Saba Heidari 14145 ارسال شده در 1 دی، 2012 اگه گریت میاد بشین یه دل سیر گریه کن چرا جلوی خودتو میگیری!!!...والا دوست عزیز هر چقدر هم اوضات خراب باشه:1-خدا رو داری 2-از شما بدتراش هم خیلی زیادن از شما خیلی خیلی بدتراش... یه پیشنهاد در رابطه با دوستتون دارم هر چقدر هم باهاش صمیمی هستین دوستش داشته باشین اما وابسته اش نشین نهایت تمام دوستی ها جداییه پس چیزی واسه ترس از جدایی نمیمونه. گریه کردم اما اروم نمیشم....... اره خوب. نمیشه که وابسته نشد. 1
pari daryayi 22938 مالک ارسال شده در 3 دی، 2012 سلام دوستان. یه مدته دلم به هیچی گرم نیست. یه دوستی دارم میترسم از دستش بدم. همش فکر میکنم قراره اتفاقای بدی بیافته. راستش به کل از زندگی بریدم. دلم میخواد همش گریه کنم. تو یه جمع که میشینم زود گریم میگیرهو هیچ چی ارومم نمیکنه:sigh: کمکم کنید..................... درود بر شما کلاه قرمزی هم این قدر غمگین آخه؟ خب دوست عزیز دقیقا چه مدتی هست که این احساس رو داری؟ آیا اخیرا اتفاق بدی برات افتاده؟ می تونی دو سه تا موقعیت رو که در اونها دچار این احساسات می شی رو عینیا تعریف کنی؟
Saba Heidari 14145 ارسال شده در 5 دی، 2012 درود بر شما کلاه قرمزی هم این قدر غمگین آخه؟ خب دوست عزیز دقیقا چه مدتی هست که این احساس رو داری؟ آیا اخیرا اتفاق بدی برات افتاده؟ می تونی دو سه تا موقعیت رو که در اونها دچار این احساسات می شی رو عینیا تعریف کنی؟ سلام سلام. دیگه غمگین شدیم دیگه خواهر. تقریبا از اواخر شهریور. نه اتفاق بد که نه به اون شدت. تفریبا همیشه، مثلا هفته ی پیش تو مهمونی یهو دچار این احساس شدم، در صورتی که حالم خوب بود اما یهو نفهمیدم چم شد 1
چکامه. 665 ارسال شده در 8 دی، 2012 سلام دوستان کسی که از خودش متنفر باشه همش بخواد به هر طریقی از خودشو کسایی که می شناسنش فرار کنه . همش احساس کمبود و بی عرضه بودن کنه به نظرتون باید چی کار کنه تا از این احساسا خلاص بشه . 2
pari daryayi 22938 مالک ارسال شده در 9 دی، 2012 سلام سلام.دیگه غمگین شدیم دیگه خواهر. تقریبا از اواخر شهریور. نه اتفاق بد که نه به اون شدت. تفریبا همیشه، مثلا هفته ی پیش تو مهمونی یهو دچار این احساس شدم، در صورتی که حالم خوب بود اما یهو نفهمیدم چم شد خب مي خواستم كمي بيشتر برام توضيح بدي مثلا وقتي اين احساس رو پيدا مي كني چه اتفاقي مي افته؟ يا به چه در اون لحظه فكر مي كني؟ البته اگه امكان توضيحش برات نيست عيبي نداره سلام دوستان کسی که از خودش متنفر باشه همش بخواد به هر طریقی از خودشو کسایی که می شناسنش فرار کنه . همش احساس کمبود و بی عرضه بودن کنه به نظرتون باید چی کار کنه تا از این احساسا خلاص بشه . درود اينطور كه مطرح كرديد مشكل شما اينه كه احساس كمبود و بي عرضگي مي كنيد؟ يعني خودتونو دوست نداريد؟ چرا؟ 1
Lean 56968 ارسال شده در 9 دی، 2012 من پیش یه مشاور رفتم ولی برام حرفاش خیلی مسخره اومد در واقع حرفایی که برام زد در حد شعارهایی بود که خودم خیلی بهتر بلدم اینطوری شعار بدم ، مشکل از طرز برخورد من با مشاور بوده یا مشکل از ضعف مشاور؟ 1
Lean 56968 ارسال شده در 9 دی، 2012 یه سوال دیگه طی سال های اخیر به شدت حس میکنم حافظم ضعیفه ، اسامی ، اعداد، مطالبی که میخونم به هیچ وجه تو حافظم نمیمونه در حالی که قبلا از نظر حافظه و هوش وضعیت خیلی مطلوبی داشتم ، ممکنه اینا علائم آلزایمر باشه؟ 2
Saba Heidari 14145 ارسال شده در 10 دی، 2012 خب مي خواستم كمي بيشتر برام توضيح بديمثلا وقتي اين احساس رو پيدا مي كني چه اتفاقي مي افته؟ يا به چه در اون لحظه فكر مي كني؟ البته اگه امكان توضيحش برات نيست عيبي نداره هیچ اتفاق خاصی نمیوفته، خودم یهو جس میکنم باید غمگین باشم. یکی از دوستام میگفت خوشی زده زیر دلت نمیدونم. تازگیا همه بهم میگن بد اخلاق شدم نه پری جونم مشکلی با گفتنش ندارم خواهر 1
pari daryayi 22938 مالک ارسال شده در 14 دی، 2012 یه سوال دیگه طی سال های اخیر به شدت حس میکنم حافظم ضعیفه ، اسامی ، اعداد، مطالبی که میخونم به هیچ وجه تو حافظم نمیمونه در حالی که قبلا از نظر حافظه و هوش وضعیت خیلی مطلوبی داشتم ، ممکنه اینا علائم آلزایمر باشه؟ چند سالتونه؟ بر حسب حدس که سنی بین 20-30 باشید آلزایمر مال سن شما نیست می تونه به خیلی از عوامل دیگه مربوط بشه که باید بررسی بشه علت اصلیش چیه واقعا خودمم نمی دونم چرا . یعنی فکر می کنید که از خودتون بدتون میاد؟ خب مي خواستم كمي بيشتر برام توضيح بديمثلا وقتي اين احساس رو پيدا مي كني چه اتفاقي مي افته؟ يا به چه در اون لحظه فكر مي كني؟ البته اگه امكان توضيحش برات نيست عيبي نداره هیچ اتفاق خاصی نمیوفته، خودم یهو جس میکنم باید غمگین باشم. یکی از دوستام میگفت خوشی زده زیر دلت نمیدونم. تازگیا همه بهم میگن بد اخلاق شدم نه پری جونم مشکلی با گفتنش ندارم خواهر پس مشکل اینجاست که یه وقتایی حس می کنی الان باید غمگین باشی؟ (اینکه من این سوالها رو می پرسم دقیقا برای پیدا کردن مشکله اصلیه نه چیزی که ممکنه به ظاهر مشکل باشه) این رو برای همه دوستان گفتم 2
Saba Heidari 14145 ارسال شده در 15 دی، 2012 پس مشکل اینجاست که یه وقتایی حس می کنی الان باید غمگین باشی؟ (اینکه من این سوالها رو می پرسم دقیقا برای پیدا کردن مشکله اصلیه نه چیزی که ممکنه به ظاهر مشکل باشه) این رو برای همه دوستان گفتم اره دقیقا.
pari daryayi 22938 مالک ارسال شده در 15 دی، 2012 اره دقیقا. اون وقت چی کار می کنی تو اون لحظه؟ اره همینطوره چه وقتایی این فکر می یاد سراغت؟ تو چه موقعیتی؟ می تونی مثال بزنی؟ 5
چکامه. 665 ارسال شده در 15 دی، 2012 من کلا بیشتر موقع ها به اشتباههایی که تو گذشته کردم فکر می کنم . مثلا حرفی که نباید به فلان کس می گفتم ولی گفتم . وقتی به اون کاری که کردم فک می کنم اول احساس بی عرضگی بهم دست می ده بعد فکر می کنم دیگه می خوام از اون ادمایی که منو می شناسن فرار کنم .فک میکنم از خودم متنفرم . 4
NYC 20977 ارسال شده در 7 فروردین، 2013 من کلا بیشتر موقع ها به اشتباههایی که تو گذشته کردم فکر می کنم . مثلا حرفی که نباید به فلان کس می گفتم ولی گفتم . وقتی به اون کاری که کردم فک می کنم اول احساس بی عرضگی بهم دست می ده بعد فکر می کنم دیگه می خوام از اون ادمایی که منو می شناسن فرار کنم .فک میکنم از خودم متنفرم . دقیقاً مثل من. حسرت موقعیت هایی که از دست دادم و ... 4
Yekta.M 15459 ارسال شده در 10 اردیبهشت، 2013 کسی جواب نداد ...خیلی وقت بود من سوالمو نوشته بودم واسه همین پاکش کردم بهتره الان جواب خودمو بدم و بگم زمان همه چیو حل میکنه.... 2
not found 16275 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2013 درود 2تا سوال دارم یعنی درواقع مشاوره میخوام! ممنون میشم راهنمایی کنید، از تجربه خودتون یا دیگران یا اینکه راهکارهای علمی ارائه بدین. ممنون :) 1_ من آدمی هستم که وقتی شکست میخورم در حد جنون خودخوری میکنم. مخصوصا اگه مقصر خودم باشم. تا زمانی که نتونم اون شکست و یا مشکل رو جبران و حل نکنم نمیتونم فراموشش کنم. یه وقتایی میشه که خوب جبران اون قضیه نیاز به فرصت داره، تو این بازه، با این حس خورنده چه باید کرد؟!! 2_ یه پسر بچه ای تو فامیل داریم فوق العاده دوست داشتنی.5 سالشه. پدر و مادر تحصیلکرده داره و یه خواهر 9ساله داره. متاسفانه روز بروز خجالتی تر میشه! طوری که تو جمع با مامانش درگوشی حرف میزنه. از جمع دوری میکنه و ... دلیلشو نمیدونم چیه! چطور میشه این حالتو برطرف کرد؟ اصن چطور میشه از اول بچه ای تربیت کرد که تو اجتماع راحت باشه؟ ممنون 11
SI_Hero 43 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2013 سلام... من مشاور نیستم ولی تا حالا به خیلی ها مشاوره دادم و تجربه های زیادی رو تو زندگیم داشتم در مورد سوال اول باید بگم که شما اول باید تعریف دقیقی از شکست داشته باشی بعد به خاطرش ناراحت بشی... هر شکستی (( شکست )) نیست دوست عزیز!!! ولی آدم باید از شکستاش ناراحت بشه و به فکر جبران باشه. اینکه میگم ناراحت باشه یعنی اینکه واسش مهم باشه نتیجه چی شده! واما درباره حس خودخوری باید بگم که شما الان به فکر جبران هستی و این جبران زمان بر هستش... و حتما این بار به فکر پیروزی هستی. به پیروز شدن فکرکن و به اینکه مهمترین و بهترین ایستادگی ها همیشه بعد از چندبار شکست به سراغ آدم میان. امید به پیروزی خیلی میتونه واست موثر باشه. این نکته رو مدنظر بگیر که دیگه مسابقه قبلی که توش شکست خوردی تموم شده و خودخوری فایده نداره چه بسا همین خودخوری شما رو باز بازنده مسابقه بعدی بکنه. 10
سیندخت 18786 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2013 در مورد سوال دوم یک عاملش میتونه بکن و نکن های زیاد والدین باشه فکر میکنم؟ دارن این حالتو؟ یعنی تربیت رو با بکن و نکن و دستور انجام بدن ؟ یه عامل یگه ش هم فرزند دوم بودنش میتونه باشه و به خاطر خواهر بزرگترش. رابطه این دو با هم چه طوره؟ توی ارتباطات و بازی هاشون؟ 6
ارسال های توصیه شده