رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

[TABLE]

[TR]

[TD]ﮔﺎﻫﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ ...

ﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ...

ﻧﻪ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ...

ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ...:sigh:[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 2
لینک به دیدگاه

لاجرم در این هیاهو گم شدم

 

من ، که خود افسانه می پرداختم

 

عاقبت افسانه ی مردم شدم

 

ای سکوت ، ای

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
فریادها

 

ساز جانم از تو پر آوازه بود

 

تا در آغوش تو ، راهی داشتم

 

چون شراب کهنه ،

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
م تازه بود

 

در پناهت برگ و بار من شکفت

 

تو مرا بردی به شهر یادها

 

من ندیدم خوشتر از جادوی تو

 

ای سکوت ، ای مادر فریادها

 

گم شدم در این هیاهو ، گم شدم

 

تو کجایی تا بگیری داد من؟

 

گر سکوت خویش را می داشتم

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
پر بود از فریاد من!

 

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

یک لحظه خواستم تو را

چون کودکی که ناشیانه دست در آتش فرو برد

خواستم تو را

آن سطر ها گذشت و

حالا

این پیری مدام

مرگ را زیبا کرده است

آن قدر که

کوه کنار خانه ام حتی اگر آتشفشان کند

از ایوان وغروب وقهوه ای که تازه ریخته ام

نخواهم گذشت

من که با ماه

از پنجره ات می آمدم

روزهاست پشت پیغام گیر

گیر کرده ام

. . . . . . . . . . . .

دردیست

دردیست

دردیست

خونت جوان بماند و

پایت پیر شود.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

[h=6]اگــر دیوانگـــی نبـــاشــد پــس چیســـــت !؟

 

وقتــی در ایـن دنیـــا بــه ایـــن بزرگــــی

 

دلـــت فقــط هـــوای یکــــ نفــــر را میکنــــد

 

كــه آن هـــم نيـــست ...![/h]

  • Like 4
لینک به دیدگاه

مگسی را کشتم

نه به جرم این که حیوان پلیدیست بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من می چرخید

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه مشهورش

تا به آن حد گندم

ای دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبی بود

من به جرم این که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

کلام هر حرفمی

تنها

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
ی من

تنها

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
زندگیم

تو این دشت پهناور

بیا و باز دوباره

بشو چراغ

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
م

تا بشوم پروانه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

نوای هر زمزمه

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دلم آنقدر گرفته است که چشمم را تو

پل زده از دل این کاسه پر خون تا تو

سختی اش چیست که عمری ست معطل ماندم

آن طرف روی زمین نیست کسی الا تو

این طرف روی زمین نیست کسی حتی من

آن طرف منتظرم نیست کسی حتی تو

دو رقیبند دو چشمم که دوتا پل زده اند

این دو راهی یقین است که یا تو یا تو

راه افتادم ...یک آن پل ...پایم لرزید

و خداحافظی نیمه تمامی با تو

دلم آنقدر گرفته است که هی می خندم

کارم از گریه گذشته است چرا؟ زیرا تو.....

 

سید صابر موسوی

  • Like 5
لینک به دیدگاه

اما نيستی تا اضطراب جهان را

کنار تو در ترانه‌ئی کوچک خلاصه کنم.

 

اما نيستی تا شبِ تشويش هر شبِ خويش را

در اشتعال گريه‌ها و گورها روشن کنم.

...

اما نيستی تا در دهان داس برويم و

در پريشانی شعله پرپر شوم.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

در آن شبی که برای همیشه می رفتی

در آن شب پیوند

طنین خنده من سقف خانه رابرداشت

کدام ترس تو را این چنین عجولانه

به دام بسته تسیلیم تن

فروغلتاند ؟

خنده ها نه مقطع که آبشاری بود

و خنده ؟

خنده نه قهقاه گریه واری بود

که چشمهای مرا در زلال اشک نشاند

و من به آن کسی کز انهدام درختان باغ می آمد

سلام می کردم

سلام مضطربم در هوا معلق ماند

و چشمهای مرا در زلال اشک نشاند

 

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دچار باید شد!

چرا گرفته دلت،مثل آنکه تنهایی.

چقدر هم تنها!

خیال می کنم

دچار آن رگ پنهان رنگها هستی

دچار یعنی عاشق

و فکر کن که چه تنهاست

گر ماهي كوچكي دچار آبي بي كران دريا شود

چه فکر نازک غمناکی!

نه، وصل ممکن نیست،

همیشه فاصله ای هست

دچار باید بود

و گرنه زمزمه ی حیرت میان دو حرف

حرام خواهد شد.

و عشق

صدای فاصله هاست

صدای فا صله هایی که غرق ابهامند

همیشه عاشق تنهاست.

همیشه.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...