رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

بعضی آدم ها در گذشته هایی دور حرف هایی زدن که ما به راحتی از کنارش گذشتیم.

اما بعدا عمیق که فکر میکنیم، از ما هم در زمان جلوتر بوده و هستند.

 

امروز که گفته هایی تعمق برانگیز را ورق میزدم،این حرف سقراط مرا به فکر فرو برد،و دیدم چه درست گفته :

 

 

براي دوست خود محبت را يكدفعه ظاهر نكن ، زيرا اگر اندك تغييري در تو بيابد، تورا دشمن مي داند....

  • Like 19
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

آقای طالبی! ميگویی قلاده‌هاي طلا سياسي ترين فيلم ايران است! ولي اشتباه ميکنی. سياسي ترين فيلمِ ايران شبهاي برره بود که توش اسم يک معتاد بنگيِ توهميِ از همه جا بيخبر «نظام» بود!

  • Like 14
لینک به دیدگاه

امروز خیلی خوشحالم :w14:

مامانم منو بوسید و بغل کرد :vi7qxn1yjxc2bnqyf8v

مدتی بود هم احساسم ایراد فنی داشت هم فکرم اشفته

مرسی مامان که دردهای احساسمو درمون کردی :aghosh:

مرسی بابا که اشفتگی های روحی مو سامون دادی :aghosh:

امروز بهترین عصر سال 91 ام تا این لحظه بود :w42:

آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ آرامش خیلی محشریییییییییییییییییییییییییییییییییی:vi7qxn1yjxc2bnqyf8v:w14:

  • Like 22
لینک به دیدگاه

دوده رو از روی پیشونیم پاک می کنم...

نمی دونم یک فیوز عوض کردن چه جوری ختم شد به سیاه شدن پیشونی...

جعبه ی فیوز ها که اینوره....روغن و گیرس های موتور ماشین هم اونور...

اینم شده ی دغدغه ی من.....!!!

در کاپوت رو که پایین می زنم...گوشه ی کوچه ی یک صحنه ای توجهم رو جلب می کنه...

یک وانت پارک کرده بود....

یک گربه کنار راننده بود.....یک نفر هم که لباس کارش شبیه کارگرها بود...عقب..

راننده داد زد....وسایلت رو برداشتی؟؟؟..

کارگر گفت بله.....

آروم گفت..معلوم بود از اون خجالتی هاست...

راننده داد زد....ها؟؟؟!!!!!.....

گفت بله ارباب.......راننده این بار گفت آها.....!!!..

.

.

گربه رو بغل کرد...یک دستی به روی گوش های گربه کشید...گربه هم خودش رو چسبوند به راننده....

راننده هم مقداری قربون صدقه اش رفت....

و ماشین رو روشن کرد و رفت....جوری حرکت کرد..که کارگر چپه شد پشت وانت...

از کنارم رد شدن...سوال زیاد تو سرم بود....

ولی مطمئنا دیگه دغدغه ام چرایی سیاهی پیشونی نبود...

.

.

.

قضاوت نکردم.....فقط سوال تو ذهنم شکل گرفت....

یکسری سوال که جواب هایی داشت...و جواب هاییهم نداشت...

 

 

  • Like 16
لینک به دیدگاه

خدایا....

کودکان گل فروش را میبینی

 

مردان خانه به دوش

دخترکان تن فروش

مادران سیاه پوش

واعظان دین فروش

محرابهای فرش پوش

پسران کلیه فروش؟

زبانهای عشق فروش

انسانهای آدم فروش

همه را میبینی؟

 

میخواهم....یک تکه آسمان کلنگی بخرم

دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد!

  • Like 14
لینک به دیدگاه

از وقتی تنها شده بودم ظرفا رو نشتسته بودم :sigh:

 

 

شده بود یه کوه :sad0:

 

امروز تصمیم گرفتم بالاخره بشورم :4564:

 

و شستم :gnugghender:

 

 

وای خدا چقد زیاد بود :4564:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

نمیدونم براتون اتفاق افتاده یا نه...

 

اول صبح که از خواب بیدار میشی احساس میکنی خیلی خوشبتی ، خیلی اوضاع خوبه ، همه چی آرومه و...

 

ولی آخر شب که میخوای بخوابی میفهمی تموم احساساتت توهمی بیش نبوده...!

  • Like 13
لینک به دیدگاه

چرا ما از 20 اسفند هر سال تا 1 فروردین سال جدید، دلهره عجیبی داریم؟

چرا تو اون بازه زمانی احساس می کنیم که قراره اتفاق خاصی بیفته و سال جدید یه معجزه جدیده؟

چرا لحظه سال تحویل این همه ارزو میکنیم و این همه حس و حال خوبی که تو کل سال خیلی کم سراغمون اومده یک جا جمع میشه و به نهایت خودش میرسه؟

مگه توی شروع چه سر خاصی هست؟

چرا این حس خوب چن ساعت بعد سال تحویل هم هست اما یهو فروکش میکنه؟

چرا ما از زمان از یه چیز کاملا قراردادی توقع داریم حال ما رو عوض کنه، اما از خودمون توقع نداریم؟

چرا شروع یک سال باید معجزه کنه برامون اما خودمون برا خودمون نه؟

چرا این زمان قراردادی حتما باید همیشه شروع یک سال باشه، چرا شروع هر دو سال نیست؟ اصلا چرا شروع هر ماه نیست؟

چرا آب تو تُلنبست؟

چرا گوشکوپ قُلمبست؟

  • Like 13
لینک به دیدگاه

بازم سبیل مبارک به دوران اوجش برگشته

این بار با خودم کنار اومدم که کمتر خود خوری کنم و گوشه سمت چپ تار هاشو نجوم

ولی در کل فک کنم هنوزم نابالانسی داره و یه خورده چپش خالیه

امیدوارم سال نودویک سالی باشه که هیچ سبیلی نامیزون نباشه ..الهی امین

  • Like 11
لینک به دیدگاه

فکر نکنی دوست دارم در هوایت هوایی شوم ، فکر نکنی دوست دارم در برجستگی های زیبایت عمری بخوابم ، فکر نکنی دوست دارم تو را از بر حفظ کنم ، همه چیز را هه چیز را ، حتی لکی اگر به صورت داری فکر نکنی دوست دارم در پیچ و تاب موهای سیاهت ، صدبار خانه ی خود را گم کنم

فکر نکنی دوست دارم در باران خیس ِ نگاهم خشک شوم همان چیزی که یک عمر در تو خلاصه شد ، فکر نکنی دوست دارم با تو ، من شوم و در لحظات بی ثانیه باتو ما گردم ، فکر نکنی من ، بگذر از عهد سخت خویش

من دروغگو همیشه بودم

حتی کنون

حتی این لحظه

 

برایت بداهه ای پیشکش میکنم

 

هرچند نیستی و وقتی بودی هم نبودی اگر چه بودم و داستانم به نیست رسید

 

بی تو حال کوچه ها منگ می شود

میان عقل و دل بدجور جنگ می شود

نبودی و از بودنت دلم امشب

ز وسعت وجودش خیلی تنگ می شود

کاش چشمان سیاهت کمی مهربان بود

حال که تمام دنیا برایم سیاه رنگ میشود

جفت پا هم که بیایی بسوی ما

دیگر پای ارادتم برایت لنگ می شود

دیگر نگاهت از تیر هم بدتر است

تیر که نه بلکه مثال فشنگ می شود

کاش کمی بدروت آشنا تر بود

اینگونه انتهای داستانم قشنگ میشود

 

 

دل من دل نیست ، کیسه ای آبی رنگ است که گرمابه ای مکانش است

 

جای خالی این دل چیزی نیست ، کنده است ، جایش یک مشک اشک است

 

سلام به سنگفرش ها

  • Like 10
لینک به دیدگاه

یکی از کارای جالب امسالمون این بود لب ساحل کنار مسافرهای نوروزی چادر زدیم شام ونهار از خونه مییریم اونجا میخوریم ...چند شبی هم موقع خواب رفتم خیلی خوش گذشت مخصوصا ی دیشب چادر کناریمون دوتا دختر پسر جوون چنان میرقصیدن که ادم جو گیر میشد ... بارون هم عین خیالشون نبود

بعد دیدم بارون امروز خیلی تند شده با خانواده دعوتشون کردیم خونه الان خوابن

  • Like 11
لینک به دیدگاه

من همینم که هستم

یک شخص بسیار رک و مزیتم اینه که دروغگو نیستم همین

 

یه وقتهای با گفته هام ممکنه کسی برنجه ولی اون شخص بدونه یه جایی یه چیزی گفته یا کاری کرده که یکی رو بد رنجونده

پس هروقت رنجیدیم بهتره اول فکرکنیم چه دلی رو شکوندیم که این تقاصشه ...

 

این قضیه برای خوده منم صادقه

 

پس اگر کسی از حرف راست رنجید بهتره بره دنبال اون حرفی بگرده که شاید یه جایی کسی رو بد رنجونده باشه

 

دنیا دکن دکا هست

انعکاس رفتار ما هست

از هر دستی بدی از همون دست میگیری

ودیگر هیچ

  • Like 5
لینک به دیدگاه

حس بودنت در دوردست ها به من شوق زندگی می بخشد ،

 

اما دوریت اینجا ،

 

همین جا آزارم می دهد ،

 

تو کجای زندگی من هستی که

 

با تلنگری آرام و با چشمکی آشوبم می کنی ؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه

عشق ؛ به زخم که برسد ، سکوت می شود

زخم که عمیق شود ، بیداریِ دل ، درد دارد !

من

در این بغض های هر لحظه

در این دلتنگی های مدام

در این آشفتگی های دقایقم

دارم

سکوت

می شوم

با من از عشق چیزی بگو

پیش تر از آنکه زخم هایم عمیق شود…!

  • Like 10
لینک به دیدگاه

ما بدهکاریم به یکدیگر و به تمام " دوستت دارم" های ناگفته ای که پشت دیوار غرورمان ماند و آنها را بلعیدیم تا نشان دهیم که منطقی هستیم .

  • Like 9
لینک به دیدگاه

بعضی وقتا با خودم فکر می کنم این دل چه نقش مثبتی تو زندگی داره ؟

 

جز اینکه هراز گاهی بگیره، یا یکی بشکنه اش؟:sad0:

یا یه چیزی بخواد که نتونه بهش برسه! یا اینکه یه ریز تنگ شه! sigh.gifیا اینکه یکی بیاد خیلی شیک ساکن شه و خیال رفتن هم نکنه و هر وقتم عشقش کشید راشو کج کنه بره یه جای دیگه یه دل دیگه لنگر بندازه!!:banel_smiley_4:

 

یهو یاد این شعر افتادم:

 

گر دل نبود کجا وطن سازد عشق؟

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

گر عشق نباشد به چه کار آید دل؟678116_rose_mini.gif

  • Like 17
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...