رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

خوب به نام خودم که ذره ای از خدا در وجودم است، میخوام چند خط بی هدف بنویسیم اینجا، والله عرضم به حضورتون منو که میشناسید، من تا جایی که خودم فهمیدم ظلمی در حق کسی نکردم، الا یک مورد که پای قولم نموندم، ولی تا دلتون بخد حقم خورده شده:ws38: دوران مدرسه تو یه کتابفروشی کار میکردم 20 هزار تومن پولم رو خورد هربار از جلوش رد میشم فحش میدم بهش، زنش هم اون موقع نظر داشت روم خودشو میمالید به من هی :5c6ipag2mnshmsf5ju3 من اون موقع روزه میگرفتم ماه رمضون بود اینا جلو من ناهار میخوردن :hanghead: ا جدی من یه زمونی روزه میگرفتما! ولی هیچوقت نفهمیدم چرا صبح تا شب باید گشنه بمونم و شب اونهمه بخورم :ws38: من از بچگی بچه روشن فکری بودم! همه چیز رو زیر سئوال میبردم، البته الان یکمی خنگ شدم بچگیم خیلی باهوش بود، خانم بیدرنگ 5ام ابتدایی چقدر دعوام کرد که چرا برای تیزهوشان درس نخوندم، میگفت من مطمئن بودم تو قبول میشی اما هیچی نخوندی:hanghead: هیییی خانوم بیدرنگ کجایی که ببینی حامد خنگ شده اساسی :ws3: هدف این پست فقط تعریف از خودم بود :w02:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

امروز اینقدر حالم بد بود که کلا به خواب گذشت

غیر از چندساعت شبی و آخر شبی که چنددست حکم بازی کردیم و روی شانس بودم همش بردیم

غیراز یه دست که 7.1 کوت شدیم .. :whistle:

ولی درکل برد بیشتر بامن بود

تنها نتیجه اخلاقی امشب این بود که امشب هرکسی آرزو کنه برعکس میشه:banel_smiley_4: دقیقا وقتی دعاکردیم ببریم هفت دست و باختیم...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

حدود 7 سالم بود که مادر بزرگ مامانم که حافظ کل قران بود فوت کرد با اینکه بچه بودم از مرده نمیترسیدم یادمه چند ساعت بالا سرش نشسته بودم 24 سالم بود مادر شوهرم فوت کرد و من شب تا صبح تو تاریکی بالا سرش نشسته بودم بدون اینکه بترسم فرداش هم به کمک مرده شور شستمش باز نترسیدم 26 سالم بود بابا فوت کرد و بالا سرش بودم حتی بعد از شستن و کفن کردنش نیم ساعت بهش زل زده بودم باز نترسیدم 4 ماه بعدش مادر بزرگم فوت کرد و باز من نترسیدم چند وقتیه به سرم زده من که از مرده نمیترسم برم فی سبیل الله 7 تا مرده بشورم البته به مردشور کمک کنم به مامانم و بهار گفتن بهم خندیدن:hanghead:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

بعد از چند روز اومدم به این تاپیک سر زدم اولین پستی رو ک دیدم ، برا poor!a بود

 

آواتارش اولین آواتاری بود که من بعد از ورودم به دنیای مجازی استفاده کردم

 

avatar39789_18.gif

 

رفتم به اون روزاااا ، مهندسان ، کل کلا و ....

 

نمدونم شاد شدم یا ناراحت ...

 

هر چی بود حس جالبی بود

 

چی بودم ، چی خواستم ، چی شدم و چی میشم ...

  • Like 23
لینک به دیدگاه

امروز سر ظهر چشامو باز کردم دیدم کوچه شلوغه

 

طرف ماشین صفر گرفته بود دیروز

 

امروز سر صبح پاشده بود ب شوق و ذوق رفته بود برا ماشینش روکش صندلی بخره

 

یه زن بدبخت داشت از پیاده رو جلو خونمون رد میشده

 

ملوم نبود این ماشینه چطور اومده بود تو پیاده رو زده بود این زنه رو داغون کرده بود

 

بعدش هم زحمت کشیده بود زده بود تیر برق:w58:

 

ماشین صفر کیلومتر بدبخت درب و داغون شده بود :icon_pf (34):

 

امبولانس اومد و راهنمایی رانندگی اومده بود و نیرو انتظامی

 

و هر کی هم که می اومد از خنده روده بر میشد که چطور رفته اون زنه رو تو پیاده رو زده :ws3:

 

 

خلاصه ماشین بدبخت هنوز 24 ساعت جلو در صاحبش نخوابیده رفت پارکینگ:ws3:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

داشتم تحلیل شخصیتمو میخوندم

اوف عجب موجودی بودما.... حرص دربیار آقایون :w02:

و........

 

حس میکنم خیلی تغییرات کردم در جنبه مثبت البته..

و من همچنان منتظرم زهرا جون بیاد یه بار دیگه تاپیکمو باز کنه ببینم چی شدم:hanghead:

 

 

................

 

دنیای مجازی هم خوبه آدم میفهمه چقدر تغییر کرده تو زندگیش

  • Like 7
لینک به دیدگاه

نمي توانم فرمول موفقيت را براي شما بيان كنم

ما اگر فرمول شكست را مي خواهيد آن است كه بكوشيد همه را راضي نگه داريد

  • Like 6
لینک به دیدگاه

وااااي مردم از تعجب ... 35؟:jawdrop:

من به 100 برابرش هم راضي خواهم بود ...

و آن هنگام است كه مقايسه آغاز خواهد شد ...

خداوندا ، كمك ...:banel_smiley_52:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

گاهی هیچ چیز به اندازه حس های خوب لحظه ای و شادی های لحظه ای اهمیت نداره

گاهی تمام برنامه ریزی ها کشک میشه و فقط باید قدر لحظه رو دونست

  • Like 12
لینک به دیدگاه

شخصی گفت : من بیست سال دارم

بزرگی بر او خرده گرفت که نباید بگویی 20 سال دارم ، باید بگویی آن 20 سال را دیگر ندارم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

حالم خیلی خرابه....

 

توی تالار آزاد تاپیک زدن دکتر یوسف رفته تو کما......:sad0:

 

از وقتی خوندمش یه جوری شدم.....بدنم سرد شده .....نمیفهمم اطرافم چی میگذره.....

 

دعا دعا میکنم شوخی باشه .....

 

از صمیم قلب براش دعا میکنم........

 

هرچند اصلا ایشونو نمیشناسم ولی واقعا ناراحت شدم......

 

دوستان براش دعا کنید......:icon_gol:

  • Like 8
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...