masoume 5751 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ بعضی از ما فراموش میشویم نه برای اینکه آدم خوبی نیستیم بلکه بخاطر اینکه خیلی بی سر و صداییم 19 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ ممنون که نمی پرسی . حالت چطور است ؟ . تا مجبور نشوم دروغ بگویم که خوبـــم ! ! ! 12 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ نگذار هرکسی از راه رسید با ساز دلت تمرین نوازندگی کند... 16 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ ای جان جان بی من مرو . . . . 10 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ شد شنبه ... داره ظهر میشه ... فردا باید برم ... کاش نمیرفتم ... جای منم عید بازی کنین ... من که امسال چیزی نمیفهمم ... تا رفتنم ... 20 ساعت دیگه مونده ... کاش جا بمونم فردا 13 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ آدم میمونه بعضی وقتا باید گریه کنه یا بخنده.. 12 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ اونقدر باد میاد از هستی ساقط شدیم :icon_razz: 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ دم عیدی سرماخوردگی و گلودرد چی میگه ؟! 7 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ بهار با طعم زمستان اصلا برای من خوشایند نیست... 13 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ من میگم خر ما از کرگی دم نداشت ... اون بار بنزین نمیدادن ... این بار هم بنزین نمیدن ... هم برف میاد ... یعنی لغو میشه ؟ چرا من انقدر استرس دارم اینبار .. 9 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ دست می کشد بر پشت پنجره....و یک آه می کشد... بخار می گیرد پنجره را.... آرام با انگشتان..می نویسد .... از لا به لای نوشته ها می بیند..که نم باران شروع می کند به شلاق زدن به پنجره... البته نه ظالمانه...نه عاشقانه....یک چیزی بینابین... طبیعت می داند چه طور متعادل باشد... این آدمک است که تفسیر می کند.....ظالمانه...یا عاشقانه....بسته به دل خود.. آدم است دیگر....دل کف دست دارد...دل در زبان دارد....دل در ذهن دارد...شاید دل در سینه هم داشته باشد... در حال که هر جا هست غیر از سینه... . . . نگفتم چه نوشته بود بر پنجره..... نوشته بود می روم... دیگر دو دل نیست بین ماندن و رفتن....می رود...به جایی دیگر... 10 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ لعنت بهت مارک، از صبح یه چیری تو فیسبوک خراب شده دارن درستش میکنن 7 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ درد را از هـر طـرف بـخـوانـی درد اسـت.... 12 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ گاهی میشود حتی گوش کردن چیزی تو را از نو ، نو میکند پینجه های استاد پورناظری را می بوسم اگر در این پسین صدای دلبرین تنبورش نبود ، دلِ من کجا میرفت؟ روزگار میچرخد و میچرخد به خود آمدم دیدم سازی شدم در دست این خراب آباد ، چنگ میزند به دل ریشم و فغانم گوش عشاق را می نوازد ، من تنبور دست تو هستم استاد ، بنواز ، کامل بنواز ، شکیل بنواز روحم سرشار از پرواز است ، از حسیکه چند سال بود به بی جا سپرده بودمش . . . . . 2 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ کوکت را افشاری کن به یاد مضرابین طلای استاد مشکاتیان در این هوای مسخ شده بنواز ، بکوب بر سیم تا مضراب در دستت اندکی خودزنی کند و به گام ها دل ببازد . . . . 2 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ بهار با هر طعمی برای من لذت بخششششششششششششه :hapydancsmil: 10 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اسفند، ۱۳۹۰ بهار اومد گلا دونه دونه واشد:hapydancsmil: بساط بدبختی بازم به پا شد:icon_pf (34): 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده