*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۹۰ حجم خالــی " تـــو " را حجم پـُـر " هیچ کس" پـُـر نمی کنـــد! حالا هی بگـــو دوستــان به جــای مـــا ! 10 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۹۰ من هر شب خواب می بینم در یک دشت زیر یک درخت میوه می چینم بی آنکه بخورم بی آنکه بدانم خواب است می چینم بعد که شستم بخورم غافل از آنکه خواب است خواب این است معنای زندگی....... 8 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ چیزی شبیه به “معجزه” است. وقتی هر شب بی تو به خیر می گذرد بی آنکه تو بگویی “شب به خیر”..... 8 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ بامن بمان این روزها بامن که تنها مانده ام تقدیرخودرا خط به خط در چشمهایت خوانده ام این روزها بامن بمان این روزها عاشق ترم این روزها یادتورو باخود به رویا می برم بامن فراسوی زمان درخاطره دیدارکن درناگهان این غروب خورشید راتکرار کن بامن بمان این روزها بامن که تنها مانده ام تقدیرخودرا خط به خط در چشمهایت خوانده ام این روزها بامن بمان این روزها عاشق ترم این روزها یادتورو باخود به رویا می برم تافرصت دیدارتو هرروز را سوزانده ام درکوچ ناهنگام تو درکوچه هاجا مانده ام من باتو روشن کرده ام فانوس راه رفته را بر چوب خط عمرخود خط میزنم هر هفته را بامن بمان این روزها بامن که تنها مانده ام تقدیرخودرا خط به خط در چشمهایت خوانده ام این روزها بامن بمان این روزها عاشق ترم این روزها یاد تو رو باخود به رویا می برم 7 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ می گویی دوستت دارم و من از زمین می رویم مست می شوی موج بر می دارم شعری می نویسی من با دهان زنی زیبا می خندم اما هر شب که می خوابی تکه هایم را از میان روزهای تو جمع می کنم و با چشم های زنی خسته به خواب می روم 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۰ هیچ ساعتی دقیق نیست و هیچ چیز مال ِ خودِ آدم نیست ، مگر همان چیزهایی که خیال می کند دل بستگی هایی به آن دارد ، بعد یکی یکی آن ها را از آدم میگیرند " " عباس معروفی " 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۰ هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است . نادر ابراهیمی 8 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۰ حالم خیلی خوب است فقط دلم کمی ... نه ! زیادی بهانه ات را می گیرد ... 13 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۰ گیر افتاده ام میان پرانتزهای بسته ی دنیا!! دلم یک پنجره ی روشن می خواهد رو به تمامیت آسمان. کاش یک چلچله از عبور بهار جا مانده بود همه ی پنجره های گشوده برای توست همه ی درهای بسته برای من دلم می خواهد دریا را بکشم رویم تا ابد بخوابم و فقط خواب ترا ببینم... 5 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۰ چه تناقض بزرگی ست که باید به خاطر صلح جنگید.... 12 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۰ حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود ... تا باز به آغاز می رسم ! می میرم ، دوباره زنده ام می کند ... ایمان می آورم ، می جنگم ، می میرم ! می نویسم ، خط می زنم ... خط خوردگی هایم را حفظم ، می نویسم ! فریاد می زنم ، می گریزم ، می گریزانم ... ضجه می زنم که بازگرد، باز طغیان می کنم ! خدا می سازم ، توبه می کنم ، سجده می کنم ... در سجده به مامنم کافر می شوم ، بی خدا می شوم ... . . . از این همه تکرار حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود تا به آغاز می رسم ...! 10 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ به وسعت بی کران تمامی دریا ها بغض کردم و به سکوت تمامی تاريکی ها فرودادمش...! پایان! 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 تیر، ۱۳۹۰ . . . مثل بادکنکی به دست کودکی هر جا می روی با یک نخ به تو وصلم نخ را که قطع کنی می روم پیش خدا 6 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 تیر، ۱۳۹۰ نجـــس بود لعنتی ....!آن جا نمــــازی که هزار بارهر روز تو برایم آب می کشیـــدی !! 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ دلم بی قرار است نه آیه نه دعا ارامش نمی دهد مدام سرک می کشد از پشت چشمانم نگاه می کند آشوبی است .. همچون شروع یک گردباد... همه چیز بهم ریخته .. نه آب ارامش می دهد نه مرهم ... نه هوا نه نفس یا رب . بس نیست .. 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 تیر، ۱۳۹۰ معتاد چشمانت شده ام . . . نگاهت را در من تزریق کن! 9 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۹۰ هنوز هم دلم می خواهد از پشت در آغوشت بگیرم و آرزو کنم که دنیا بایستد تمام شود برود بمیرد یا نه !ا هنوز دلم می خواهد گاهی حس کنم دنیا مثل وقتهایی باشد که مرا در آغوشت می گرفتی می بوسیدی و تن من ، بهانه ی هیچکس را نمی گرفت انگار همه چیز بس است وقتی تو باشی همه چی بس است 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۹۰ روزی میــــرســد که برگ برنده ات " دل" می شـــــود ولـــــی تو دیگــــر حاکـــم نیِـــستـــی 9 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۰ می خواهم فریادبزنم ! اما اینجا هیچ کس به حرف های من نزدیک نیست ...! 9 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ من هنوز تو را دارم ! گاهی که دلم به اندازه ی تمام غروبها می گیرد ... چشمهایم را فراموش می کنم ... اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند ...! 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده