Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۱ آسمـان هـم کـه بـاشی بـغلت خـواهــم کـرد … فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد … پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟… 6 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۱ هرگاه دفتر محبت را ورق زدی، هرگاه زیر پایت خشخش برگها را احساس کردی، هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره خاموش دیدی، برای یک بار در گوشهای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر 10 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۱ بيچاره قلوه سنگي که از دست کودکي به سوي پرنده اي پرتاب مي شود .. مانده بر سر دوراهي ... دل کودک را بشکند يا بال پرنده 8 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۱ [font=arial, helvetica, sans-serif] تردید تو [/font] [font=arial, helvetica, sans-serif]هر آنچه می خواهد[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif] از بودنم می کاهد[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif]آه[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif] این من چه بی هدف[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif] میان اندوه قلمت گم شد[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif] وقتی لحظه ای بی پروا گفتی [/font] [font=arial, helvetica, sans-serif]گفته ام [/font] [font=arial, helvetica, sans-serif]هراسی از نبودنت ندارم[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif] وقتی کاغذهایت کنار چشم های نگرانم[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif] از بغضی سیاه شده بود[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif] از فریادی که بی درنگ [/font] [font=arial, helvetica, sans-serif]تو را به سایه ای مبهم میرساند[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif] با من بگو[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif] تو را چه می شد اگر جای قلم[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif]جای کاغذهایت[/font] [font=arial, helvetica, sans-serif] یک بار هم مسیر سپید قلب مرا محک میزدی[/font] 10 لینک به دیدگاه
ghazal1991 1818 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۱ جملاتم هر روز کوتاه تر میشوند هر روز چند کلمه کمتر چند سکوت بیشتر می ترسم روزی برسد که برای بیان دلتنگی هایم به نقطه ای اکتفا کنم... 9 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۱ من" ندار" بودم عروسك قصه ام پريد!!! "دارا" كه باشي "سارا" به پاي خودش به سراغت خواهد آمد. 8 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۱ اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم. دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود. و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد. وچند روز پیش را چطور؟به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم...فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو.. دکتر علی شریعتی 8 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۱ تا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی همنفسی تا که رفتیم همه یار شدند خفته ایم و همه بیدار شدند قدر آینه بدانیم چو هست نه در آن وقت که افتاد و شکست در حیرتم از مرام این مردم پست این طایفه ی زنده کش مرده پرست تا هست به ذلت بکشندش به زبان تا رفت به عزت ببرندش سر دست آه میترسم شبی رسوا شوم بدتر از رسواییم تنها شوم آه از آن تیر و از آن روی و کمند پیش رویم خنده پشتم پوزخند 6 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۱ کنار حوضی نشستم شب و .... هوای شرجی تابستان تو دوست داشتی ماهی های حوض را یاد تو افتادم و.... نیامدنت و باز به حوض خشک خیره میدانی که ماهی بدون آب ماهی نیست همچون من بی تو...!!! 6 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۱ دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود تو در کنار من بشینی؟...... محال بود هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود چشمان مهربان تو پاک و زلال بود پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود نشنید لحن عاشق من را نگاه تو پرواز چشم های تو محتاج بال بود سیب درخت بی ثمر آرزوی من یک عمر مانده بود ولی کال کال بود گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود سهم من از عبور تو رنج و ملال بود چیزی شبیه جام بلور دلی غریب حالا شکست وای صدای وصال بود شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد اما نه با خیال تو بودم حلال بود 5 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۱ اي بنده ي من میدانم که هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم. دلتنگی هایت را از خودت بپرس. و نگران هیچ چیز نباش! هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است! اما من نمی خواهم تو همان باشی! تو باید در هر زمان بهترین باشی. نگران شکستن دلت نباش! میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند. و جنسش عوض نمی شود ... و میدانی که من شکست ناپذیر هستم ... و تو مرا داری ... برای همیشه! چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ... چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ... چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم، صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام! درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم! دلم نمی خواهد غمت را ببینم ... می خواهم شاد باشی ... این را من می خواهم ... تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا. من گفتم : ""وجعلنا نومکم سباتا"" (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم) و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ... نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد. شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟ اما، نه من هم دل به دلت بیدارم! فقط کافیست خوب گوش بسپاری! و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن! از طرف: پروردگارت ... با عشق ! 5 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۱ باسر انگشتان احساس می نویسم رو گلبرگهای یاس به دلم هر کسی رو نشون دادم عاشقونه فقط تو رو خواس در این لحظات و دقایق می نویسم روگلبرگهای شقایق قلبم به خاطره تو می تپه شده بی قرارو عاشق با یه دنیا دلواپسی می نویسم روگلبرگهای اطلسی تو برام عزیز ترین کسی در این دنیا همنفسی با دستام که مهربونه می نویسم رو گلبرگهای پونه بدجوری جات خالیه توی خونه این دل من تا کی منتظرت بمونه خدا کنه این گلها بدستت برسه تابدونی دلم فقط از تو می نویسه اگه یه روز نباشی اون غریب و بی کسه اگه ناممو بی جواب نذاری اگه توهم بگی عاشقی می نوسم رو گلبرگهای رازقی هر کاری میکنم عشقمون تا ابد بمونه باقی 6 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۱ ياد بگذشته به دل ماند و دريغ.... نيست ياري كه مرا ياد كند.... ديده ام خيره به ره ماند و نداد....... نامه اي تا دل من شاد كند...... خود ندانم چه خطائي كردم.... كه ز من رشته الفت بگسست...... در دلش جائي اگر بود مرا...... پس چرا ديده ز ديدارم بست....... هر كجا مي نگرم، باز هم اوست........ كه بچشمان ترم خيره شده....... درد عشقست كه با حسرت و سوز....... بر دل پر شررم چيره شده......... گفتم از ديده چو دورش سازم....... بي گمان زودتر از دل برود....... مرگ بايد كه مرا دريابد........ ورنه درديست كه مشكل برود 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۱ در ياد مني حاجت باغ و چمنم نيست جايي که تو باشي خبر از خويشتنم نيست اشکم که به دنبال تو آواره ي شوقم ياراي سفر با تو و رأي وطنم نيست اين لحظه چو باران فرو ريخته از برگ صد گونه سخن هست و مجال سخنم نيست بدرود تو را انجمني گرد تو جمع اند بيرون ز خودم راه در آن انجمنم نيست دل مي تپدم باز درين لحظه ي ديدار ديدار ، چه ديدار ؟ که جان در بدنم نيست 6 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 دی، ۱۳۹۱ من به اندازهی تقدیر توام .. که به دست روشنت دل بسته آسمون دل گرفته با منه .. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام انگار که به من پیوسته حس خوب داشتنت همرامه .. این به من گرمیبودن میده من به این دلهره عادت دارم .. این تویی داره امونم میده تو تموم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ی منی .. که به هر جهت پر از احساسیتو با دستای قشنگت داری .. پل رویا رو برام میسازی من بدون تو یعنی یک مرداب .. میرسم به تیرگی یک خواب بگو این تاریکیها با ما نیست .. در میاد از پشت ابرا مهتاب 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 دی، ۱۳۹۱ خواب هایم جدا شده اند زمانی ست از رویاها... احساسِ دلتنگی می کنند... دلزده شده اند از کابوس ها... به رویا بگو ای قاصدک..که سَر بزند به خواب هایم گاهی.... 6 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 دی، ۱۳۹۱ زمستون تن عریون باغچه چون بیابون درختا با پاهای برهنه زیر بارون نمی دونی تو که عاشق نبودی چه سخته مرگ گل برای گلدون گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه واسه هم قصه گفتن عاشقانه چه تلخه چه تلخه،باید تنها بمونه قلب گلدون مث من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه بهاره زمستونها برای تو همیشه تو مثل من زمستونی نداری که باشه لحظهءچشم انتظاری گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون گلای کاغذی داری تو گلدون تو عاشق نبودی ببینی تلخه روزای جدایی چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون 3 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 دی، ۱۳۹۱ مــــجنون کـــــجایی ؟ بـــــیـــا ایــــنجـــا که لیلی زیاد شــــده است شــــهر پــُر از بـــــیمــارستان هایی ست که پـُر شده اند از لیلی هــایِ شکـــست خـــورده لیلی هـــــایی که خـــــسته انــــد از نبـــودنِ مجـــنونشان فکــــــرش را میکردی ...؟؟؟ 5 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۱ دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند. حال آنکه او یگانه هستی تو باشد و تو یکی از هزاران لذت او... 2 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۱ همیـــن حوالـــی زلـــزله ای آمــد… حـالا همـه حـالـمــ را می پـرسند !!! بـی خـبـر از اینـ ـکـه ” مــن” بـه ایـن لـرزیـدنـهـا سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـرده امـــ… بـه لـرزشـهای شـدید شـانه هایـمــــ و تـرکــــهای عمــیــق قــلــبــمـــ… امـّـا هنـوز ” خـــوبــم !!! “ 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده