skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۹۱ گاهی دلم از سن و سالم می گیرد میخواهم کودک باشم تا به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه ببرم! و آسوده اشک بریزم بزرگ که باشم باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنم ... 10 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۹۱ اینجا اسمان ابریست انجا را نمی دانم اینجا شده پاییز انجا را نمی دانم اینجا فقط رنگ است انجا را نمی دانم اینجا دلی تنگ است انجا را ............ 8 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دیر امدی! کمی تغییر کرده ام برای شناختنم عکسم را مچاله کن! 9 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۱ من فراموش نکرده ام که گاهی هم باید بغض کرد... ولی عادت کرده ام....که از کنارش بگذرم... گذشتن از این صحنه ی دراماتیک دل می خواهد... اگر نداریم هم باید قرض کنیم.... باید از بغض گذشت...تا به جاری شدن اشک رسید.... 10 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۱ امــشب بــه میــهمانی تــو می آیــم نــه چشــمان فریــبنده ات و نــه لبــان تبــدارت را میــخــواهــم مــرا آغــوشــی بــه وســعت دســتانت کافــی ســت ... دلــم گــرفــته ... غــم هــایم را بــغل کــن. 8 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۱ چیزی نیست فقط بغض کرده ام چیزی نیست ... تو بخند 8 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۱ عشق خودرا پس گرفتی... من نفهمیدم چرا؟؟ ترک ما کردی ورفتی...من نفهمیدم چرا؟؟ از دلم آسان گذشتی...من نفهمیدم چرا؟؟ چونکه رفتی برنگشتی...من نفهمیدم چرا؟؟ با دلم هرگز نگفتی...من چه کردم بی وفاااا رو گرفتی وتو رفتی...همچو یک ناآشنا عشق تو اما بدل ... هرگز نشد از من جدا تا ابد تا زنده هستم.. .دوست میدارم ترا 7 لینک به دیدگاه
TA.RA 78 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۱ به شانه ام زده ای که تنهائی ام را تکانده باشی ! به چه دلخوش کرده ای ؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی ؟! 4 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۱ گویی اینجا زمان وزن دارد.... هرثانیه که میگذرد ، سنگینی نبودنت خمیده ترم میکند... 4 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۱ امــ ـــــ ـ ـــــروز.... با همه ی .. دنـیـــ ـــ ــا .. قهــ ـ ـــرم امــــــــــا... تــــــــــو ... صدایــــــمـ کــن .. بـــــــــرمـی گـــــــــــــردم!! 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۹۱ [h=6]آقا هی آقا آورده ام شناسنامه ام را به صفحه آخرش یکی دو برگ اضافه کنید ... در این روزهائی که اینهمه می میریم احتیاط شرط عقل است. امیر آقائی[/h] 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۹۱ در آغوشت همچون کودکی هستم که می داند ته دیگش با همه خوبی تمام میشود. امین منصوری 8 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۱ دلم چندین سال است روزه ی عشق گرفته است ، اذان افطارش را تو بگو ! 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۱ دلم را بر دوشم مي گذارم مي روم ... بايد کمي صبر کني تا قيمتي شوم ! زير خاکي شدن وقت مي خواهد ! تو هم زمزمه هاي نامهرباني ات را آرام تر بگو ... يک وقت ديدي صدايت را باد نه ، خاک به گوشم رساند و دلم ترک خورد ! دل است ديگر روي خاک زير خاک نمي شناسد ... مي شکند !! 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۱ جــناق می شکــستیم می گفتـــیم: "یـــادم تـــــو را فرامـــــــــوش " ولی امــــــــــــــروز ، تمــام استخوانهایم شکـــــــــته باز هــم تورا فراموش نکردم! 5 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ گاه از نوازشش اشک می ریزی . و گاه از سیلی اش میخندی ! دیوانگی ِ عشق به همین سادگیست !! 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ این روزها با هر که دوست می شوم گمان می کنم آنقدر دوست بوده ایم که دیگر وقت خیانت است...! 6 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ ازين راهرو يك نفر رد شده ،كه عطرش همونه كه تو مي زني ... براي به زانو در آوردنم ، تو از مرگ حتي جلو مي زني ... ازين راهرو يك نفر رد شده ، مثل وقتايي كه تو ناراحتي ... نفس ميكشم با تمام وجود، عجب عطر خوبي زده لعنتي ...! 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ هیچ انتظاری از کسی ندارم .... این نشان دهنده ی قدرت من نیست ، مسئله خستگی از اعتماد های شکسته است. 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ .مینویسم همه هق هق تنهایی را تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی به حریم خلوت عشق تو تنها برسی ...مینویسم همه با تو نبودن ها را تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی تا مرا باز به دیدار خود من ببری 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده