... ندا آمد : تو را آدم آفریدیم. شیخ هم بنده ای بود که مدام از راه بدر بود تا همسفری یافت برای پریدن. 22 آبان 1390 ساعت 10:56 صبح یا حق 38 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ اینجا ایران است،ایرانی دربند. امیدوارم زمانی یک کسی این نوشته را بخواند و ایران آزاد شده باشد و دلش به حال نسل سوخته،بگیرد و قدر آزادی را بداند. ساناز 22 آبان 90 ساعت 11 صبح 32 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ نوشتنی ها زیاده اونقدر که شاید ننویسم . . . لحظه هایی شاد . . . لحظه هایی غمگین . . . خاطراتی رنگی . . . د و س ت ت و ن د ا ر م . . . ه م ی ش ه . . . sara 22 آبان 1390 11:52 36 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ تورا من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ "تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم٬ تو را من چشم در راهم شباهنگام در آن دم که بر جاده ها چون مرده ماران خفتگانند٬ در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه٬ من از یادت نمی کاهم٬ تو را من چشم در راهم لبخندبزن...بخند بخند ودوباره بخند چه دوست داشته باشی چه نه زندگی همینه که هست وتو باید تغییرش بدی!ادم مایوس هم خودش رو میکشه هم بیصدا دیگران رو به ورطه نابودی میکشونه ایستاده مردن شجاعت میخواهد وشجاعت فقط های وهوی نیست... باشد که روزی فرارسد تا بگوییم وصیت گلسرخی را منقلب کردیم که گفته بود:بیایید روی سنگ قبرهایمان تاریخ نگذاریم تا ایندگان ندانند ما چه نسل بی عرضه ای بودیم باشد که نباشد! روح بابک در تو در من هست. مهراس از خون یارانت، زردمشو پنجه در خون زن و بر چهره بکش! مثل بابک باش نه سرخ تر، سرخ تر از بابک باش! دشمن گرچه خون می ریزد ولی از جوشش خون می ترسد مثل خون باش بجوش! شهر باید یکسر بابکستان گردد تا که دشمن در خون غرق شود وین خراب آباد، ازجغد شود پاک و گلستان گردد... خسرو گلسرخی اینم تقدیم به تمامی دوستان عزیزم چه انانکه اکنون هستند چه انان که یاد دادند وبخشیدند ورفتند وچه انهایی که دراینده ای نه چندان دور اشنایی خواهند بود.. 37 لینک به دیدگاه
M.P.E.B 4852 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ مي سپارم به نسيم، بوسه از جنس بلور دل من تنگ تو باز، باد درحال عبور بوي چشمان تو را، مي رساند به مشام مي دهد آرامش، به دل ناآرام يكشنبه 22/8/1390 ساعت: 13:03 29 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است ...... میچیند آن اسی که به عالم نمونه است. ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل. :JC_thinking: از بدو خلقت،همیشه عده ای سعی کرده اند خود را از سایرین برتر یا خاص تر جلوه بدن. یکی گفت من خود آفریدگار شما هستم، یکی گفت من نماینده او از آسمان هستم من نظر کرده ام، یکی گفت من شاه شاهانم، یکی گفت من ولی امر همه مردم جهانم ...... زندگی ما آدم ها همیشه تقسیم شده است به گروه پیشوایان و از ما بهتران و گروه انسان های عادی که در سکوت می آیند و میروند و همیشه گوشه چشمی دارند تا پیشوایشان به آنها نظر کند. چرا این را به عنوان یادگاری برای شما نوشتم برای اینکه ارزش خود را بشناسید و بنده هیچکس جز شرف خودتان نباشید تا فقط خودتان به خودتان افتخار کنید. . . . . . . راستی نمیدونم این تاپیک تا چه زمانی پا برجا خواهد ماند، شاید الان که داری میخوانی من جوانی باشم در حال تلاش برای رسیدن به ارزش هایی مُرده در جامعه، شاید در کنار عروس گلممم نشسته باشم ،شاید پیرم و در سالمندان با رفقای پیرم منچ بازی میکنم. هر چه هستم مهم نیست، فقط ای کاش میتوانستم جمله استن لورل بر روی سنگ قبرش را بر روی سنگ قبر خودم هم بنویسم، که تو این مملکت از بدو تولد به زور میکنند تو پاچه ات تا هنگام مرگ.... و اختیار در هیچیک دست خودت نیست جز همین وسط مسط های زندگی.... اگر بر سر قبر من آمدی و خنده بر لبانت نداشتی،دیگه باهات حرف نمیزنم که نمیزنم. :icon_pf (44): اسی 22 آبان سال 1390 هجری خورشیدی (مبدا تاریخ کشور مارو باش!!!) ساعت 20:37:45 بعد ازظهر. 33 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ واسه من که پنجره یه آرزوی مبهم بود، ولی کاش تو پنجره باشه تموم دیوارت 22 آبان ماه 1390 13 نوامبره 2011 (کمتر از 1 سال مونده به آخر دنیا!) ساعت20:57 3290مین پست 25 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ تمام چیزایی رو که می شنوی با نصف چیزایی رو که می بینی هیچ وقت باور نکن همه ما ذاتی بازیگریم :girl_blush2: 22 آبان 1390 10:06 ماهرخ 666 26 لینک به دیدگاه
