- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۰ به شانه هایت اعتمادی نبود که این گونه نقش بر زمینم کردی تو آواز پرندگانم بودی روًیای خاطره های دوردست که زیبایی ات مثل نسیم از لابه لای درخت ها گذشت 7 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۰ از شانه ام پرید ... بر شانه ایی دیگر نشست ... نگرفتمش . . . بالش می شکست 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۰ من سکوتم حرف است حرفهايم حرف است خنده هايم حرف است کاش مي دانستي مي توانم همه را پيش تو تفسير کنم کاش ميدانستي کاش مي فهميدي کاش و صد کاش نميترسيدي که مبادا که دلت پيش... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام دلم گير کند کاش مي دانستي چه غريبانه به دنبال دلم خواهي گشت در زماني که براي دردت سينه دلسوزي نيست تازه خواهي فهميد مثل من هرگز قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام ...! 3 لینک به دیدگاه
Parisa 22 68 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۰ "اینجا زمین است. حوا بودن تاوان سنگینی دارد! در سرزمین من هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست و هیچ خیابانی... بن بست ها اما فقط زنها را می شناسد انگار... در سرزمین من سهم زن ها از رودخانه ها تنها پل هایی است که پشت سر آدم ها خراب شده اند... اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست تخت های زایشگاه ها اما پر از مریم های درد کشیده ای است که هیچ یک ، مسیح را آبستن نیستند... من میان زن هایی بزرگ شده ام که شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد...!!! نمي دانم چرا شعار از لياقتم، صداقتم، نجابتم و... مي دهي تويي که مي دانم اگر بداني بکارتم به تاراج رفته ، انگ هرزه بودن مي زني و مي روي اما بگرد، پيدا خواهي کرد اين روز ها صداقت و لياقت و نجابتي را که تو مي خواهي زياد مي دوزند!! امروز پول تن فروشیم را به زن همسایه هدیه کردم ، تا آبرو کند... برای نامزدی دخترش ! و در خود گریستم... برای معصومیت دختری که بی خبر دلش را به دست مردی سپرده که دیشب تن سردم را هوسبازانه به تاراج برد... و بی شرمانه می خندید از این پیروزی...!!!! روي حرفم، دردم با شماست اگر زني را نمي خواهيد ديگر يا برايش قصد تهيه زاپاس را داريد به او مردانه بگویید داستان از چه قرار است آستانه ي درد او بلند است . ...يا مي ماند يا مي رود! هر دو درد دارد! اينجا زمين است حوا بودن تاوان سنگيني دارد..." 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ آواز مرگــــــــ هم بد نیستاااا..!! عزراییل تو بنواز...قول میدهم تا میتوانم به سازت برقصم..!! 7 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۰ درد دارد وسط ِ جاده ای باشی بی " همسفر " ، بی " همراه " ، بی کسی که پشتت باشد ؛ که دلگرمــــــت کند و بگوید برو من پشتت هستـــــــــــــــتم دَرد دارد 8 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مهر، ۱۳۹۰ شكستــن ؛ خــرد كــردن ؛ سوزانــدن ؛ خاكستــر كــردن ؛ بــه بــاد دادن ؛ از هــر انگشـتــت يــك هنــر مي بــارد . 8 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مهر، ۱۳۹۰ در خیـــالــم پشت ســـرت آب ریختـم نـه بـرای اینکـه بــرگردی تــا پـــاک شود هـــر چه رد پـــای تــوست از زندگی...! 9 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ از اینجا...!!! . که هستم...!!! . تا انجا...!!! . که هستی...!!! . دلتنگم...!!! 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ ببين مي شناسي ام ؟ توي زير و بم انبار خاطره هات زير خروار دل باخته گي هاي رنگ باخته ات زير خروار خاک آلودگي رنگ و رو رفته لبخند مي زنم هنوز... 8 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۰ اين روزها كه نداشتمت ... تنها دري كه به رويم باز بود .. درب پاكت سيگار بود !!! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۰ وقتی تو نیستی شادی کلام نامفهومیست و «دوستت میدارم» رازیست که در میان حنجرهام دق میکند و من چگونه بیتو نگیرد دلم اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند.. ..حسین منزوی.. 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۰ دیگر دلم دل نیست ، روشن نیست ، دود گرفته ، سیاه شده ! پر شده از حرف های ذغالی تو ...!! 7 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ دلم پُر است پُـــرِ پُـــرِ پُـــر.... . آنقــــــد ر که گاهی اضافه اش، از چشمانم می چـــــکد... 6 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۰ فقط سوز دلم را در جهان پروانه ميداند غمم را بلبلی کآواره شد از لانه مينداند نگريم چون ز غيرت غير ميسوزد به حال من ننالم چون زغم يارم مرا ديوانه ميداند به اميدی نشستم شکوه خود را بدل گفتم همی خندد بمن اين هم مرا ديوانه ميداند بجان او که دردش را هم از جان بيشتر دارم ولی ميميرم از اين غم که داند يا نمی داند نميداند کسی کاندر سر زلفش چه خونها شد و ليکن مو بمو اين داستان را شانه ميداند 1 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ حالا برای تو آلیس سرزمین عجایب نیستم دخترک تکراری کبریت فروشم محکومِ تن-سردی ِ تاریخی قصه با سرانگشتانی تاولی و کبریت های نیم سوخته که در قمار گرم کردن تنت شعله هایم را یکی یکی باخته ام هانيه بختيار 6 لینک به دیدگاه
Mahsa.Gha 6571 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ نمیﺗﻮﺍﻧﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ "ﻣﺠﺒﻮﺭ" ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯽ "ﻣﺠﺒﻮﺭ" ﺑﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺣﺴﯽ. ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽﺭﺳﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ ﻫﺮﮐﺲ ﺩﻟﯿﻞ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ... ﻭ ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﺴﯽﺷﻮﯼ ﻭ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﺴﯽ ﺑﻤﺎﻧﯽ 4 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ چمدانت را بستی و چند بار پشت سرت را نگاه کردی و زیر لب گفتی : " چیزی را جا نگذاشته ام ؟" چرا... ، برگرد.... یک دنیا خاطره! 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۰ احتياط كنيد خاكی بودن آسفالت شدن را در پی دارد...! 4 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ من از درد خاموش می شوم ... درد تو در من خاموش نمی شود ... 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده