رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

باز هم آرام در خیالم نشستی

بازهم اشک را میهمان چشمان عاشق اما منتظرم کردی

بازهم با خاطراتت روحم را تخریب کردی!

اما زیبای نازنین, من این ویرانی را با تمام لحظات خوش زندگی ام معاوظه نمیکنم

لینک به دیدگاه

در عمقِ شبِ ساکتِ سرد ..

 

زیرِ بارشِ ممتدِ درد ..

 

می چسبم با دو دستِ خیالِ خویش ..

 

به چَنگِ حزینِ دلم ..

 

می بندم .. دو چشمِ خسته را ..

 

و .. می نوازم تار به تارِ دلم .. را ..

 

آرام .. آراااام ..

 

و .. نرم نرم .. زمزمه می کنم ..

 

نامِ تو را .. به زیرِ لب ..

 

و با احساسِ دستِ گرمِ تو .. بر روی شانه ام ..

 

ترکِ همه .. سختی .. و .. یا که سردی می کنم ..

 

گوش کن .. به نوایِ دلم .. ای یادِ قشنگ ..

 

گوش کن که چگونه .. با چنگِ حزینِ خویش ..

 

می نوازد برای تو و دلت .. هر چه نغمه یِ شاد ..

 

و به یادِ لبخندِ دلنشینِ تو .. مدااااام .. لبخند به لب دارد ..

 

گوش کن به نغمه هایِ شادِ دلم .. در دلِ سکوتِ شب ..

 

گوش کن ..

 

کمی بمان ..

لینک به دیدگاه

به دیدارم بیا هر شب

 

در این تنهایی تاریک و تنهای خدا مانند

 

دلم تنگ است

 

بیا ای روشن ای روشن تر از لبخند

 

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها

 

دلم تنگ است

 

بیا بنگر؛ چه غمگین و غریبانه در این ایوان سر پوشیده؛

 

وین تالاب مالامال

 

دلی خوش کرده ام

 

با این پرستوها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

 

شب افتاده است و...

لینک به دیدگاه

قاصدک های خوش خبر

 

برگ های هزار رنگ

 

باد های سرگردان

 

و

 

باران ...

 

 

 

پاییز آمد

 

برگ ریزان پر خاطره

 

قاصدک هایش خبر تو را به من رسانده بودند

 

برگ هایش،

 

تو را میخواندند برایم

 

حتی در سقوطشان،

 

بادهایش عطر تو را به ارمغان می آوردند

 

و

 

بارانش ،

 

بارانی که تو را به من هدیه کرد

 

تو که خود زیباتر از

 

معنای بارانی...

 

 

 

آری من عاشق این برگ ریزان هزار رنگم

 

چون با شروعش

 

حلول عشق تو را برایم تداعی ساخت

 

روزی که معنای زندگی ام را یافتم

 

بر تو ای معنای تمام نوشته ها ؛

 

و نا نوشته هایم

 

ای که نبض زندگی ام در نگاهت نهفته است

لینک به دیدگاه

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...

 

تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...

 

لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست

 

که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ٬

 

لمس کن لحظه هایم را ...

 

 

لمس کن این با تو نبودن ها را ٬

 

لمس کن ...

لینک به دیدگاه

با هر نفس منتظر ات میمانم

 

از تو, از عشق, از محبت میخوانم

 

تا باور کنی دوستت دارم...

 

تا همیشه بیقرارم

 

برای با تو بودن تا اخرین نفس در انتظارم...

لینک به دیدگاه

وفاداری؟ خدا بیامرزتش !

 

صداقت ؟ یادش گرامی باد !

 

غیرت ؟ به احترامش چند لحظه سکوت ...

 

معرفت ؟ یابنده پاداش می گیرد

لینک به دیدگاه

زود صميمي شدن را دوست ندارم

اکثر رابطه هايي که در آنها زود صميمي شده ام،يا سرد است و يا ديگر رابطه اي نيست.

روي خودم برچسبي نصب کرده ام که نوشته است:

تاريخ پسر خاله شدن،دو سال بعد از آشنايي

لینک به دیدگاه

خستگی های یک مرد درمانش آغوش یک زن است!...

 

یک آغوش واقعی...

 

یک آغوش ملموس و گرم و مهربان!...

 

زن که باشی

 

گاهی کم می آوری

 

دست هایی را که مردانگی شان امنیت می آورد

 

و شانه هایی را که استحکام آغوششان

 

لمس آرامش را به همراه دارد.

 

دست خودت نیست یک آغوش زنانه

لینک به دیدگاه

سهم “من” از “تو” عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست

 

همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند !

لینک به دیدگاه

مـــحــکـــم تـــر از آنــــم ،کـــه بــرای تــنــهــا نـــبـــودنــم آنـــچـــه را کـــه ،اســـمــش را غـــرور گـــذاشـــته ام

 

بــــرایـــت بــــــــه زمـیــن بــکــوبـــم ،احــســــــــاس مــــــــــن قیـــمتـــی داشــــتـــــ ،

 

کــــه تــــــــو برای پرداخـــت آن ، فـقـــیــــــر بـــودی . . . ! ! !

لینک به دیدگاه

fngbreb74p3zrj6yxtzk.jpg

 

اینـــــ کـــــــــه نامشــــــــ زندگیستـــــــ

منــــــــ را کشتــــــــ!

مانده امــــــــ ...

آنکــــــــــه نامشـــــــ مرگـــــــــ استـــــــ

با منـــــــــ چـــــــــه مــــــــی کنــــــد؟!

لینک به دیدگاه

تا آینه رفتم که بگیرم خبر ازخود

دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم به تو برمیخورم اما

در خود شده ام گم به من دسترسی نیست

لینک به دیدگاه

تو که رفتي پريشان شد خيالم

همه گفتن که من ديوانه حالم

نميدانند که اين ديوانه در فکر شفا نيست

هر چه هست اما بي وفا نيست

لینک به دیدگاه

دور از اين هياهو

دلم کوير مي خواهد و

تنهايي و

سکوت و آغوش ِ سرد ِ شبي که آتشم را فرو نشاند.

نه ديوار،

نه در،

نه دستي که بيرونم کشد از دنيايم،

نه پايي که در نوردد مرزهايم،

نه قلبي که بشکند سکوتم،

نه ذهني که سنگينم کند از حرف،

نه روحي که آويزانم شود.

من باشم و

تنهايي ِ ژرفي که نور ستارگان روشنش مي کند

و آرامشي که قبل از هيچ طوفاني نيست

لینک به دیدگاه

دلم برایت تنگ شده آنقدر که هر لحظه با تمام وجود بودنت را مثل ماهی تشنه به آب طلب می کنم و عطر وجودت را برای همیشه در شش هایم نگه داشته ام تا بهانه باشد که نفس کشیدنم را از یاد نبرم ، چشمانم را صبح ها به اشتیاق دیدن چشم های دل فریب تو باز می کنم و این آرامش وجودت است که مرا هم آرام می کند و لبان شیرینت که همیشه چنان راهنمای من بوده اند و چنان اتصالی میانمان بر قرار کرده است که توصیف کردنش فقط از ارزش آن می کاهد و بزرگی وجودت را کم رنگ ، تو تمام هستی من هستی و تمام داشته هایم و تمام آرزوهایم و نهایت هدیه ای که می شود آرزویش را داشت ... و چه ساده اند این مردم و چه بی اختیار ، که گمان می کنند رنگین کمان لباسهای تنشان مرا از هوش برده و یاد آنهاست که مرا مجنون کرده ، آنها چه می دانند دلم در تمنای حصار کیست و چه می دانند دلم را فرش قدم های که کرده ام و چه می فهمند از عشق بازی چشم ها و کوچکی دنیای بزرگشان ، من کلید جانم را به دست معشوغم می دهم ، اختیارم را به اراده او داده ام و عطش بی

پایان وجودم را با نمک یاد او التیام می دهم

 

 

 

 

f_NinaTamsi_c21bm_01d61c25_736356.jpg

لینک به دیدگاه

به او بگویید دوستش دارم، به او که صدای پایش رامیشنوم، به او که لحن کلامش را میشناسم ، به او که عمق نگاهش را میفهمم،به او که .....

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شيشه ي عمرمن است بوسه بر مويت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموي توست اما ريشه ي عمر من است

معبودمسکوتم را از صداي تنهاييم بدان .. نميخوانم و نميگويم چون درونم هيچ بوده و تو آمدي برايم قصه هايي از عشق سراييدي و به من قصه باران آموختي ميداني قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهايي است ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاييم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو ميبالم تنهاتر از يک برگ با باد شاديها محجورم درآبهاي سرور آورتابستان آرام ميرانم

به او بگویید دوستش دارم، به او که گل همیشه بهارمن است، به او که قشنگترین بهانه برای بودن من است وبه او که عشق جاودانه من است

کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند

یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق... مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!

برای دیدن من دلت را دیده کن دیدی که تنهایم؟!

از عشق پرسیدم نام دیگر تو چیست؟ زبان سرخش را در آورد و گفت: "سر سبزی که بر باد می رود"!!!

ديرگاهيست كه تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من استبازهم قسمت غم ها شده ام دگر آيينه ز من بي خبر است كه اسير شب يلدا شدهام من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخ ها شده ام كاش چشمان مرا خاككنيد تا نبينم كه چه تنها شده ام....

محبتره به دل دادن صفاي سينه ميخواهد به ياد يکدگر بودن دلي بي کينه ميخواهداگر دورم ز ديدارت دليل بي وفايي نيست وفا ان است که نامت را هميشه برزبان دارم

وفا آن است که نامت را نهانی زیر لب دارم

نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی

لینک به دیدگاه

40okzlz.jpg

 

بايد اعتراف كنم

 

من نيز گاه به اسمان نگاه كرده ام

 

دزدانه درچشم ستارگان

 

نه به تماميشان

 

تنها بدان ها كه شبيه ترند به چشمان تو ...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...