M.P.E.B 4852 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ قديما وقتي مريض ميشديم، عزيزتر ميشديم.... يكي بود كه شب تا صبح بالا سرمون بيدار مي موند اما حالا وقتي مريض ميشي ميگن اگه ميخواي آه و ناله كني برو تو اتاقت در را هم ببند 16 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ خسته ام....حوصله ندارم.... آشناست برات....هم خیلی شنیدی...هم خیلی گفتی..... یک جورایی تخلیه احساسه....یک جورایی خالی کردن خودت....... می شه اون کتاب رو از اتاق برام بیاری........ نه حوصله ندارم.....خودت برو....مگه پا نداری.......؟؟؟؟ خوب این جواب آخرش چی می شه...یا یک دعوا...یا دلخوری......یا اصلا هیچی سکوت... و این میشه عادت که حق بدیم...به خودمون وقتی خسته ایم از نظر روحی و جسمی....واسه هر حرفی مجازیم و محق... آره اونم باید حالت رو ببینه....باید تو رو درک کنه.....بدونه وقتی چشات پف کرده...یک گوشه ولو شدی....حتما خسته ای.... ولی شاید ندیده...بر فرض دیدن....مادره....پدره....برادر یا خواهر بزرگتره....دوسته...بالاخره یک عزیزه... باز نمی تونی....باشه.... آروم...واژه رو بیار به زبونت...طعنه و کنایه قاطیش نکن...... خیلی بی اهمیته این که گفتم.... آره..... ولی از این مسائل بی اهمیت باید شروع کرد برای یک رابطه ی آروم پایدار.....و براساس احترام...... . . . یک چیزایی رو باید خودمون شروع کنیم....حرف قشنگ زدن کار نمی کنه...... باید کارهای کوچیک رو خوب انجام بدیم...تا آماده شیم واسه کارهای بزرگتر.... 17 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ یکی از گونه های زیستی که به طرز عجیب و دلخراشی زیست میکنند تیره ای از ادم ها هستند که زندگی خوابگاهی دارند هشت سال هست که در شرایط گوناگون بین این گونه های می زیم در نتیجه دیدم که میگم ! 10 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ یادش بخیر همه رو بی خبر صف میکردن....یه میز میزاشتن جای تریبون و بعد نیم ساعت سخنرانی و ضعف کردن دل بچه ها دونه دونه اسم کسایی که جایزه گرفتنو میگفتن... من دلم جایزه میخاد:5c6ipag2mnshmsf5ju3.....خیلی وقته جایزه نگرفتم 14 لینک به دیدگاه
M.P.E.B 4852 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ نميدونم چرا اين روزا حوصله توضيح دادن ندارم نميدونم چرا بي گناه دارم مجازات ميشم اما باز هم نميشكنم اين سكوت را.. 5 لینک به دیدگاه
poor!a 15130 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ وقتایی که هزار تا کار میریزه سرت نمیتونی نفس بکشی ولی باز یه کارای میاد سراغت که پر از انرژی میشی واسه انجامشون از اون کارایی که دوست داری یه روزی همه اینکارا تموم میشه چه با نتیجه چه بی نتیجه بعد که از گرمی میفته بدنت تازه درد میاد سراغت و میبینی چه کردی با خودت 10 لینک به دیدگاه
bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ اتفاقا در اوج غم خندیدن تلخترین احساساس من خیلی وقته دارم تجربش میکنم خیلی خوبه که بلد باشی غمهات رو بریزی دور . واقعا بریزی دور و بعد بخندی نه اینکه فقط مخفیشون کنی و در ظاهر بخندی چون از تو له میشی . له که میدونی یعنی چی ؟ 10 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ این دنده بی خیالی کجاست ؟ توماشین دنده خلاص دارم ........... بعد توی این زندگی کوفتی وقتی به نتیجه نمیرسیم می گویند بی خیال یا همون بزن دنده بی خیالی ماکه نفهمیدیم این دنده چطور جا میره ........... کسی بلده یادم بده ممنون میشم این جعبه دنده خردشد هرروز یک بساطی داریم باهاش 9 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ محبوب من محبوب خیالی من هم ژنوتایپش هم فنوتایپش با همه فرق داره محبوب من اصلا یه individual دیگه هس محبوب من ژنومش خیلی ساده ست کل وجودش بوی ناب معصومیت میدهد بوی ناب سادگی محبوب من هر روز در نظرم ژن هایش بهبود می یابد و به جواب بهینه نزدیکتر میشود 7 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ از اخرین باری که حرف دل رو اینجا نوشتم خیلی میگذره من چم شده ؟؟؟ 10 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ دارم به این نتیجه میرسم که منطقم چیز مزخرفیه. سرم....پوستم....رگای چشمم همش درد میکنه:mornincoffee: 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ رخ به رخ می ایستم در مقابلت...این بار می خواهم ببینی که مصمم... صاف به لنز چشم هایت زل زدم.... شلختگی هایم را پشت در یک قابه عکس جا می گزارم..... آنجا که عکاس مرا هماهنگ کرد با هارمونی رنگ هایش...در یک قاب ساده.... یک پیراهن ساده...یک شانه ی ساده به مو...و یک نگاه میخکوب....و در نهایت یک لبخند.... نه دروغکی...و فقط کمی خط کشی شده که تو ذوق نزد.... بار اول...پلکم پرید....عکس مات شد.... بار دوم....سیب در دهانم نچرخید.....خنده در ذوق زد.... و بار سوم همه چی آن شد..که حال بر قابه روی طاقچه می بینی..... نمی دانم آیا همش باید در یک قالب دیگر قرار گیرم...تا سادگی و نظم را آن هم با... سه بار تکرار انجام دهم.... . . . پیدا کردن یک ریتم در زندگی که در نهایت تو را به یک ثبات...یک نظم برساند... گاهی در یک قاب عکس پنهان می شود... تغییر گاهی کوچک ترین...متفاوت ترین...بهانه ها را برای تو پیدا می کند... 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ همیشه اتفاقات بد زمانی می یفته که از نظر روحی اوکی نیستم . . . 8 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ بيشتر اوقات در كنار پنجره؛ خط نگاه من پيداست!! اين را ديگر دوستانم ميدانند؛ كه وقت دلتنگی هايم... آسمان بيشتر از آنان همراه من است؛ من ساكت تر از قبل شده ام..! و با لبخندهايم هميشه روی ماهشان را ميبوسم!!! نميدانند؛ اما باور دارم : كه اعتماد ؛شرف؛آبرو؛صداقت؛پاكی ؛و مهر از قلبهای كال روزگار بيشتر اين مردم؛ بار رحيل بسته است..!! ديگر تمايلی ندارم؛ كه بشنوم؛يا حتی بدانم!! اندك چيزهاييست كه ارزشی دارند و من در پی آنان تشنه ترم؛ من از رفتارهای ساده گانه كنجكاوی ديگران در عجبم!و بيشتر از اصرارشان براي كشف! مرتب ميگويند: تو پيچيده ای! و ميدانم؛ نه برای انكه، من گنگ باشم/؛ كه درك سكوت ها و نگاه من، برايشان سخت است؛ وگرنه دل من ... همانند يك حياطی كه در كنجش باغچه ايست و حوضی؛ كه هر صبح اب و جارويش ميكنم؛ و به ماهی هايی قرمزش نان ميدهم.... هيچ پيچيدگی معماری ندارم...!!! .... این نوشتنها دوستان صمیمی و همیشگی لحظه های بارانی من اند.:girl_in_dreams: 9 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ این جاده برعکس جاده ی قلب بعضی ها کاملا دوطرفه است! پس آرامش خود را حفظ کرده لبخند بزنید و با آرامش به راه خود ادامه دهید پول حاضر داشته باشید تا برای عوارضی برگشتی معطل نشوید 3 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۰ هیچوقت نگفتم الهی فلانی خوشیش خراب بشه یا چون من این خوشی رو ندارم پس هیچکس نباید داشته باشه....(یه خوشی خاص مدنظرمه !) همیشه برای همه خوشی و خوشحالی آرزو کردم و تو دلم برای نداوم خوشحالیشون دعا کردم...الان خودم دلم اون خوشی رو میخواد...و نمی دونم چرا واقعا چرا من نباید در حال حاضر که انقدر بهش احتیاج دارم ، ازش بی بهره باشم.... شرایط ازار دهنده ایه.... 11 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۰ چه خوب میشد اگه گاهی آدم میتونست دوستای خوب مجازیش رو مثل یک عکس گل سرخ، مثل یک آهنگ قشنگ، مثل یک کتاب عالی، دانلود کنه بیاره پیش خودش 21 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۰ [h=6]ما اینترنت بازی و از کوچه خاکیای "بی بی اس" شروع کردیم .. ما بچه دایل آپیم ... ما شبی ٢ ساعت پشت این خط بیزی ها میشستیم ری دیال میزدیم تا کانکت شیم ما با اون صدا قیژ قیژ فس س س بَنگ خ خ خ خ ش ش ، بلینگ !!!! روزی ٢ بار عاشق میشدیم !! حالا توی .... میخوای با کم کردن سرعت اینترنت ما رو از میدون به در کنی؟ بیشیــــــــن بابا حال نداری والاااااااااا [/h] 17 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۰ 3 4 روز جای خالی یه چیزیو توو قلبم حس میکنم...شدیداااااااااا نمیدونم این از کجا پیداش شد.......اما بد جوری حالمو گرفته.....نمیدونم قلبه با وجود این جای خالی چطوری داره خونو پمپاژ میکنه!!! ولی با این حال.....عجیبه که هنوزم اینجوریم----->:hapydancsmil::hapydancsmil: 11 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۰ بعضی وقتها ادم میمونه ازدست آدمها چکارکنه مثل قضیه ملاو خرش هست از خودت مینویسی یه چیزی بهت می گویند ازجایی کپی کنی یه حرفیه توش تشکرکنی یه حرفیه تشکرنکنی یه چیزی باهت میگیند.... یکی بما بگه آخر باید سوار خرمون بشیم یا نشیم بیاییم بعنوان یک انسان بالغ یادبگیریم چه دردنیای مجازی چه حقیقی وقتی یک سری اختیارات در اختیارمون هست نحوه استفاده ازاونها کاملا شخصیه و به خودفرد برمیگرده مگر اینکه : ضرر جانی به افراد بزنه ولاغیر یا ضررمالی ......... این قابلیتهای اینجا هرجور صلاح بدوننیم ازش استفاده میکنیم........ تشکرو گذاشتن برای زدن نه دیدنش موفق باشید .....کاربران محترم ومحترمه نواندیش و دیگر اندیش و کلا اندیش 13 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده