رفتن به مطلب

گلایه های بغض آلـود ...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.6k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

من هر شب خواب می بینم

در یک دشت زیر یک درخت میوه می چینم

بی آنکه بخورم

بی آنکه بدانم خواب است

می چینم بعد که شستم بخورم

غافل از آنکه خواب است خواب

این است معنای زندگی.......

  • Like 8
لینک به دیدگاه

بامن بمان این روزها بامن که تنها مانده ام

تقدیرخودرا خط به خط در چشمهایت خوانده ام

این روزها بامن بمان این روزها عاشق ترم

این روزها یادتورو باخود به رویا می برم

بامن فراسوی زمان درخاطره دیدارکن

درناگهان این غروب خورشید راتکرار کن

بامن بمان این روزها بامن که تنها مانده ام

تقدیرخودرا خط به خط در چشمهایت خوانده ام

این روزها بامن بمان این روزها عاشق ترم

این روزها یادتورو باخود به رویا می برم

تافرصت دیدارتو هرروز را سوزانده ام

درکوچ ناهنگام تو درکوچه هاجا مانده ام

من باتو روشن کرده ام فانوس راه رفته را

بر چوب خط عمرخود خط میزنم هر هفته را

بامن بمان این روزها بامن که تنها مانده ام

تقدیرخودرا خط به خط در چشمهایت خوانده ام

این روزها بامن بمان این روزها عاشق ترم

این روزها یاد تو رو باخود به رویا می برم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

می گویی دوستت دارم

و من از زمین می رویم

مست می شوی

موج بر می دارم

شعری می نویسی

 

من با دهان زنی زیبا می خندم

 

اما

هر شب که می خوابی

 

تکه هایم را از میان روزهای تو جمع می کنم

 

و با چشم های زنی خسته به خواب می روم

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه

هیچ ساعتی دقیق نیست

 

و هیچ چیز مال ِ خودِ آدم نیست ،

 

مگر همان چیزهایی که خیال می کند

 

دل بستگی هایی به آن دارد ،

 

بعد یکی یکی آن ها را از آدم میگیرند "

 

 

" عباس معروفی "

  • Like 9
لینک به دیدگاه

هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است...

مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.

هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است .

 

نادر ابراهیمی

  • Like 8
لینک به دیدگاه

گیر افتاده ام

میان پرانتزهای بسته ی دنیا!!

دلم یک پنجره ی روشن می خواهد

رو به تمامیت آسمان.

کاش یک چلچله از عبور بهار جا مانده بود

همه ی پنجره های گشوده برای توست

همه ی درهای بسته برای من

دلم می خواهد دریا را بکشم رویم

تا ابد بخوابم

و فقط خواب ترا ببینم...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود ... تا باز به آغاز می رسم !

 

می میرم ، دوباره زنده ام می کند ...

 

ایمان می آورم ، می جنگم ، می میرم !

 

می نویسم ، خط می زنم ...

 

خط خوردگی هایم را حفظم ، می نویسم !

 

فریاد می زنم ، می گریزم ، می گریزانم ...

 

ضجه می زنم که بازگرد، باز طغیان می کنم !

 

خدا می سازم ، توبه می کنم ، سجده می کنم ...

 

در سجده به مامنم کافر می شوم ، بی خدا می شوم ...

 

.

 

.

 

.

 

از این همه تکرار حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود تا به آغاز می رسم ...!

  • Like 10
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

دلم بی قرار است

نه آیه

نه دعا

ارامش نمی دهد

مدام سرک می کشد

از پشت چشمانم نگاه می کند

آشوبی است ..

همچون شروع یک گردباد...

همه چیز بهم ریخته ..

 

نه آب ارامش می دهد

نه مرهم ...

نه هوا نه نفس

 

یا رب . بس نیست ..

  • Like 6
لینک به دیدگاه

هنوز هم دلم می خواهد از پشت در آغوشت بگیرم

و آرزو کنم که

دنیا بایستد

تمام شود

برود

بمیرد

یا نه !ا

هنوز دلم می خواهد گاهی حس کنم

دنیا مثل وقتهایی باشد که

مرا در آغوشت می گرفتی

می بوسیدی

و تن من ، بهانه ی هیچکس را نمی گرفت

انگار همه چیز بس است

وقتی تو باشی

همه چی بس است

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من هنوز تو را دارم !

 

گاهی که دلم

 

به اندازه ی تمام غروبها می گیرد ...

 

چشمهایم را فراموش می کنم ...

 

اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند ...!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...