bme.masood 5832 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 وای خدا دبستان یه دفتر املا داشتم روش عکس یه خانومه بود قبل امتحان کلی باهاش حرف میزدم و خواهش میکردم که دیکتم بیست بشه بعد دیکته هم کلی بوسش میکردم وای یادمه صف وامیستادیم تو کلاس که نوبتی معلم دیکتههامونو تصحیح کنه نفر قبلیم یه کلمه رو دستش خط خورده بود و زشت نوشته بود اما معلم ازش نمره کم نکرد بعد که نوبت من شد یه کلمه تابلو اشتباه نوشته بودم گفتم منم دستم خط خورده . 20 شدم ای خدا همیشه مبسر کلاس بودم اما همیشه قبل اینکه معلم بیاد بدان پاک میکردم محبوبترین مبسر مدرسه بودم تو دبستان همیشه پیشنماز بودم و گاهی فراموش میکردم که الان باید پی بگم ! دفترام همیشه دو خطه خطکشی بود کلی باهشون حال میکردم وای یادمه معلم دوم دبستانمون اقای بومی بود اسمش ، بهم میگفت ریاضیدان یبار مامان موهاشو کوتاه کرده بود و یه رنگی کرده بود که کامل شبیه معلمم شده بود اینقدر گریه کردم که فرداش رفت مدل و رنگشو عوض کرد بچگیهام "ر" رو خوب نمیتونستم بگم و میگفتم "ی" . معلم اول دبستان گفت اخرین حرف زنبور چیه ؟ همش میگفتم "ی" . اعصابم داغون شد کلاسمو عوض کردم وای چقدر خاطره 16
bme.masood 5832 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 یادتونه وسط میز خط میکشیدیم اگه دفتر کناریمون میومد این طرف پرتش میکردیم رو زمین ؟ 18
Atishpare_Shahi 1736 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 داستان این خط کشی دفتر چیه؟؟؟ چرا من یادم نمیاد؟؟؟ :banel_smiley_52: 4
داريوش 2148 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 واي كه اين مدت چقدر سر از قديم ها در اورديم دوست داشتم هر جه زودتر برم مقطع راهنمايي يا دبيرستان تا از اين كلاسورها يا همون كيف هايي كه دو سه تا كتاب ميرفت توش بعد هم ميزاشتيم زير بغلمون ميرفتيم مدرسه داشتيم و كف ميكرديم يا كتوني چيني ها بود چه باحال بود باهاش مدرسه مهماني فوتبال همش باهامون بود شلوار هاي مسخره كرب و دوست داشتيم پشت موهامون بلند شه روگوش بزاريم تيپ هاي مسخره اي بود يا كوچيكتر كه بوديم با بچه هاي فاميل تو ظرف بزرگي اب پر ميكرديم هر كي بيشتر سرش تو اب بود نفس بيشتر داشت مثلا قوي تر بود هييييييييييييييييييييييييييييييي جواني كجايي برو بابا جواني هم هيچي نبودي 9
ooraman 22216 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 دوران ابتدایی که بودم اول مهر هرسال از طرف ارتش به بابام یه کارتن دفتر 40 برگ و 60 برگ و 100 برگ میدادن اون موقع هنوز 200 برگ نیومده بود با پاک کن معمولی و ازین دوطرفه ها که یه طرفش قرمزه چرک بود و یه طرفش ابی با یه عالم تراش و خودکار بیک و مداد سوسمار تند تند با داداشم دفترارو خط کشی میکردیم با خودکار قرمز.... یه زمان دوخط مد شده بود همه دو خطه خط کشی میکردن میرفتیم خودکار استدلر قرمز میخریدم که تازه اومده بود و خیلی خوشرنگ مینوشت با اون خط کشی میکردیم یادش بخیر 13
میلاد68 3471 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 اصل قضیه پیک نوروزیش بود که روز آخر تا از بازی میومدم مامانم نوشته بودش چه کلماتی رو 10بار10 باریا 1خط 1خط مینوشتیم:ws2: 5
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 ما عکسهای آدامس هایی که توش هنرپیشه های هندی بود و جمع میکردیم با آبجیم و دوستامون که اونها هم آبجی بودند بعدش داداشم مصادرش کرد آخرشم نفهمیدیم چه به سرش اومد 10
