sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ بی نام و نشان است... آدرسی نیست تا پیدایش کنی.... دلتنگ بشوی...بغض کنی..گلایه کنی...شاید... شاید سرنخی از او پیدا کنی....گوشه ی چشمانت... سرازیر که شد...آرام می شوی....از دل..از جان... برایت می خواهم.....نه به بهانه ی دلتنگی...بغض یا گلایه... به بهانه ی شادی... می گویند لحظه ی نو شدن سال...هر جور که بودی تا انتها همانی... امیدوارم شاد بمانی...و بمانم... از قطره اشکی گفتم....تا به حال باید چکه کرده باشد بر واژه ها.... و جوهر را پخش کرده باشد دور یک کلمه ی ناتمام... ولی مجازی بودن کاغذ این خوبی ها را دارد.....که نمی بینند....اشکانت را... . . . چه زیباست اشکاهایت بعد از ریسه رفتن از خنده.. حالا به هر بهانه....جز به تمسخر.... شادیِ بیپایانَت..آرزومِ... 9 لینک به دیدگاه
nazfar 8746 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ شده تا حالا دلت بخواد اسمتم یادت بره؟! 10 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ خــــــدا وقــــت داشتی یه نگاهم به من کن . . . دلم یک دل سیر زاری می خواهد . بی هیچ ترسی بی هیچ ملاحظه ای بی هیچ دلیلی بی هیچ توضیحی ! 11 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ اصلا دوست ندارم جمع های خونوادگی تموم بشه... 11 لینک به دیدگاه
اتیکا 246 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ هيچ لذتــــــی بالاتر از اين نيست ... که جواب تلفن های کســـــی رو ندی ، که قبلا جوابتو نميداد .. چه حس خوبیــــــــه ! دارم ازش لذت مــــــی برم ... 4 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ آخی هرکسی منو از دست بده خودش بعد تو آتیشش میسوزه گفته باشم شما فکرکن خود شیفته ....... من میگم قدر زر و باید زرگر شناسد قدر گوهر گوهری برو تو هم قهر کن اصلا بدرک ..... والله چقدر منت بکشم خسته شدم 4 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ حس بدیه ادم تو عید تنها باشه اونم 8 روز از الان 8 روز تک و تنهام تو خونه 7 لینک به دیدگاه
masoume 5751 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ کاشکی همیشه عید بود . نه به خاطر تعطیلیاش نه به خاطر بهارش نه به خاطر مهمونیاش فقط به خاطر اینکه انقدر کار هست که یادت میره دنیای مجازی هم هست . 6 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ برای اینکه انرژیی رو که برای یه سال جم کردی در عرض نانو ثانیه تخلیه بشه تکنولوژی خاصی لازم نیس یه ادم دپرس و ناامید و مایوس و سرخورده و بدبین کنار دست خودتون داشته باشین همه چی حله 10 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ یادش بخیر این ترانه در چه حالی گفته شد تقدیم به تنهایی خودم نا گفته من و این فکر بی تو من نبودن نفس هستی نباشی نیست میشم بگو کابوس من وهم و خیاله نگی من این سوالو باز میگم یه امشب خاطراتو رج نزن تو ندیدی خاطرات من همینن تو رازآلوده میبافی غمم رو گره های دخیل از نو میمیرن غمت غمباره از وقتی تو رفتی خدا انگار که نزدیکه به این غم روی این مبل لَم میدم که شاید یکم آروم بشم هرچند هم کم کدوم فصله کدوم روزه که امروز که هم داغه کمی سرده میباره خدا رفته سفر شاید برا من کمی از تو تورو اینجا بیاره خجالت میکشم از روی این تَن به آغوشم یه گرمی قرضدارم میگم شاید بیای با این ترانه یه گرمیو واسش من فرضدارم تو فرضم فرضدارم با تو باشم یکم توی وجودت غرق باشم غریق و ناجیم از من بخواه که تو اقیانوس تو بازهم رها شم بازم رها شم . . . . 2 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ نمی دونم چرا انقد نگرانم ... یه چی عین خوره افتاده تو دلم نمیذاره آروم بگیرم ... 12 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ بعد از رای دادن خاتمی گفتگوی تمدن ها و کلا گفتگو هم زیر سئوال رفت، زین پس با بی شعوران بیشعور خواهیم بود، نمیشه که هی بی شعور ها نیش بزنن ما بگیم ما روشن فکریم یه اشتباهی کرده بیخیال، از این به بعد فحش جواب فحش، سیلی جواب سیلی، یکی از اساسی ترین ایدئولوژی های اسلام هم هست، مگه من مسیح هستم آخه؟ :icon_razz: تغییر رویه از محمد خاتمی به احمد خاتمی البته مواظب سایت و فضای اون هستم ها 5 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ حداقل هر39 روز یکبار از دوستتان خبر بگیرید که اگر مرده بود به چهلمش برسید 14 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۱ نمیگم تو دوستی اخرش بودم ولی تاجایی که از دستم بر می اومد اگه دوستی رو ناراحت میدیدم یا حس می کردم نیاز به انرژی داره حتی اگه تو اون لحظه خودم داغون ترین لحظه زندگیم بود از پشت همین مانیتور تموم رمقمو جم می کردم و از طریق تایپ کردن بهش نیرو می رسوندم تا شاید بتونه رمقم تلنگری بشه برای بلند شدنش اما امشب که داغون ترین شب زندگیمه ....... یاد حرف شخصی افتادم وقتی ازش پرسیدم تو چرا اینقد سخت و سفتی چرا اینقد در مورد مردم دورو برت سنگدلانه قضاوت می کنی الان فهمیدم چی گفت 16 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۹۱ نمی دونم چرا امروز ساعت جلو نمیره 3 لینک به دیدگاه
اتیکا 246 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۹۱ اون بُزی که ما به دهنش شیرین نیومدیم، همون بهتر که از گرسنگی بمیره.:icon_razz: 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۹۱ حرفام قابل نوشتن نی مغزم درست کار نمیکنه احساس رخوت طوائم با حماقت درونی دارم پرم از تضاد های مختلف شدم مجموعه ای منظم از تمام بی نظمی ها فکری.. مطلقا خوب نیستم امشب 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۹۱ مدتی ست دلــم نیــاز به یک حضور مــردانه دارد. نه اینکـه مـردی بخواهد، نـــه! دلــم می خواهد از جنس مـردانه باشد. حرف هایش... قولش... فکـرش... نگاهش... قلبش... احساسش... و... آنقــدر مـردانه باشد تــــا بتوانم تــا آخر دنیــا به او تکیه کنـم. اعتمـاد کنـم...! ( دختری از کوچه هـای پـائیــــز - بهـار 91 ) 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده