رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

هوا دل‌پذیر شد، گل از خاک بردمیدپرستو به بازگشت زد نغمه‌ی امیدبه جوش آمده‌ست خون، درون رگ گیاهبهار خجسته‌فال، خرامان رسد ز راهبهار خجسته‌فال، خرامان رسد ز راه

 

 

:w58::w58::w58:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

نیچه وار به رابطه های پوشالی فکر میکنم .

به رابطه های نارسیده که کال اند .

به میوه های که نرسیده میگندن غمگین .

باید خالی شم از تمام ادم های گذشته ادم های که با تو شناختم

با نبودنت سبک و راحتم ولی هنوزم به این رهایی به این ارامش به این اسودگی سازگار نیستم و همین کلافه ام میکنه تو بد سرطانی بودی .

فرصتی هست برای جبران فرصتهای بر باد رفته ایا ؟

فک کنم شعر شد ولی حرفای ناگفته ای بود که ناگفته تر شد

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خودم را از همه ادم های گذشته خالی میکنم تا پر شوم از ادم های جدید، می خواهم لذت عبور را با تو که بعد از این او میشوی و بعدها "یادش بخیر فلانی " چون همه انهای که میشناختم تجربه کنم بی نرس از هر فردای نیامده و جمله های نگفته ...ما عبور میکنیم همین .

  • Like 8
لینک به دیدگاه

هستند کسانی که از شدت دلتنگی به کما رفته اند؛

حرف نمیزنند؛

راه می روند؛

نفس میکشند!!!!

ولی چیزی حس نمیکنند !

فقط فکر میکنند و

فکر میکنند وفکر میکنند ...!

 

  • Like 17
لینک به دیدگاه

همه راه های فضولی را بستند.

دیگر نمیتوان فهمید کی در پروفایل کیست و کی چه میکند.

چراغ خاموش ها را هم دیگر نمیتوان دید.

همه چیز در یک حجاب فرو رفت. :hanghead:

 

آیا روزی جهانی با خانه هایی بدون دیوار خواهیم داشت؟

  • Like 9
لینک به دیدگاه

دو قدم مانده تا بپیچم در کوچه ای که انتهایش تو ایستادی...

همان جا که در فاصله اش دو پیراهن از من بیشتر پاره کرده ای...

در رفتت...دیوار ها آجری بود....الان آجر نماست....

آنجا که ایوان داشت...خانه هایش....با گلدان های داوودی...

اما حالا پنجره دارد.....با چشمانی که گَهگُدار دید می زند کوچه را...

می گفتی سَرَت بالا بود وقتی رد می شدی....

اما سرم پایین است...اینجا با غریبه ها غریبه اند....با آنکه آشنا می آیم...

دیگر جایِ یادگاری هایت بر تن دیوار نیست...آن زمان می خریدند این واژه هایت را دیوار ها..

اما حالا تن فروشی می کنند به رنگ و لعاب....

فکر می کنم...که آیا می رسم به تو که نگاهت منتظرست در انتهای کوچه...؟..

.

.

.

شنیدم...گفتی....ولی تا ندیدم باور نکردم.....

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

نمی دونم رمان پرنده خارزار را خوندین یا نه ؟

یک کتاب مهجوریه که لنگه شو ندیدم عالیه اونقد که حسودیم میشه به همین راحتی معرفیش کنم و بگم اصن چی به چیه .

شایدم نتونم ..شایدم نشه .

فقط تصمیم دارم برا یه مدت هیچ رمانی نخونم هیچ رمانی هیچیی....

نمیدونم هنوز کتابی به این خوبی هست یا نه ...

دیگه باید برم

احتمالا تعطیلات عیدو با خیالات ش سر کنم .

آره باید رفت

اسودگی در نیاسودنه

اسودگی در رفتنه

  • Like 7
لینک به دیدگاه

اسم اصلی و متن کامل این رمان "مرغان شاخسار طرب" هست. یه سریال خیلی طولانی هم از روش ساختن که البته از رو همین کتاب "پرنده خارزار" ساخته شده.

  • Like 7
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...