hamidbala 2844 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ قدر هم رو بدونیم نقطه سر خط! 20 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ الان ساعت 11:45 هست اینجا وحید پشت گوشی (ای لاو یو )نواندیشان 27 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۰ سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین درختان اسکلتهای بلور آگین زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه زمستان است بیا بگشای در دلتنگم دلتنگم تگرگی نیست مرگی نیست صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است زمستان است. به امید سر اومدن زمستون و اینکه یادمان باشد: زندگی رسم خوشایندیست زندگی چیزی نیست که سر طاقچه عادت از یاد من و تو برود اتوسا 1:13 دوشنبه 90.8.23 همین. 22 لینک به دیدگاه
Artaria 13629 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۰ عالم بهرامی را به جهانی ندهم .... که جهان غمکده ای در نظر بهرام است «بیست و سوم آبان ماه سال یک هزارو سیصد و نود هجری شمسی، ساعت سیزده و بیست دقیقه» 21 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم و به عبورشان می خندیم چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ می کنیم و چه آسان به اخمی می فروشیم لذت باهم بودن را ...!!! چه زود دیر می شود و نمی دانیم که فردا می آید و شاید ما نباشیم!! قدر لحظه ها و ثانیه هاتون رو بدونیم بدی ها را نبینیم و خوبی ها را به هم هدیه کنیم سهم خیلی کوچیکی تو این دنیای بزرگ مجازی بیشتر ندارم ولی سعی می کنم یادی که می گذارم بزرگ باشد دوستدار همه خوبان پری- 26 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ تنها صداست که میماند...اما اینجا صدیی از ما نیست که بخواد برای همیشه بمونه....اینجا اندیشه ها هستن که میتونن ماندنی بشن ما خیلی بچه های مثبتی هستیم که بین این همه سایتای مختلف و... تو دنیای مجازی ، معتاد انجمن علمی پژوهشی نواندیشان شدیم کسی که روزهایی دنیاش به وسعت یک فروم بود. 25 آبان ماه هزارو سیصدو نود....یک ربع به 16 26 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش ساعت 16:15 عمرا اگه بفهمین من چن بار اسپم کردم ... 17 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 17:30 36 لینک به دیدگاه
haniye.a 5626 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ اول یه سوال استاتر تاپیک میشه من چند یادگاری بنویسم؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3:ws3: نگاه کن غم درون دیده ام چگونه قطره قطره اب میشود چگونه سایه ی سیاه سرکشم اسیر دست افتاب میشود نگاه کن تمام هستیم خراب میشود شراره ای مرا به کام میکشد به اوج میبرد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام اسمان من پر از شهاب میشود پنج شنبه26/8/90 ساعت15:42 دقیقه 18 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ چی فکر میکردیم چی شد 26-8-90 21 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۰ در این لحظه این پیام بالای پروفمه! « ... تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت ! آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست بر آورده به مهتاب ... » کی میدونه چند وقت دیگه من کجام؟! جمعه 27 آبان 1390 ۲۸ : ۲۱ 21 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۱ امیدوارم روزی این پیام رو نبینم که نیشخند بزنم و بگم:هی دل ساده!!چه زمان هایی در اینجا بر باد رفت! امیدوارم روزی این پیام بخوانم...که لبخند بزنم...که چه دوستان با صفایی بودند...چه مهربانانی بودند که لحظات تنهایی رو باهاشون به خوشی گذروندم.. نارو نزدم...نارو نزدن....قضاوت نکردم...قضاوت نکردند...خودخواه نبودم...خودخواه نبودند... بِده بستون های مثبتمون به یادم بیاد و بگم..دم همه شون گرم... معین خراباتی....یک درویشی که آرزوی عارف شدن داشت... سه شنبه..چهارم مهر ماه یک هزار سیصد و نود و یک 13 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده