سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ یه سوالی از دیشب تو ذهنم همین جور داره واسه خودش پرسه میزنه اینکه این همه بی خدا و نصفه بی خدا تو دنیا داریم که همه جا پخش و پلا شدن هیشکی به این کاری نداره خیلی راحت دارن زندگیشونو می کنن ولی وقتی کسی یه ذره در مورد مذهب و دین خاصی و شخصیتهای دینی و مذهبی خاصی حرف ناربط بزنه فوری حکم قتلشو صادر می کنن مگه مذهب و دین و شخصیت های دینی ارزششون بالاتر از خود خدا و مفهوم خداست مگه نه همه این مفاهیم دینی و مذهبی رو پایه خدا بنا نهاده شده به نظر خودم دین با قدرت رابطه خیلی نزدیکی داره هر وقت این دو رو از هم جدا کنن هیچ کدوم نمی تونن بدون هم زندگی کنن و اون روز اغاز دوره جدیدی در تمدن بشریه نمی دونم چقدر این نظرم درسته ولی هر چقدر بیشتر تو این چیزا دقت می کنم بیشتر حس می کنم بین دین و قدرت و درنتیجه ثروت رابطه هس بحث فطرت و عاطفه و غریزه انسانها نسبت به مفهوم خدا و پرستش یه موجود والاتر از خود یه جورایی دستخوش و دست اویز این دوقلوی قدرت و دین شده 14 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ مادرم دوستت دارم.......... پنهان نمیکنم ز شما ، دوست دارمت اندازه خدا ، به خدا دوست دارمت هرچه از زمین و زمان خسته ام ولی برون از تمام قید و بندها دوست دارمت..... 15 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ يادش بخير قديما دوستي ها يه طور ديگه بود و عالمي داشت غير دل ، سرسختي وتحمل و ديوونگي و مردونگي ميخواست اين همه تشكيلات و دم ودستگاه ، موبايل ، نت ، وب كم و ميتينگ و ماشينهاي رنگا رنگ و ... وامكانات نبود براي يه لحظه از دور ديدن وخوش شدن يا احوال پرسي يواشكي روز وشب اسير بودي يا تو باجه تلفنها در بدر يا دائما كاغذ پاره دستمون ودنبال فرصت يا تعقيب وگريز و آرتيست بازي و رگ غيرت وكتك كاري و خط ونشون كشيدن بخاطر يه نگاه چپ حالا ، دل بستن و دل دادن به اين سادگي نبود چه برسه به دلشكستن وگسستن كه هيچي ولي عالمي داشت اون همه دلهره ها و دربدريها وسادگي ويه رنگي ومردونگي آره اون حناها امروز رنگي نداره مخلص سهيل 14 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ بعضی از روزها خوب نیستند صادقانه تر بگویم بد هستند بدون اینکه دلیلش را بدانی ! هیچ کاری هم نمی شود کرد فقط باید تحمل کرد تا بگذرند فردا روز دیگریست......... 13 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ امروز داشتم تو خیابون میرفتم دیدم یه دختر دبستانی پاش شکسته و داره با عصا میره یاد بچه گی های خودمون افتادم که 9 ماه تحصیل ملت سالم بودن میزد و موقه امتحان ها هر کس یه بلایی سرش می اومد یکی ضربه مغزی میشد یکی دستش میشککست یکی پاش میشکست :icon_pf (34): چ بدبختی ای داریم ا ا ا ا ا 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام روزت مبارک روحت شاد 14 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ از کلمان از جملات و از هرچی نوشته است بدم می اید . گیرم احساسمان را هم گفتیم دزست و کامل چه فایده ای دارد؟ به چه دردی میخورد؟ احساسی که برای دیگران باشد احساسی که با ان فقط دیگران از ما و ما از دیگران تصویری پوچ و نامفهوم میسازند کاش میفهمیدیم دیگران هیچی نیستند اگر مینویسم برای هیچ کس دیگری نباشد برای خودمان باشد از خودمان باشد دروغ نباشد.. کاش بعد از این همه راه به خانه ای میرسیدم به خانه خودمان خانه ای پر از ارامش، به خانه ای برای دیدار با خودمان نه دیگری 13 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ گاهی درمانده از چیدن کلمات در کنار هم به نامفهوم و تار و گنگ بودن تصویری فکر میکنم که قرار است توصیف کنم که می خواهم انتقال دهم بفرستم لزوما نه برای دیگری نه برای دیگران برای خودم برای درکی که باید از یک مفهوم ،یک موضوع، یک اتفاق، یاک رابطه، یک حس، یک.... داشته باشم درکی که لازم است و باعث ارامش یا نبود ارامش میشود. 8 لینک به دیدگاه
