*Sanaz* 10640 ارسال شده در 9 اردیبهشت، 2012 اگر صدقه خود را در سطل زباله بریزید زودتر بدست مستحق میرسد تا در صندوق صدقات . 3
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 9 اردیبهشت، 2012 هرگز به دستش ساعت نمی بست! روزی از او پرسیدم: پس چگونه است که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟ گفت: ساعت را از خورشید می پرسم! پرسیدم: روزهای بارانی چطور؟ گفت: روزهای بارانی همهی ساعت ها ساعت عشق است! راست می گفت،یادم آمد که روزهای بارانی او همیشه خیس بود ..! 5
sam arch 55879 ارسال شده در 9 اردیبهشت، 2012 بمانی که چه؟!.... رفتن تقدیرت شده....بازگشتن رویایت.... اشک این میان مانده است تنها حبس در بغض.... مانده است که جاری شود...یا راهی شود به دل.... 5
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 10 اردیبهشت، 2012 " یک چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند ، نمی شود گفت ، آدم را مسخره می کنند. " ( بوف کور - صادق هدایت ) 5
ترانه18 8013 ارسال شده در 10 اردیبهشت، 2012 بی انصاف... این گره با یک نگاه تو باز میشد... تمام دندانهایم درد میکند... 6
sam arch 55879 ارسال شده در 11 اردیبهشت، 2012 بی انصافی نکن.... در این شلم و شوربایی که هر کس در پی آن است... که به سیبی گاز بزند و دور بیاندازد... من سیب را حداقل گاز نزده دور انداختم... 3
sam arch 55879 ارسال شده در 12 اردیبهشت، 2012 رنگش پرید... به کجا؟... به آنجا که دخترک با شبنم های پشت پنجره... با انگشت بازی می کرد... و نشست در قاب خاکستری خیال... 2
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 13 اردیبهشت، 2012 کشورم جاییه که از "دختر" بودنت باید در جامعه مجازی لذت ببری و از "پسر" بودنت در جامعه واقعی...!!! با این وجود عاشقتم ایران ،وطنم .. 3
Ssara 14641 ارسال شده در 15 اردیبهشت، 2012 نه چتر با خود داشتی نه روزنامه نه چمدان ... عاشقت شدم! از کجا باید می فهمیدم مسافری؟... 2
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 18 اردیبهشت، 2012 آدم دلتـــنگ ؛ حرف حالی اش نمی شود .... لطفاً برایش فلسفه نبافید ... !!! 12
*mishi* 11920 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2012 انحنای روح من ، شانههای خستهی غرور من ، تکیهگاه بیپناهی دلم شکسته است . کتف گریههای بیبهانهام ، بازوان حس شاعرانهام ، زخم خورده است ... 12
sam arch 55879 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2012 مانده است ته دل... با خواهش و التماس هم بیرون نمی آید... چشم هم واسطه شد...دستِ نه بر سینه ی او هم زد... این وسط مانده دل.... او هم که مهمان را بیرون نمی کند... 12
ترانه18 8013 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2012 خدایا شکرت ما دیگر فقیر نیستیم دیروز پزشک ِ آبادی گفت... چشم های پدرم پر از آب مروارید است … 11
*mishi* 11920 ارسال شده در 21 اردیبهشت، 2012 از همان ابتدا دروغ گفتند! مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" می شویم؟! پس چرا حالا "من" این قدر تنهاست! از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!... اصلا این "او" را که بازی داد؟!... که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"! می بینی قصه ی عشقمان! فاتحه ی دستور زبان را خوانده است 10
MEMOLI 8954 ارسال شده در 21 اردیبهشت، 2012 دل که می گیرد می زنی خودت را به هر دری تا بگشایی راهی برای خلاصی ! کتابها را بیهوده ورق می زنی به حرفها گوش می دهی و نمی شنوی به چهره ها خیره می شوی و نمی بینی ... همه چیز غریبه می شود حتی خودت برای خودت ... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 10
*mehrsa* 14558 ارسال شده در 21 اردیبهشت، 2012 دیدن عکست تمام سهم من است . از " تــــــــو " . آن را هم جیره بندی کرده ام . تا مبادا توقعش زیاد شود ، . دل است دیگر ؛ . ممکن است فردا خودت را از من بخواهد.......!! 8
Sepideh.mt 17530 ارسال شده در 25 اردیبهشت، 2012 گاهی دفترت را باز کن بنویس زندگی زیباست!! بعد، بخند! یک خط پایین تر، بنویس یک نفر عاشقم ماندست هنوز! بعد، بخند! یا ادامه بده، بنویس، تا شقایق هست زندگی باید کرد بعد، بخند! خنده دار نیست؟ من هر شب به تو فکر میکنم وهمین خنده دارها را می نویسم و بلند بلند می خندم تو هم..... به خنده های من بخند مثل روزگاری که دوستم میداشتی .. 7
ارسال های توصیه شده