mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ شاید آرام تــر می شدم فقــط و فقـــط… اگر می فهمیدی ، حرفهایم به همین راحتــــی که می خوانی نوشته نشده اند !!! 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ چِقَــدر سَخــــت اسـتـــ . . کِـــه بِبینـــــی غَـــریبِـــــه هــ ـآے مجـــ ـــآزے بِهتَــــر اَز آن یِــک نَفـــَر . . . اِحســـــآسَـــت رآ مــی فَــهمَند ...!!! 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ گــــــاهے مثــــــــــــــــل مَن .. با هَمیـن آهَنگــــ .. لِهَش کُنــــے پیشِ خودَتـــــ .. بُزُرگَش کُنے .. کوچَکَش کُنے .. تـــــــــا جوآبـــِ بهــــانهـ گیرے هاے دِلَتـ را بدهے ..! بُغـــــــض دارم ...! بُزُرگـــــــــــــــــــ ... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ چه غمگینانه است .. وقتے در باران .. به تو چتر تعارف مے کنند ... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ پــرده را کنـــار مـــے زنـــم . .، بـــاران خــودش را مـے زنـــد به شیشــــه . .؛ مـــن خـــودم را بـــه آن راه . . .! 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ دلـــ ــــــم ! گــــرماي بودنت را مے خواهد .. نه ســرماے خيالت ... 6 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ برگـَـــرد... یادتـــــ ــ ـ را جا گذاشتــــ ـــ ـی... نمی خواهم عُــمری به این امید باشَـــ ـــ ـم که برای بُردنَش بر می گردی .. 3 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ دئییرم من بئله منسیز له میشم ای منیم من لیگیم ایمدادیما یئت بیرجه گل منله گوروش دادیما یئت منی باس باغرینا فریادیما یئت بیلمیسن کی نئجه سنسیز له میشم 3 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ سر كلاس ادبيات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف كن . گفتم : رفتم ...رفتي ...رفت ساكت مي شوم ، مي خندم ، ولي خنده ام تلخ مي شود ... معلم داد مي زند : خوب بعد ؟ ادامه بده ! و من مي گويم : رفت ...رفت ...رفت رفت و دلم شكست ...غم رو دلم نشست رفت و شاديم مُرد ... شور و نشاط رو از دلم برد ... رفت ...رفت ...رفت و من مي خندم و مي گويم : خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است ... كارم از گريه گذشته كه به آن مي خندم ... 2 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ چقدر عجیبه : تا وقتی مریض نباشی کسی برات گل نمیاره تا فریاد نزنی کسی به سویت باز نمیگرده تا گریه نکنی کسی نوازشت نمیکنه تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد و تا وقتی که نمیری کسی تو رو نمی بخشه 2 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۱ به انتهای بودنم رسیده ام… اما … اشک نمی ریزم… پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکند… 5 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۱ بیــــــــــماری سخــــــــتی گــــــــرفته ام... نامـــــــــش تنـــــــهایی اســـــــت...دردعجــــــــیبی دارد...مــــدام ازدردبــــــــــه خـــــــــودم میپــــــــیچم ...به ســــراغ هـــــــــر طبیبی مــــــــی روم سخـــــــــت میگریــــــــــزد.. ازدســــــــت زدن بــــــــه آن از درمــــــــانش!!!! گـــــــــــویی تــــــــــرس دارد از ســــــــــرایت ایــــن ناشــــــناخته... ســــــــــرفه کــــــــه میکنم تــــــــــمامی دردهــــــــاوغصـــــــــه هایم میــــــــــپاشد روی دستـــــــــمال.... ایــــــــــــــن لخته لخته ها خـــــــــون نیست...ذره ذره ی وجــــــــــودم اســـــــــت... نـــــــــوازشم کـــــــــن نتـــــــــــــرس بخــــــــــــــدا تنــــــــــــهاییم واگیـــــــــــــــــر ندارد!!! 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۱ بــــآیــَد موهـــآیــَم را از تـــَه بـــِتـــَراشـــَم . . انگـــآر هــَر شــَب کهــ میخواهــَم بخوابــَم میگـــویــَند : هنــوز هــَم بــوی او را میـــدَهیـــم . . !.! 4 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۱ نمیــــــدانمـــ تعبیـــــر نگاهتـــــــ خداحافظـــــ یستـــ ــ ـ یا انتــــــظار ؟! 2 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۱ روزی خواهد رســــــــید.... که دیگـــــــــر.... نه صدایم را بشنــــــــوی... نه نگــــــــاهم را ببنی... نه وجودم را حس کنـــــــــی.... ... ... و میشویی...با اشکت.... سنگ قبر خاک گرفته ی مرا..... .... و ان لحظه است...که معنی تمام حرف های گفته و نگفته ام را میفهمی ولی....من ...دیگر ...نیستم.... 4 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۱ ای کاش میتوانستم دستان بی پناهم را در آغوش دستان پرسخاوت تو جای دهم و تو را تا ابد از آن خود کنم. ای کاش میتوانسم خودم را اغوش بی ریای تو پنهان کنم تا با عطر نفسهاینت جان بگیرم. ای کاش میتوانستم ستاره های دنباله دار نگاهت را به اسارت چشمان منتظرم در آورم و تا ابد به تو تکیه کنم . اما افسوس ماه من انقدر دور وبرت پر از ستاره است که شک دارم بتونی من را ببینی چه برسد به اینکه همسفرم باشی 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آذر، ۱۳۹۱ ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد امشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد از آه دردناکی سازم خبر دلت را وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟ با صد امیدواری ناشاد رفته باشد شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد 4 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۱ باران را دوست دارم نه بخاطر این که زیرش آب بازی کنم بخاطر اینکه وقتی بغضم می شکند کسی جز خدا اشک هایم را نمی بیند... 1 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۱ میان خنده ها و گریه هایم همیشه کسی هست که ترانه هایم را تقدیمش می کنم. ترانه ای خواهم ساخت . به چشمانش خواهم باخت هر شب برای چشمانش ستاره ای از آسمان عشق می چینم و هرروز از نگاه خورشید سخن می گویم صدای او صدای آواز برگ های صنوبر است وقلب اونیز همیشه در گهواره کوچک قلبم خواب است او را می شناسم و دوستش دارم 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده