farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ من اگه خــــــــــــــــــــــــ ـــــــدا بودم یه بار دیگه تمـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه . 8 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ از آدم ها بگذر ... دلت را گنده تر کن ... ناراحت ابن نباش که چرا جاده ی رفاقت با تو همیشه یک طرفه است ... مهم نیست اگر همیشه یک طرفه ای .... 7 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ آ«قطار ميرود تو ميروي تمام ايستگاه ميرود و من چقدر سادهام كه سالهاي سال در انتظار تو كنار اين قطار رفته ايستادهام و همچنان به نردههاي ايستگاه رفته تكيه دادهام!آ» 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۱ بی کسی.... نه کسي منتظر است... نه کسي چشم به راه... نه خيال گذر از کوچه ي ما دارد ماه... بين عاشق شدن و مرگ مگر فرقي هست؟ وقتي از عشق نصيبي نبري غير از آه... 6 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم يادمان باشد اگر اين دلمان تنها شد طلب مهر ز هر چشم خماري نكنيم 7 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ نيمه شبِ پريشب گشتم دچار كابوس ديدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس گفتم : سلام حافظ گفتا عليك جانم گفتم : كجا روی تو؟ گفت والله خود ندانم گفتم : بگير فالی گفتا نمانده حالی گفتم : چگونه ای تو؟گفت در بند بی خيالي گفتم : كه تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟ گفتا : كه می سرايم شعر سپيد باری گفتم : ز دولتِ عشق گفتا كه : كودتا شد گفتم : رقيبت کو؟ گفتا : او نيز كلّه پا شد گفتم : كجاست ليلی ؟ مشغول دلربايی ؟ گفتا : شده ستاره در فيلمِ سينمايی گفتم : بگو ز خالش ‚آن خال آتش افروز؟ گفتا : عمل نموده ‚ ديروز يا پريروز با لیزر و مدِ روز گفتم : بگو زمويش گفتا كه مِش نموده گفتم : بگو ز يارش گفتا ولش نموده گفتم : چرا؟چگونه؟عاقل شده ست مجنون؟ گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون گفتم : كجاست جمشيد؟و جام جهان نمايش؟ گفتا : خريد قسطی تلويزيون به جايش گفتم : بگو زساقی حالا شده چه كاره ؟ گفتا : شدست منشی در دفتر اداره گفتم : بگو ز زاهد آن رهنمای منزل گفتا : كه دست خود را بردار از سر دل گفتم : ز ساربان گو با كاروان غم ها گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا گفتم : بگو ز محمل يا از كجاوه کن يادی گفتا : پژو‚ دوو‚ بنز يا گلف نوك مدادی گفتم كه: قاصدت كو آن باد صبح شرقی گفتا : كه جای خود را داده به فاكس برقی گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره گفتا : به جای هدهد‚ ديش است و ماهواره گفتم : سلام ما را باد صبا كجا برد ؟ گفتا : به پست داده شاید به پستچی مزدش را نداده؟ گفتم : بگو ز مشك آهوی دشت زنگی گفتا كه : ادكلن شد در شيشه های رنگی گفتم : سراغ داری ميخانه ای حسابی؟ گفت : آنچه بود از دم گشته چلو كبابی گفتم : بيا دو تايی لب تر كنيم پنهانی گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان گفتم : شراب نابی توی دست و بال نداری؟ گفتا : كه جایش دارم وافور با نگاری گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها گفتا : به حبس بودم از ته زدند آنها گفتم : شما و زندان؟ حافظ مارو گرفتی؟ گفتا : نديده بودم هرگز هالو به اين خرفتی!!! 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ احساس مي کنم بد بازي را باختم ... حواست هست ؟ من يارت بودم نه حريفت !!! 8 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد، ۱۳۹۱ از تو عبور می کنم فقط نگاه می کنی من اشتباه می کنم تو هم گناه می کنی به من نگاه کن برو فاصله باورم بشه در انتظاربودنت عذابِ آخرم بشه... 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد، ۱۳۹۱ خیالت همه جا با من است اما دلم گرمای بودنـــــــــــت را میخواهد نه سردی خیالـــــــــت را !!!! 6 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۱ به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید. به باد گفتم عشق چیست؟ وزید. به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید. به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد. و به انسان گفتم عشق چیست؟ اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!! 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۱ آنقدر از زندگی دلتنگو دلگیرم که روز مرگ خود را جشن می گیرم.... 11 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مرداد، ۱۳۹۱ حال آدم خراب پرسیدن ندارد اما ... دستانش گرفتن دارد. 10 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مرداد، ۱۳۹۱ خدایا به تو سپردمش! اما یه خواهش ازت دارم... یه روزی... یه جایی... بغل یه غریبه مست مست بدجوری یاد من بندازش، بدجور... 10 لینک به دیدگاه
Ka!SeR 1333 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ و فکر کن که چه تنهاست، اگر که ماهی کوچک؛ دچار آبی دریای بیکران باشد 6 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ رد پاهایم را پاک می کنم به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم!!!! 8 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ عمیق ترین درد زندگی مردن نیست، پنهان کردن قلبی است که به بدترین حالت شکسته باشد...!! 7 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری . وقتی ؛ آخر همه ی شعرهای من تــو می آیی ؛ و تــهِ همه ی فنجان های تو من میـــروم 7 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ وفای اشک را نازم که در شبهای تنهایی گشاید بغض هایی را که پنهان در گلو دارم . . . 6 لینک به دیدگاه
O-N 10553 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ به روی شط وحشت برگی لرزانم، ریشه ات را بیاویز. من از صداها گذشتم... روشنی را رها کردم... رویای کلید از دستم افتاد... کنار راه زمان دراز کشیدم... ستاره ها در سردی رگ هایم لرزیدند... خاک تپید... هوا موجی زد... علف ها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند: میان دو دست تمنایم روییدی، در من تراویدی. آهنگ تاریک اندامت را شنیدم: نه صدایم و نه روشنی. طنین تنهایی تو هستم، طنین تاریکی تو. سکوتم را شنیدی: بسان نسیمی از روی خودم برخواهم خاست، درها را خواهم گشود، در شب جاویدان خواهم وزید. چشمانت را گشودي ... شب در من فرود آمد... اين تاپيك وسطش مسيرش عوض شده. اگه پستم بي ربطه بگين حذف كنم. * عكس: خليج فارس/ فروردين 88 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ تقصیر " او " نیست من نیز وقتی در آغوش تو بودم میلی به ترک کردن آغوشت نداشتم .. 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده