ایلین1366 5544 ارسال شده در 7 اسفند، 2013 عیبی ندارد شکستنی است دیگر ، می شکند. اصلا فدای سرت ، قضا و بلا بود از سرت دور شد. اشکم بی امان می ریزد ! مهم نیست ! آب روشنی است ! خانه ات تا ابد روشن عشق من. 4
MahSa.92 2151 ارسال شده در 8 اسفند، 2013 [h=2] شجاعت مـے خواهد وفادار احساسـے باشـے کــ ِ میدانـے شکست مـے دهد روزے نفس ـهاے تنهایـــے دلت را [/h][h=2] [/h] 5
Mr.101 27037 ارسال شده در 8 اسفند، 2013 دلتنگی... یعنی... رو بروی دریا ایستاده باشی و.. خاطره یک خیابان خفه ات کند 6
ایلین1366 5544 ارسال شده در 9 اسفند، 2013 بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟ دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟ آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟ 2
laden 4758 ارسال شده در 11 اسفند، 2013 شايد ميان اين همه نامردي بايد شيطان را ستود که دروغ نگفت . . جهنم را به جان خريد اما تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد 7
laden 4758 ارسال شده در 11 اسفند، 2013 شايد ميان اين همه نامردي بايد شيطان را ستود که دروغ نگفت . . جهنم را به جان خريد اما تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد 5
Mr.101 27037 ارسال شده در 12 اسفند، 2013 همیشه نه... ولی گاهی! میان بودن و خواستن.. فاصله می افتد وقتهایی هست که..... کسی را با تمام وجود می خواهی... ولی نباید کنارش باشی. 11
z*m 154 ارسال شده در 17 اسفند، 2013 آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند آن روزها مال باخته می شدیو این روز ها دلباخته . . . 6
delovan20 1048 ارسال شده در 17 اسفند، 2013 هر شب حضورت را در کلبه خیال خویش می آورم، وجودت را با تمام هستی باقیمانده در نهانخانه قلبم نهان می کنم ، چشم هایم را باز نمی کنم تا شاید بتوانم تصویرت را بر روی پلک های بسته ام حک کنم ، اما باز هم جای تو خالی است 6
ShaMoh 3002 ارسال شده در 17 اسفند، 2013 چه دوستی عجیبی دارند ابر و باران چه دوستی ای دارند ریشه و خاک چه دوستی عجیبی دارند کفشها ،هر کدام که گم میشود آن یکی هم آواره میشود چه دوستی بین تن و روح من هست، سخت مثل سنگ و شیشه مثل آب و آتش مثل دویدن و نرسیدن آرامش را کجا جا گذاشته ام در کدام کوچه کجای راه کدام آبادی ! سکوت میکنم آرامش دلچسبی را حس میکنم فریاد میکشم رویا پرپر میشه ...چه دوستی عجیبی دارند ابر و باران چه دوستی ای دارند ریشه و خاک چه دوستی عجیبی دارند کفشها ،هر کدام که گم میشود آن یکی هم آواره میشود چه دوستی بین تن و روح من هست، سخت مثل سنگ و شیشه مثل آب و آتش مثل دویدن و نرسیدن آرامش را کجا جا گذاشته ام در کدام کوچه کجای راه کدام آبادی ! سکوت میکنم چه آرامش دلچسبی فریاد میکشم رویا پرپر میشه ... 6
MahSa.92 2151 ارسال شده در 20 اسفند، 2013 "پنجره خیال " تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ... اما... بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد... بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی... و مرا در قلبت پیدا کنی!!! 12
Mr.101 27037 ارسال شده در 21 اسفند، 2013 صدای عشق غم انگیز میاید برویم دلی از یاد تو لبریز میاید برویم هر شب ما بدون تو در گریه سر شد شب یلدا آخر پاییز میاید برویم 11
sam arch 55879 ارسال شده در 22 اسفند، 2013 شخم می زند دل را.. شاید در پی هوا خوردن خاک های رسوب شده ی دلتنگی.. کمی دل جا وا کند! 9
bar☻☻n 5895 ارسال شده در 3 فروردین، 2014 می روی شاد و دریغ و نمی دانی هیچ بعد این فاصله ها کمر صبر مرا می شکند… خیر در پیش و سفر بی تشویش... توشه راهت گل مریم، سبدی نورانی کوله بارت مملو، از صداقت، پاکی، از عشق پیش راهت چمن عاطفه سبز مرکبت معجزه ی تخت سلیمان بادا... ای مسافر! من کدامین سخنم بوی دلتنگی داشت؟ یا کدامین شعرم قامت ترد تو را در سحرگاه شکفتن نستود؟ در سحرگاه صداقت نسرود؟ ای مسافر! سفرت بی تشویش… ای مسافر! سفرت بی تشویش برو ای شادترین خاطره ی زندگی ام برو ای پاک ترین آیه ی تقدیس خدا برو ای چشم خوشت معرکه گیر دست ما نیست که خود، تقدیر است… ای مسافر! سفرت بی تشویش تو که در سردی دی خبر از باغچه ی سبز وفا می دادی و خزانت همه کاجستان بود ز چه کوچ؟ کوچ تو… کوچ بهاران خدا را دارد ناز تبریزی و افرا از توست! بی تو می پوسم نرم بی تو می سوزم گرم و به خاطر بسپار بی تو من میشکنم... بی تو می دانم و می دانی خوب روزهایم شب ظلمانی بی پایانیست… 7
sweetest 4756 ارسال شده در 4 فروردین، 2014 من سردم است و تمام رنگ های گرم دنیا را زنان دیگری شال گردن بافته اند... 5
ایلین1366 5544 ارسال شده در 14 فروردین، 2014 ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤـﯿﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ، ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕـﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨـﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨـﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ... ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧـﺪ برای همیـشه 4
sahar 91 9480 ارسال شده در 14 فروردین، 2014 اون روزا، اون روزا بود این روزا جور دیگه ایه این روزا خاطره سازای ساده اون روزا میشه یه لبخند کج و کوله گوشه لب های بسته 3
ارسال های توصیه شده