real 1797 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام روزت مبارک روحت شاد آخی .خیلی دلم سوخت وقتی شنیدم فوت کردن عاشقش بودم،(یادش بخیر با اون نقش آفرینی قشنگشون تو قصه های مجید) روحش شاد ممنون دوست عزیز که اون بزرگوا رو یاد کردین 4 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ این اهنگ تارکان رووقتی اولین بار داشتم گوش می کردم فوری تو کل خوابگاه پخش شد از ترک و شمالی و جنوبی و کردی یه جور زبان مشترک داره داره از دوری و جدایی حرف میزنه گفتم بزارم اینجا شاید زبان مشترک همه ما شد [FLASH=width=200 heigh=200] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] Hazin bir siyaha boyandı bulutlar ابرها رنگ سیاه غم به خودشون گرفتن... İkimize ağlar bu nazlı yağmurlar این بارون ناز داره به خاطر دوتامون گریه می کنه... Umudum azaldı, geçiyor zamanlar امیدم کم شده...زمان داره میگذره... Ayrılık efendi, kulu biz aşıklar جدایی سرور و آقا شده،ما عاشقها هم نوکرش شدیم Ellerin avcumda soldu دستات تو دستم پژمردن... Yaralı bir ürkek kuştu یه وحشت زخمی پرواز کرد Biten bir aşktan çırpınıp uçtu از یه عشق تموم شده پرید و رفت... (دستات مثل یه پرنده ی زخمی از دستم پر زدن و رفتن...وعشقمون تموم شد...) Yolun açık olsun demek isterdim میخواستم بگم راهت باز باشه(به سلامت ،خوش اومدی...) Boğazım düğümlü, sözlerim kayıp اما گلوم گره خورده...حرفام گم شدن(نتونستم حرفی که میخوام رو بگم...) Bir daha ömrümce kimseyi sevmem دیگه تا عمر دارم عاشق هیشکی نمی شم Çünkü bu bedende yüreğim kayıp چون که تو این بدنم ، قلبم گم شده Beyaz cennetlerden inecek melekler از بهشت های سپید فرشته ها پایین خواهند آمد Seni korur onlar; dualar, dilekler اونها ازت محافظت میکنن و دعات میکنن... Bense bu sevdanın uzak gurbetinde و من هم توی این غربت دور و دراز عشق Savrulurum her gün senin hasretinle در حسرت تو هر روز نابود و پژمرده میشم Yarım kalan bir hikayeyiz artık seninle دیگه من و تو یه قصه ی نیمه تمومیم Ayrı yollara yürüyoruz هر کدوم به یه راه جدا میریم Hayat bu... زندگی اینه... Serseri bir rüzgar gibi estin sen şimdi uzaklara مثل یه باد سرگردون ما رو به دوردست ها بردی Ben göğsümde solgun bir gülle yaşarım yıllarca من با یه گل پژمرده تو سینه ام سالها زندگی میکنم Yaşamaksa bu! اگه بشه اسمشو زندگی گذاشت! Ayrı akşamlara yatıp شبا جدا از هم می خوابیم Ayrı sabahlara uyanırız bundan sonra و صبح ها هم جدا از هم پا میشیم از این به بعد Hataları aşk sanıp خطاها و گناها رو عشق تلقی میکنیم Başka tenlerde avunuruz boşuna و بیهوده شکار آدمای دیگه میشیم Ve gizli gizli yaralanırız و پنهانی و نامرئی زخمی میشیم Şunu bil ki daima فقط اینو بدون که همیشه Ben, en güzel yeri hatırana saklarım من بهترین جا رو برای خاطره ات نگه میدارم Talan olmuş gönül bahçemde عشق توی باغچه ام (قلبم) غارت شده Saçlarımda tel tel hüzünlerle با تار تار حزن و اندوه توی موهام Gözlerimde azalan güneşlerle با روشنایی کم شده توی چشمام Ben hep seni beklerim bu şehirde من فقط چشم انتظار تو می مونم توی این شهر Bir gün dönersin diye به این امید که یه روز برگردی !Kendine iyi bak ey sevgili مواظب خودت باش ای عزیز !Kendine iyi bak en sevgili مواظب خودت باش،عزیزترین... lost The clouds is in sad black color Shot rain is weeping for us My hope dead, time is flying away Separation is the lord, we are servants of it Your hands dead in mine It was wounded bird that was afraid It flew from love that over I'd like to say - «nobody stopping you» But in my throat is lump, I lost my words I never be in love until death Because my heart lost in my body Angels will came from white heavens They are saving you: prayers, wishes But I am far away, on end of passion Every day of mine is covering in your loneliness I with you – not ending story We are walking on different roads It is life You blew in the distance as fast wind I'll live with dead rose in my heart by years. If it is life! We are sleeping in different evenings And then grew up in different mornings Saying that love is mistake, We'll look for consolation in other bodies, but t is useless We will feel secret pain You must know it – I will leave for you the best place in my mind Garden of my heart was grabbing As every hair As sun that losing I every-time wait for you in this town Thinking that some day you will back Hey, love, be care with you 6 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ [FLASH=width=50 height=25] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] فردا دارم میرم نمایشگاه تک و تنها هیچکی پیدا نشدددددد بیاد همراهم م م 8 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ سلامتی اون مادر ِ پیر ِبیسوادی که هوای بچه اش را کرده ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد... مادراگر نشناختمت کوتاهی ام را ببخش و فرصت یک بوسه کوچک بر دستانت را از من مگیر...:icon_pf (34): 12 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دارم فکر میکنم ما آدمها عجب موجودات قابل ترحمی هستیم ! :icon_pf (34): وقتی یه ویروس سرما خوردگی کل این سیستم پیچیده با این همه ادعارو به هم میریزه از پا درمیاره آخه شما بگید ما آدمها قابل ترحم نیستیم ؟ نه خدایی ؟ 12 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ انقد حس بديه دوست داشته باشي يكي بياد اما هي نياد هي نياد ، بعد كه اومد با خودت بگي كاش هيچوقت نميومد http://www.noandishaan.com/forums/images/smilies/new%20smiles/5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif 9 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ بدتر از رفتن , گندی ست که انسانها به باور یکدیگر میزنند . 5 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ بچه ها رفتم پیاده روی براتون گل چیدم:shad: گلهای بهاری:w14: تقدیم به همه بچه های انجمن:vi7qxn1yjxc2bnqyf8v فقط تورو جون هرکی دوس دارین شاد باشین باور کنید زندگی ما درست کپی همین گلهای بهاریه حتی کوتاهتر شادی و عشق رو از صمیم قلب برا همتون میخوام برا تک تک تون بخندین درست مثل جودی درست مثل آنه زندگی معجزه خیلی خیلی بزرگ و بسیار زیباییه غم رو همون درحد اعلی بلدیم ولی شادی و عشق گمشده وجود و گوهر ماست 23 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ساعت 6:58 دقیقه صبح دارم جمع و جور میکنم بیام نمایشگاه ه ه ه امید و حسنی و حوضش :icon_pf (34): 6 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ امشب مامانم خونه نیست. از دور می بوسمش.:boos: مامان جونم دوست دارمممم... :X 11 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ برای این که اثری ماندگار شود، باید خوب باشد... آغا من واقعا متحول شدم وقتی اینو خوندم 12 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ هنوز لباسامو در نیاوردم بالاخره تونستم با یه نفر دیدن کنم نمیگم کی بوددددددددد یه اشتانتیون ههمون روح انجمن شدددددددددددددددد:hapydancsmil: 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده