رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تازه ترــےن زخمـــ دلم قصه اــے رفتن تو

 

 

این روزا هرجا ک مــےرم حرف شکستن تو ئه

 

 

مثل ی آــےنه سوت و کور شکستــے و رها شدمـــ

 

تبر شدمـــ شکستنمـــتـــ اگر چ بــے خدا شدمـــ

 

 

 

Www.Mypix_.IR736.jpg

 

 

 

حــےف روزایــے مونده ک قراره بــے تو سرکنمــــ

 

 

خداکنه تمومـــ بشه قصه ای تلخ رفتنتــــ

 

 

بــےایــے و از یادم بره روزاــے ک شکستمتـــــ

 

 

تو سهم من نبودــے و ب قصه ها سپردمتــــ

 

 

ولــے ب عشقمون قسمـــ ک تا خدا مــےبردمتـــــ

 

 

 

Www.Mypix_.IR705.jpg

  • Like 5
لینک به دیدگاه

آدم هــا بـراي هــم سنگ تمــام مـي گذارنــد،

امــا نـه وقتــي کــه در ميانشــان هســتي،

نــــــــه..،

آنجــا کــه در ميــان خـاک خوابيــدي،

"سنـــگِ تمــام" را ميگذارنـد و مــي رونــد !

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خیال کنــــــــــ روزگارمـــــــــــــ رو به راه

 

خیال کنـــــــــــــــ رفتـــــــــــــــــــــی و دلم نَمُـــــــــــــرده

 

خیال کن هیچی بین ما نبوده

 

خیال کن خیلی ساده داره میری

 

خیال کن بی خیالـِ بی خیالمــــــــــ

 

شاید اینجوری آارامش بگیری

 

گذشتی از منو ساکتـــــــــــ نشستمــــــــــ

 

گذشتی از منو دیدی ک خسته امـــــــــــ

 

تو یادت رفته ک تو چ حالی کنارتـــــــــــ بودم و زخم هات رو بستمـــــــــــ

 

خیال کن ک سرمـــــــ گرمــــــــ ع3ی3مــــــــ

 

خیال کن بی تو هیچ دردی ندارمـــــــــ

 

خیال کن زمستون ِ ولی من توی شبا هام شب سردی ندارمــــــــ

 

خیال کن قلبـــ من شکستنی نیستـــــــ

 

خیال کن حق م تنها بمونمـــــــــــ

 

خیال کن عاشقمــــــــ بودی ولی من

 

شاید قدر تورو هرگـــــــــــــــــــز ندونم

 

گذشتی از منو ساکتـــــــــــ نشستمــــــــــ

 

گذشتی از منو دیدی ک خسته امـــــــــــ

 

Www.MyPix_.Ir454.jpg

  • Like 5
لینک به دیدگاه

کدام راه است

که پای خسته را نشناسد

کدام کوچه

خالی از خاطره است

و کدام دل

هرگز نتپیده

به شوق دیدار

بیا...

تا برایت بگویم

از سختی انتظار

که چگونه

در دیده های بارانی

رنگ هذیان به خود می گیرد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

با هرچه عشق

 

نام تو را می توان نوشت

 

با هر چه رود

 

راه تو را می توان سرود

 

بیم از حصار نیست

 

که هر قفل کهنه را

 

با دست های روشن تو

 

می توان گشود

 

%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%AA%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A8%D9%87%20%D9%85%D9%86%20%D8%A8%D8%AF%D9%87%D8%8C%D9%86%D8%B1%D9%88.jpg

  • Like 3
لینک به دیدگاه

هاله ای از جنس احساسی و روحت همچو آب

 

خــــــــانه ات در خلوت دل راه آن دور از ســــراب

 

لایقـــــــــی بر نام نســـــلت ، آریایــــی بوده ای

 

تا ابد بر این ســــعادت همچو خورشـــیدی بتاب

  • Like 4
لینک به دیدگاه

بناگاه ترا می نامم

 

و با تو سخن می گویم

 

و به دست های خود می نگرم

 

که پر از تو است

 

و در سر تا پای خود

 

تن تو را حس می کنم

 

نام تو در سرم می پیچد

 

که رساتر از های و هوی دنیاست

 

ولی تو را به فراموشی می سپارم

 

چون باغبانی که

 

گل ها را به سکوت باغ می سپارد

 

زیرا باز بسوی تو خواهم آمد

 

زیرا بناگاه ترا خواهم نامید

 

و با تو سخن خواهم گفت

  • Like 4
لینک به دیدگاه

برایم هنوز پنجره می گشایی

 

رو به باغ

 

رو به افق

 

و رو به دریا ...

 

تا کنون چشمهایت در آیینه چشم هایم ننشسته اند

 

و تو نمی دانی که یک روزن به چشمهایت

 

مرا از هزار پنجره به دنیا خوشتر است.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

در حضور خارها هم میشود یک یاس بود..

در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
مترسکها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها....

شیشه های مات یک متروکه را الماس بود.

دست در دست پرنده،بال در بال..

نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود

کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود....

هر چه بود

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بود و عشق بود و یاس بود

  • Like 2
لینک به دیدگاه

چرا گرفته دلت، مثل آن‌که تنهایی

چقدر هم تنها!

خیال می‌کنم

دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی

دچار یعنی عاشق

و فکر کن که چه تنهاست

اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد

چه فکر نازک غمناکی!

و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است

و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

و دست منبسط نور روی شانه آن‌هاست

نه، وصل ممکن نیست

همیشه فاصله‌ای هست

اگرچه منحنی آب بالش خوبی است

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر

همیشه فاصله‌ای هست

دچار باید بود

و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف

حرام خواهد شد

و عشق

سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست

و عشق

صدای فاصله‌هاست

صدای فاصله‌هایی که

غرق ابهامند

  • Like 7
لینک به دیدگاه

دلم برای یک ساعت درد و دل با خود تنگ شده است..

 

این روزها همش در حال پچ پچ در گوش این و آن و....شنیدن پچ پچ این و آن هستم!!

 

می خواهم یک گوشه خود را گیر بیاورم.....اندکی خود گیر شوم!!:icon_redface:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خدایا ...

 

دلم براي صدايت تنگه ؛در ميان جمعي از انسان هاي سرد و خشك،اين نفس و صداي توست كه به گرمايش اميد دارم.

خدايا بر فراز مناره هاي عشقت اذان نور مي خوانند كيست درك كند معنايش را ؟؟ زماني كه صدايت آرامش بخش وجود ماست.

 

صدايم كن صداي تو خوبست !!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مي دونم

 

زندگي پر از سؤاله مي دونم

رسيدن به تو خياله مي دونم

تو ميگي يه روزي مال من ميشي

اما موندت محاله مي دونم

 

تو ميگي شبا دعامون مي كني

چشمه چات زلاله مي دونم

توي آسمون سرنوشت ما

ماه كاملم هلاله مي دونم

 

تو ميگي پرنده شيم بريم هوا

غصه ما دو تا باله مي دونم

چشم من پر از غم نبودنت

دل تو پر از ملاله مي دونم

 

طاقتم ديگه داره تموم ميشه

صبر تو رو به زواله مي دونم

آره مي ري و نمي پرسي كه اين

دل عاشق در چه حاله مي دونم

  • Like 4
لینک به دیدگاه

بی پروا شدم در اشک ریختن

و بی صدا در گریستن

 

صدای ضجه هایم

در دلم می پیچد

و انعکاس صدایش

دریچه ی چشمانم را به سطوح آورده است

 

دیگر گره های کور شده ی گلویم هم ، حریفش نمی شوند.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ايـن شـهـر

 

شـهـر قـصـه هــاي مــادر بــزرگ نــيـســت

 

که زيــبـا و آرام بــاشــد

 

آسـمــانــش را

 

هــرگــز آبـي نــديـده ام

 

مــن از ايــنـجـا خـــواهــم رفـــت

 

و فــرقــي هــم نــمـي کــنــد

 

که فــانــوســي داشـتــه باشــم يــا نـه

 

کــســي که مـي گــريــزد

 

از گـــم شــدن نــمـي تــرسـد.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافته

آنوقت به او میگفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای

که بغضهایم را نمیتوانم فرو بدهم !!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...