vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ بهار..! یکی از آن هزاران بهانه برای آمدنت که من بیهوده به آن دل بستهام...! 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ دیشب به این فک می کردم که بچه بودم چه قدر از شنیدن ماجرای خفاش شب های تهران ترسیده بودم ... 5 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ چه زود شد 5 فروردین چه زود 5 رز از عید گذشت انگار همین دیروز بود روز اول عید 8 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ بهار است و هوا پرشده از "دوستت دارم" هايی كه به دست بادها سپرده ام، كاش پنجره ات بازباشد سال نو مبارک 10 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ حوصلم الان سر رفته، دلم میخواد یه توطئه درست درمون بکنم........ولی دقیق نمیدونم چی کار کنم 9 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ بعضیا هم فک میکنن ما حواسمون نیست ! ولی ما حواسمون هست داداش . خیلی ام هست . 4 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمیدپرستو به بازگشت زد نغمهی امیدبه جوش آمدهست خون، درون رگ گیاهبهار خجستهفال، خرامان رسد ز راهبهار خجستهفال، خرامان رسد ز راه :w58: 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ نیچه وار به رابطه های پوشالی فکر میکنم . به رابطه های نارسیده که کال اند . به میوه های که نرسیده میگندن غمگین . باید خالی شم از تمام ادم های گذشته ادم های که با تو شناختم با نبودنت سبک و راحتم ولی هنوزم به این رهایی به این ارامش به این اسودگی سازگار نیستم و همین کلافه ام میکنه تو بد سرطانی بودی . فرصتی هست برای جبران فرصتهای بر باد رفته ایا ؟ فک کنم شعر شد ولی حرفای ناگفته ای بود که ناگفته تر شد 5 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ خودم را از همه ادم های گذشته خالی میکنم تا پر شوم از ادم های جدید، می خواهم لذت عبور را با تو که بعد از این او میشوی و بعدها "یادش بخیر فلانی " چون همه انهای که میشناختم تجربه کنم بی نرس از هر فردای نیامده و جمله های نگفته ...ما عبور میکنیم همین . 8 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ هستند کسانی که از شدت دلتنگی به کما رفته اند؛ حرف نمیزنند؛ راه می روند؛ نفس میکشند!!!! ولی چیزی حس نمیکنند ! فقط فکر میکنند و فکر میکنند وفکر میکنند ...! 17 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ هر وقت دیدی حریف داره برنـــده میشه یه لبخنـــد بـــزن تا به بردش شک کنه ! 7 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ دوستی با مردم دانا چه زرین کوزه ایست/نشکند گر بشکند دور نتوان انداختش 4 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ همه راه های فضولی را بستند. دیگر نمیتوان فهمید کی در پروفایل کیست و کی چه میکند. چراغ خاموش ها را هم دیگر نمیتوان دید. همه چیز در یک حجاب فرو رفت. آیا روزی جهانی با خانه هایی بدون دیوار خواهیم داشت؟ 9 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ از با تو بودن . دل برایم عادتی ساخت / که هرگز بی تو بودن را باور ندارم 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۱ دو قدم مانده تا بپیچم در کوچه ای که انتهایش تو ایستادی... همان جا که در فاصله اش دو پیراهن از من بیشتر پاره کرده ای... در رفتت...دیوار ها آجری بود....الان آجر نماست.... آنجا که ایوان داشت...خانه هایش....با گلدان های داوودی... اما حالا پنجره دارد.....با چشمانی که گَهگُدار دید می زند کوچه را... می گفتی سَرَت بالا بود وقتی رد می شدی.... اما سرم پایین است...اینجا با غریبه ها غریبه اند....با آنکه آشنا می آیم... دیگر جایِ یادگاری هایت بر تن دیوار نیست...آن زمان می خریدند این واژه هایت را دیوار ها.. اما حالا تن فروشی می کنند به رنگ و لعاب.... فکر می کنم...که آیا می رسم به تو که نگاهت منتظرست در انتهای کوچه...؟.. . . . شنیدم...گفتی....ولی تا ندیدم باور نکردم..... 9 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ صبر کن سهراب!!!یادت که هست؟! گفته بودی قایقی خواهم ساخت.قایقت جا دارد؟من هم از هم همه ی اهل این خاک غریب دلگیرم.... 4 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ نمی دونم رمان پرنده خارزار را خوندین یا نه ؟ یک کتاب مهجوریه که لنگه شو ندیدم عالیه اونقد که حسودیم میشه به همین راحتی معرفیش کنم و بگم اصن چی به چیه . شایدم نتونم ..شایدم نشه . فقط تصمیم دارم برا یه مدت هیچ رمانی نخونم هیچ رمانی هیچیی.... نمیدونم هنوز کتابی به این خوبی هست یا نه ... دیگه باید برم احتمالا تعطیلات عیدو با خیالات ش سر کنم . آره باید رفت اسودگی در نیاسودنه اسودگی در رفتنه 7 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ اسم اصلی و متن کامل این رمان "مرغان شاخسار طرب" هست. یه سریال خیلی طولانی هم از روش ساختن که البته از رو همین کتاب "پرنده خارزار" ساخته شده. 7 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ راس میگه دانلود کنید بخونید برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده