رفتن به مطلب

حس مرموز...


ارسال های توصیه شده

  • 3 هفته بعد...
  • پاسخ 627
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

رمز این حسم سه واژه یست...

 

من ساده دلم!:icon_redface:

 

همه ی رندانِ شاه کلید به دست..این رمز را می دانند..

 

برای همین گاوصندوق دلم..همیشه خالی ست!:icon_redface:

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

سگ گله به جرم خیانت

سنگسار شد.

چوپان به عزای گوسفندان ننشست.

دشتهای سر سبز و ارام

طلوع سپیده را به غروب گره زدند.

-باران دلنشین پاییزی

خاطرات دشت را به یغما برد!!!

قلاده ی سگی را به یادگار گذاشت

چوپانی که در آرزوی شکار

جنگلی را به آتش کشید...!

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...
  • 2 هفته بعد...

اگر تو بخواهي

مورچه اي را از خانه اش دور مي كنم

و گرسنگي را به دنيا برمي گردانم

دستم را تا آرنج در دهانم فرو مي برم

و خودم را

چون پيراهني پشت رو مي كنم

لینک به دیدگاه


حـــآل و روز زنــدگــی مَـــرا

وَقتــــی نبـــآشـــی؛یکــ کَلمـــه تـــوصیفــ می کُنـــد:

اَلفــــآتحـــه ...

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

وقتی حس کردم لرزش صدایت دیگر آن طنین عاشقانه را ندارد...

 

باید می فهمیدم که رمز این تغییر را باید درونم پیدا کنم...

 

ایراد کار از من بود...:icon_redface:

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

آغوش پیراهنی نیست

که لکه ی یک کدورت کوچک

یا نخکشِ خنکای یک خاطره

دلیلی برای تعویض آن باشد!

 

آغوش چوبکی

در دوی امدادی نیست

که رفیقان و رقیبان

دست به دستش کنند و آنگاه

که به هدف خود رسیدند

در گوشه ای رها...

 

آغوش آرامگاهِ مقدس همیشه ایست

تا در میان بازوان کسی که دوستش داری

در میان بازوان کسی که دوستت دارد

طعم خوش آرامش را احساس کنی ...

 

مرا از هر راهی که به این روشنفکری تو می رساند

دور کن

که من از مفهوم تجربه ای که

به معنای جا گذاشتن تکه تکه ی تو

در آغوش دیگران است بیزارم!

 

مرا به کریه ترین صفتی که می شناسی

مرا به نام متحجرترین مرد تاریخ

خطاب کن

وقتی

نهایتِ این تمدن تو

هیچ فرقی با فاحشگی ندارد!

 

مصطفی زاهدی

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

سوره ی طهارت تو هم نیاز به تفسیر دارد سهراب !

چشم ها را با چه باید شست ؟

با همان آب مقدسی که مغزهای‌مان را شست و شو دادند ؟

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...
  • 1 ماه بعد...

فرهاد وار

تیشه بر دست

کوههای غرورم را

یکی پس از دیگری شکسته ام

برای عشق تو ...

ببخش

این روزها

فرهادترم از تو ....

judy2.jpg

عشق وقتی بیاید

تفاوتی ندارد

سارا کورو باشی یا دختر کبریت فروش

عاشقم تو را

بابا لنگ دراز من می شوی ؟

لینک به دیدگاه
یک دم از خیال من نمیروی ای غزال من

دگر چه پرسی ز حال من

تا هستم من اسیر کوی توام

در آرزوی توام

 


امــــروز آنــــقدر آشفتــــه امــــ

 

کــــه هر خاطــــره را به یکــــ ســــو پرتابــــ میکنمــــ

 

ولـــــی میــــترسمــــ

 

ترســــ از اینکــــه مبــــادا

 

فـــــردا قشنگتــــرینـــــ خاطــــره ی زندگــــی امــــ

 

را در اینــــ شلوغـــــی نیابمــــ

 

...

لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

تو را پیدا نمی کنم

نه در غباری که بر دفتر خاطراتم نشسته

نه در قافیه های نداشته این اشعار لعنتی

نه در بشقاب غذای نیم خورده ام

نه در ترافیک عصرگاهی اتوبان

نه

تو را پیدا نمی کنم

حقیقت تلخی است

تو هم مانند من گم شده ای

تو در دنیای من

و...

من در چشمان بلاتکلیف تو!

 

 

نوید اشرفی

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

انگشتت را

هرجای نقشه خواستی بگذار

فرقی نمی کند........

تنهایی من

عمیق ترین جای جهان است..........

و انگشتان تو هیچ وقت

به عمق فاجعه پی نخواهند برد..........

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...