- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ دلتنگی هایت را در کدام رود انداخته ای که تمام ماهی های جهان گوشه گیر شدند؟! دانیال رحمانیان 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ [TABLE] [TR] [TD]ﮔﺎﻫﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ ... ﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ... ﻧﻪ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ... ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ...[/TD] [/TR] [TR] [TD] [/TD] [/TR] [/TABLE] 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ لاجرم در این هیاهو گم شدم من ، که خود افسانه می پرداختم عاقبت افسانه ی مردم شدم ای سکوت ، ای برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام فریادها ساز جانم از تو پر آوازه بود تا در آغوش تو ، راهی داشتم چون شراب کهنه ، برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام م تازه بود در پناهت برگ و بار من شکفت تو مرا بردی به شهر یادها من ندیدم خوشتر از جادوی تو ای سکوت ، ای مادر فریادها گم شدم در این هیاهو ، گم شدم تو کجایی تا بگیری داد من؟ گر سکوت خویش را می داشتم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام پر بود از فریاد من! 4 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ یک لحظه خواستم تو را چون کودکی که ناشیانه دست در آتش فرو برد خواستم تو را آن سطر ها گذشت و حالا این پیری مدام مرگ را زیبا کرده است آن قدر که کوه کنار خانه ام حتی اگر آتشفشان کند از ایوان وغروب وقهوه ای که تازه ریخته ام نخواهم گذشت من که با ماه از پنجره ات می آمدم روزهاست پشت پیغام گیر گیر کرده ام . . . . . . . . . . . . دردیست دردیست دردیست خونت جوان بماند و پایت پیر شود. 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۱ [h=6]اگــر دیوانگـــی نبـــاشــد پــس چیســـــت !؟ وقتــی در ایـن دنیـــا بــه ایـــن بزرگــــی دلـــت فقــط هـــوای یکــــ نفــــر را میکنــــد كــه آن هـــم نيـــست ...![/h] 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ خدایا می شود استعـــــفا دهم؟! کم آورده ام ...! 3 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ مگسی را کشتم نه به جرم این که حیوان پلیدیست بد است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من می چرخید به خیالش قندم یا که چون اغذیه مشهورش تا به آن حد گندم ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود من به جرم این که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم بازنمي آيد اندوهگين و غمزده مي گويم شايد ز روي ناز نميآيد 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ من شکستم تا تو را عاشق کنم / بعد من باران فقط آب است و بس هر که بعد از من سراغت را گرفت / زشت يا زيبا فقط خواب است و بس . . . 2 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ تو هم شدهاي انقلاب زندگي من...... حالا هر آنچه در زندگي من است تاريخ دار شده ..... قبل از "تو".... بعد از "تو "...... 3 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ راه فراموش کردن تو را خوب میدانم! کافی ست... دراز بکشم چشمانم را ببندم و نفس نکشم...!!! 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ کلام هر حرفمی تنها برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ی من تنها برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام زندگیم تو این دشت پهناور بیا و باز دوباره بشو چراغ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام م تا بشوم پروانه برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نوای هر زمزمه 5 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ دلم آنقدر گرفته است که چشمم را تو پل زده از دل این کاسه پر خون تا تو سختی اش چیست که عمری ست معطل ماندم آن طرف روی زمین نیست کسی الا تو این طرف روی زمین نیست کسی حتی من آن طرف منتظرم نیست کسی حتی تو دو رقیبند دو چشمم که دوتا پل زده اند این دو راهی یقین است که یا تو یا تو راه افتادم ...یک آن پل ...پایم لرزید و خداحافظی نیمه تمامی با تو دلم آنقدر گرفته است که هی می خندم کارم از گریه گذشته است چرا؟ زیرا تو..... سید صابر موسوی 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ اما نيستی تا اضطراب جهان را کنار تو در ترانهئی کوچک خلاصه کنم. اما نيستی تا شبِ تشويش هر شبِ خويش را در اشتعال گريهها و گورها روشن کنم. ... اما نيستی تا در دهان داس برويم و در پريشانی شعله پرپر شوم. 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ در آن شبی که برای همیشه می رفتی در آن شب پیوند طنین خنده من سقف خانه رابرداشت کدام ترس تو را این چنین عجولانه به دام بسته تسیلیم تن فروغلتاند ؟ خنده ها نه مقطع که آبشاری بود و خنده ؟ خنده نه قهقاه گریه واری بود که چشمهای مرا در زلال اشک نشاند و من به آن کسی کز انهدام درختان باغ می آمد سلام می کردم سلام مضطربم در هوا معلق ماند و چشمهای مرا در زلال اشک نشاند 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ یکی بیاید دست این خاطره ها را بگیرد ببرد گردش .. کلافه کرده اند مرا، بس که نق می زنند به جانم..... 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ از یاد بردهام از یاد بردهای از یاد بردهاست ... . . . از یاد بردهایم که از یاد رفتهایم ! 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ رفتن تو از آمدن من مثل رفتن تو از خودت زيباست ... وقتی که تکه های آمدنم در رفتن تکه های تو می ماند ! مثل تو مثل شکستن من زيباست ...! 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ میدانم ؛ دیگر برای من نیستی ! اما .... دلی که تنگ باشد این حرفها را نمیفهمد... 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ دچار باید شد! چرا گرفته دلت،مثل آنکه تنهایی. چقدر هم تنها! خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی دچار یعنی عاشق و فکر کن که چه تنهاست گر ماهي كوچكي دچار آبي بي كران دريا شود چه فکر نازک غمناکی! نه، وصل ممکن نیست، همیشه فاصله ای هست دچار باید بود و گرنه زمزمه ی حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد. و عشق صدای فاصله هاست صدای فا صله هایی که غرق ابهامند همیشه عاشق تنهاست. همیشه. 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده