رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

این چند وقتی که مامانم نیست تازه فهمیدم کار خونه یعنی چی.... اونم دم عید...:icon_pf (34):

 

اما خوشم اومد...سخته اما باحاله که مدیریت خونه با آدم باشه :ws3:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

چقدر خوشمزه بود، فکر کنم کاکائوییش خیلی بهتر باشه:ws52: یا موزیش :ws52: نه همون کاکائویی:ws52: این کاکائو عجب گیاه خوبیه، دوستش دارم:icon_redface: ولی توت فرنگی رو دوست ندارم، طعم شربت گلودرد میده :icon_razz: شاتوت هم طعم شربت سرماخوردگی میده :w58: حکمت خدا رو برم از او موقع میدونسته این شربتا چه طعمی دارن میوه هاش رو هم همون طعمی ساخته :w58: کلا اگه بشه این خوراکی رو در طعم های متنوع تری به بازار بدن خیلی خوب میشد:ws38: مثلا طعم سیب یا پرتقالی یا پیازجعفری حتی :w58: گفتم سیب یاد یه صحنه از فیلم فارست گمپ افتادم :ws28: فیلم خیلی خوبی بود ببینید :ws3: هی وای منws3.gif

  • Like 9
لینک به دیدگاه

اهنگی که تو گوشم ناله میکرد

 

جمعی که به من شهامت حرف زدن میداد

 

ساعت درست pm6:45 که هوا تاریک بود

 

برف هایی که با شدت هرچه تمام تر میباریدند

 

نوری که از مغازه ها ساطع میشد و پیاده رو را روشن میکرد

 

و منی که با تمام وجودم نوستالژی زمستان امسال را در ذهنم زنده نگه میدارم

 

در صورتی که نه برفی هست نه روشنایی کم سویی و نه جمع حرف گوش کنی....:sigh:

 

بدورد خاطره های خوبم و درود آینده ی نامعلومم

  • Like 11
لینک به دیدگاه

چه حس خوبی داره تبریک گفتن عید به دوستام توی انجمن.چقد زیاد بود.خسته شدم.اما خوب بود.

 

به اونایی که خارج اد لیستم هستم همینجا سال نو رو به خودشون و خانواده گرامیشون تبریک میگم

 

امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشین

 

تک تک تون رو دوست دارم:icon_gol:

  • Like 20
لینک به دیدگاه

سال دیگری تمام شد

این نیز تمام و شد و من هنوز نیمه تمامم!!

تنها یک چیز را می دانم

تمامِ من آروزی یک چیز را دارد

لبخند لبان ساکنان قلبم را

کاش تمام من قبل از تمام شدنم آن را بیابد...!:icon_gol:

  • Like 22
لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان

  • 360روز گذشت
    بعضيا دلشون شكست
    بعضيا دل شکوندن
  • خيليا عاشق شدن
    و
    خيليا تنها...
    گريه كرديم
    خنديديم
    خيليا از بينمون رفتن
    حالا فقط 2روز مونده
    2روز ازهمه اون خاطره هامون توسالي كه گذشت
    سال نوتون پيشاپيش مبارك:icon_gol:

لینک به دیدگاه

وای چه حس باحالی‌ داره انجمن!:)))

 

یاد بچگی هام چن ساعت مونده به سال تحویل بدیو بدیو لبخندو عجله‌ها افتادم..!

من فقط هیجان دارم یا بقیه هم...؟

اصلا از عیدو لحظه سال تحویل خوشم نمیومد... ولی‌ یه هیجانی تو انجمن حس می‌کنم... خوبه...:))

 

یه حسی دارم که... دوسش دارم... که....... دوستون دارم.. همتونو...!!!

  • Like 18
لینک به دیدگاه

عید برای آنان که به گذر عمر تنها می نگرند ، معنایی کلیشه ای دارد

و شاید برای آنانی که هماره در تکاپویند ، بوی تازگی می دهد

 

 

این دو جمله بارها در نوسانات اصواتی که تاکنون شنیده ایم میگنجد

 

سخن من ، حرف دیگریست(!)

 

ما به دنیا می آییم ، کودکیم ، جوانی میکنیم ، پیر می شویم و میمیریم

سیری عجیبست

اما نه برای من

 

من ایستا هستم و تکاپویم مانند کوه آتشفشانیست که سالها در دل عقده ی آتش افروزی دارد

در خلوت مانده و درمانده برای آنی که در یابمت ای جدا مانده ز منی چون من

من غمم ، پدر غمم، غمم طرب انگیز است و من با این کنتراست هر نفس عمری تازه میکنم

سالها هم میگذرد نشد زمان وصل و آسایشم

در شیکده ام ، اغوش نرم خدا را با تمام برجستگی ها و گودی های بی نقص و پر حرارتش می بوسم ، از آن بوسه ها که خدا دلش قنج می رود

و کجاست مامن من زمینی پیرشده ی پیر مانده ی خزیده ی عمری در عمر مانده ی بی تو

 

چه میشد مانند مولانا میخواندم:

آن دلبر من آمد بر من

زنده شد از او بام و در من

 

به گور پدر کسی که اشک را در مسلک مرد بودن حرام کرد(!) ، تو خود مرد نبودی یک نمونه جاندار نر بودی

قلم که به دست میگیری ، صفحه را پر از استفراغ سالهای طی شده میکنی پیرمرد

بیدی بودم که سایه ام تا پایی می رسید مرا بریدند به جرم سایه ام و اکنون منم و لانه موریانه هایی که در اوج بی مرامی همگی با هم حمله میکنند

عید بر من مبارک باد ، آخر چه کسی جز خودت بر خودت شیدا تر است

امسال هم بهار شد و من در اردیبهشت ماه ها مانده ام

و . . . . .

  • Like 12
لینک به دیدگاه

این لکه های سفیدی که رو ناخنا میشنو حتما دیدید، بچه که بودیم بهمون میگفتن وقتی که این لکه به نوک ناخن رسید و با ناخنگیر گرفتیش یعنی یکی یه کادو میده بهت، الان یدونه خیلی بزرگش رو ناخنم موقع گرفتنشه، فردا هم تولدمه، یعنی چه کادوی بزرگی قرار بگیرم؟ خونه؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3 ماشین؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3 گرین کارتتتتتتت:184:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

یادم می آید که اول سال گفتم....تا آخر سال ببینم...

دیدم و شنیدم...و حس کردم....

یادم می آید قول دادم..آرزو کردم.....

پای عهدم با خود ماندم....و کم و بیش برآورده شد آنچه آرزو کردم...

بی خیالی طی نکردم....نسیان نگرفتم...

فراموشی را برای غم ها گذاشتم....و یاد را برای خوشی ها...

این میان دریایی بود از بینابین ها....

آن ها را ناخود آگاه گذاشتم....تا به یاد آیند بر حسب تصادف...یا غریزه ی حسی...

.

.

.

یادم می آید....آخر سال قبل هم...همین ها را مرور می کردم....

این از همان غریزه های حسی بود در ناخودآگاه....

یک قدم به جلو...آرزوی آخرین لحظات سالم برای دوستانم...

 

 

  • Like 12
لینک به دیدگاه

خیلی وقتها مرگ اطرافیام برام بی اهمیته

اما وقتی طرف تو کل زندگیش سختی کشیده ....

 

وقتی بچه بودم میترسیدم ازش

چون درست نمیتونست حرف بزنه و بدنش همیشه میلرزید

امروز فهمیدم فوت کرد و مراسم خاکسپاریش بوده

میگفتن این دو هفته ی آخر چیزی هم نمیتونست بگه

هر چی هم میخواست بنویسه تا حرفش رو برسونه خط خطی میشد و کسی نمیفهمید

خیلی بده ادم نتونه حرف آخرش رو بزنه

عمو ایرج خدا بیامرزتت

بعد از یه عمر بیماری بالاخره راحت شدی ........

 

اگه دوست دارین برای شادی روحش یه فاتحه بفرستین :icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

پر از بغضم گاهی...

 

پرم از خنده های نشکفته....که گلش گشته کمی اشک کنار چشمان من

 

نمیدانم الان میخوام بخندم یا گریه کنم

 

حال تازه الیه که دارم تجربه میکنم

 

چقدر زیباست همه احساسات یکجا به دیدنت بیایند

 

شادی اما سرشار از غم ، نگران ومشوش اما مملو از آرامشw58.gif

 

این لحظات آخر سال خیلی عجیبه واقعا...

 

سال گذشته هنوز یادمه

 

سال که تحویل شد بغض مادرم ترکید.....تازه فهمیدم چقدر غم داشتهTAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

 

تازه فهمیدم............لعنت به من

 

چرا اینقدر دیر میفهمیم عزیزانمون چه احساسی دارند

 

لعنت به من:w821:

 

گریه! دریاب مرا!!تشنه ی اشک شدم...سیرابم کن:w821:

  • Like 8
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...