bme.masood 5832 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 دلم برای روپوش های دبستانم تنگ شده ... من هیچوقت روپوش نداشتم !!! وای چه حالی میداد تو دبستان تا یه برفی میومد مدرسه میپرید :دی تا برف میگرفت همه دعا میکردیم که بیشتر بیاد که فردا نریم مدرسه! وای یادمه یه دعا سرخپوستی خودم اختراع کرده بودم که هروقت میخوندم بارون قطع میشد رفته بودیم 2000 تو شمال تا اومدیم فوتبال بزنیم بارون گرفت و حال همه گرفته شد من گفتم غصه نخورین الان دعا میکنم بند بیاد تا دعا خوندم بند اومد ! فک همه دراپ شده بود 13
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 اه چه زجری بود مقنعه هامون سیاه و سورمه ای بود و مانتوهامون نوک مدادی آخرهای سال پنجم تازه مقنعه ها سفید شد با یک گل در کنار سرمون که بعدشم ما رفتیم راهنمایی با همون مقنعه های مشکی و مانتوهای سورمه ای:w00: ................ راستی بچه ها مبصر با ص نوشته میشه نه با سین 11
*lotus* 20275 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 ماها 6 تا نوه ایم که در فاصله ی 10 سال به دنیا اومدیم.56 تا 65. 4 تاشون دخترخاله ها و پسر خاله هام. دوتا هم منو خواهرم. مامانمو خالم رفته بودن با هم پارچه بخرن. آقاهه گفته بود خانوم تهشه همشو می دم اینقرد ببرید. این تهش 10 متر بود حالا چه رنگی؟ لیمویی. ماها تا 4-5 سال همه ی لباسامون لیمویی بود یه بار گفتم مامان خسته شدم دیگه...دیدم مامانم اومده می گه بیا اینم قشنگه . لباس دختر خالم بود باز لیمویی اما با این تفاوت که روش تورهای سفید داشت :w74: دختر داییم با فاصله ی 7 سال از من به دنیا اومد. همه ی لباسای ما ارث رسید به اون. بعضی وقتا می گفت: مرسی عمه ...رنگ دیگه ای ندارید؟ پ:ws28: طفلک اون چه بدشانس بود 5
*lotus* 20275 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 من هر دو سر مدادم و میتراشیدم کلاس اول همش از مدرسه میترسیدم گریه میکردم معلمم بهم میگفت نق نقو یادش بخیر خانوم شزیفی نقاشی صفر شدم کلاس اول یادش بخیر 10
سارا-افشار 36437 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 آرههههه هییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی روزگار هییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بچه ها هییییییییییییییییی 1
*lotus* 20275 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 یادتونه زنگ املا کیفامونو میزاشتیم وسط میز که از هم تقلب نکنیم؟ 14
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 من هر دو سر مدادم و میتراشیدم کلاس اول همش از مدرسه میترسیدم گریه میکردم معلمم بهم میگفت نق نقو یادش بخیر خانوم شزیفی نقاشی صفر شدم کلاس اول یادش بخیر یادتونه می گفتم دوسره مدادو نتراشید باباتون میمیره 9
*lotus* 20275 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 یادتونه می گفتم دوسره مدادو نتراشید باباتون میمیره :ws28: من از اون لیوان تاشوهای صورتی میخوام که کلاس اول داشتم:ws44: 7
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 یادتونه از بس رونویسی درسهای فارسی زیاد بود چند خط درمیون مینوشتیمشون من که همش عصرها خواب بودم آبجیم برام مینوشتشون............. خودکارههای بیک که هیچ وقت درست نمی نوشت باید سرشو میکردیم توی بخاری تا گرم بشه و بلکه بنویسه..... لوله های خودکارو بعد از تموم شدن روی حرارت گرم میکردیم و بعدش توشونه فوت میکردیم و باهاش شکل میساختیم.. توی دوران راهنمایی سر خودکارمونو میکندیم و توی تهش فوت میکردیم و جوهرهاشو میریختم رو کاغذ بعد تاش میکردیم و میکشیدم روش و باهاش فال میگیرفتیم... 12
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 18 مرداد، 2011 :ws28:من از اون لیوان تاشوهای صورتی میخوام که کلاس اول داشتم:ws44: هنوز هم هست من چند سال پیشیها یک صورتیشو داشتم وقتی باهاش آب میخوردم تمام لباسمو خیس میکرد.............:w00: هنوز دارمش میخوای:4chsmu1: 9
ارسال های توصیه شده