رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

بعضي وقتها اونقدر دلم ميشكنه يا اونقدر دلمو ميشكنن

كه نمي دونم چي ميگم وچي مينويسم

راستي چرا هي دل نازك من ميشكنه يا ...

خب ديگه دله ديگه كاريش نمي شه كرد

بازم مخلصم وارادتمند دوستان

  • Like 11
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

چگونه است که او همه جا از آنچه خوانده می گوید...ولی....

آری..ولی...نمی بینی....نمی بینم....نمی شنوی..نمی شنوم....آنچه که دیدنی است و شنیدنی...

نمی بینم در کردارش...خواندن آن همه کتاب...که چشمانش را ته استکانی کرده...

نمی شونم از زبانش....آنکه هر بار برای ورق زدن انگشت را با آن تر کرده...

چگونه است...که دریده می شود رفتارش....

حسرت می خورم گاهی..به کتابخانه اش.....می بینم کتاب های نایاب را در گوشه ی قفسه...

که تکه کاغذی بر پایین آن هست که نوشته....3 بار خوانده ای....

روی جلد کتاب نوشته اخلاق....

نمی دانم.....شاید دیدنی است که من نمی بینم....

فغانش بلند است.....برای مثال فقط از کتاب های خارجی اش مثال می زند....

از کریشنا مورتی...کانت....گوته...مارکز..کنراد.....و..و...و...

ولی.....

نمی دانم....شاید ظرفش سر ریز شده.....

.

.

.

گاهی فک می کنم....قورباغه ابو اعطا می خواند.....وقتی آب سر ریز می شود.....نه که سر بالا برود...

  • Like 13
لینک به دیدگاه

خیلی وقت پیش حضرت حمیرا فرمودند "آهای شما که عاشقید حقیقتو به من بگید ؟ عاشق و معشوق کیه ؟ مقصد و مقصود کیه؟ درد چیه دوا چیه عابد معبود کیه ؟...." و هنوز سوالاش بی جواب مونده و حقیقتو کسی نگفته متاسفانه!!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

تو باغچه خونه مون کاملا اتفاقی یه درخچه بادنجون با یه بوته گوجه همزمان محصول دادند بعد همه اعضای خانواده تک تک کنارش عکس یادگاری گرفتن یه جور ژست گرفتند انگار کشاورز نمونه کشوری شدن!!!

کلا به استثنای خودم سطح امید به زندگی تو خانواده ما خیلی بالاست!!

  • Like 13
لینک به دیدگاه

هی وای هی وای هی وای .. hanghead.gif

 

دیشب تو خواب وقت سحر یهو بیدار شدم از فرت بی بغلی بود خودم میدونم اخه بعدش بالشو بغل کردم خوابم برد صبی یاد شهاب حسینی تو در باره الی افتادم که چطور میگفت هی وای هی وای.. از ته ته ته دل میگفت روحم نیاز به ریکاوری داره شایدم باید ویندوزش عوض شه :hanghead:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

غروبی کنار ساحل یه گوشه خلوت رو ماسه ها نشسته بودم اواز میخوندم نمیدونم چرا عینک افتابی زده بودم یه خانم اقای پیری رد شدند فک کردند گدام یه دونه هزاری انداختن جلو پام رفتن... این عاشقانه ترین پولی بود که گرفتم و هنوزم خرجش نکردم به احترام عشقشون.

  • Like 12
لینک به دیدگاه

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که، پدر تنها قهرمانم بود.

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه می شد.

بالاترین نــقطه زمین، شــانه های پـدر بــود ...

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند.

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که می شکست، اسباب بـازی هایم بـود.

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...

  • Like 15
لینک به دیدگاه

نقاش باشي !

چقدر مي گيري كه بيايي وصفحه هاي سياه دلمو رنگ كني ؟

بعد براي ديوار اتاق دلم

يك روز آفتابي بكشي كه نور آفتاب تا ميانه اتاق اومده باشه

... راستي من روي صورتم يك خنده مي خوام

نرخ خنده كه گرون نيست ؟!

هان ببين

روي ديوار دلمم عكس يك عروسك بكش

مي خوام توي دلمم ،عروسك قصه شبامو داشته باشم.

  • Like 6
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...