- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ من اینجا .... گاهی .... دلم می گیرد .... برای خودم .... برای دلم .... 5 لینک به دیدگاه
tabassom-m 171 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۱ درد من حصار برکه نیست، درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۱ هر آدمي تو زندگيش يه بي معرفت داره كه اون بي معرفت دوست داشتني ترين آدم روزگاره.....! 7 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۱ اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم چنـد روزیسـت که دلواپسـم و بـد نگرانم کوچه از رهگذر سرد غمت زار و گرفته ست شب بی تابش ماه روی تو برده امانم . . . 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ مــــــــات شــدم از رفـــــــــتنت هیــچ مـیز شطــرنجی هـم در مــیان نـــبـود ! ایـن وســط فــقط یـک دل بـــود ... کـه دیگــر نـیست ...!!! 7 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ فلسفه ي تنهايي را ...! هر چقدر هم خوب ببافند ، بي قواره ، بر تن آدم زار مي زند... 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ آرامم... مثل جنگلی که نیمی از آن را آتش سوزانده و بقیه آن را موریانه ها خورده اند..! دیگر نگران ظلم تبر نیستم... 5 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ دلم خیلی برات تنگ شده... میدونی چند وقته ندیدمت؟!! 4 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ زیر آوار آخرین حرفت جا مانده ام لعنتـــــــــــــــی نمیدانی آخرین خداحافظت چند ریشتر بود... 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ اگر تو روی نیمکتی این سوی دنیا تنها نشستهای و همه آنچه نداری ، کسی است … شاید آن سوی دنیا روی نیمکتی دیگر کسی نشسته است که همه آنچه ندارد تویی … نیمکتهای دنیا را چه بد چیدهاند! 4 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ نامه ای در جیبم و گلی در مشتم پنهانست غصه ای دارم با نی لبکی سر کوهی گر نیست ته چاهی بدهید تا برای دل خود بنوازم عشق جایش تنگ است زنده یاد حسین منزوی 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ باز كن پنجره را من تو را خواهم برد؛ به عروسی عروسكهای كودك خواهر خویش؛ كه در آن مجلس جشن صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس . صحبت از سادگی و كودكی است . چهره ای نیست عبوس . كودك خواهر من، امپراتوری پر وسعت خود را هر روز، شوكتی می بخشد . كودك خواهر من نام تو را می داند نام تو را میخواند ! - گل قاصد آیا با تو این قصه خوش خواهد گفت ؟! - باز كن پنجره را من تو را خواهم برد به سر رود خروشان حیات، آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز؛ بهتر آنست كه غفلت نكنیم از آغاز . 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ چه قدر تلخ شده ای ... انقدر که حتی ... وقتی صدایت را می شنوم ... احساس می کنم ... دیگر دلم برایت نمی لرزد!! 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ بوی خسته این خانه سیگار سیگار از ف ی ل ت ر تو رد می شود ومن مصرف می شوم پنجره بازیا بسته فرقی نمی کند بوی خسته این خانه عادتی است تا پایان ماه من تلخ شده ام تو در کجای تاریکی رابطه جا مانده ای که ما با هم بیگانه شده ایم مهری رحمانی 6 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ نوشته هاي مَ.ن پيش ِ پاافتاده نيست ولي پيش ِ پاي ِ تو افتاده از زمين بلندش نکن کثيف مي شود طبع ِ نازکت! 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ غربت یعنی به دنبال ِ کسی گشتن و همه را شبیه او دیدن و به همه لبخند زدن و پیش ِ همه بغض کردن و باز و همیشه به دنبال او گشتن علیرضا روشن 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ خسته ام از جنس قلابیِ آدم ها هـــی فلانــــــــــی! راهت را بگیــر و برو ... حوالـــــــــــــــی ما توقف ممنوع است... 8 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ اشکش دمه مشکش است روزگار... این روزها بغض کرده.... آسمان از دست زمین دل گیر است.... همین روهاست که عقده اش را خالی کند بر سر زمین... 6 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ معلم میدانست فاصله ها چه به روزمان میارن که به خط فاصله میگفت: خط تیره 6 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ این روزها هوای مرا نداری ، خفه نمیشوی ؟ بی هوای من ! 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده