elh@m_arch 1548 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۲ به هر که میگویم "تو" به خودش میگیرد! چه ساده اند اینها... نمیدانند که هیچکس برای من "تو" نمیشود...!!! 5 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۲ رمز این حسم سه واژه یست... من ساده دلم! همه ی رندانِ شاه کلید به دست..این رمز را می دانند.. برای همین گاوصندوق دلم..همیشه خالی ست! 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۲ از تمام دلتنگی ها از اشک ها و شکایت ها که بگذریم باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم ! 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۲ سگ گله به جرم خیانت سنگسار شد. چوپان به عزای گوسفندان ننشست. دشتهای سر سبز و ارام طلوع سپیده را به غروب گره زدند. -باران دلنشین پاییزی خاطرات دشت را به یغما برد!!! قلاده ی سگی را به یادگار گذاشت چوپانی که در آرزوی شکار جنگلی را به آتش کشید...! 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۲ احساسم رنگِ گُنگی گرفته که در هیچ جعبه ی مداد زنگی نیست... برچسب می زنم بر ان می نویسم..حسِ مرموز! 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۲ اگر تو بخواهي مورچه اي را از خانه اش دور مي كنم و گرسنگي را به دنيا برمي گردانم دستم را تا آرنج در دهانم فرو مي برم و خودم را چون پيراهني پشت رو مي كنم 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۲ چقــــدر شـــب اضافه می آیــــد وقتــــی تو نیستی...!!! 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۲ حـــآل و روز زنــدگــی مَـــرا وَقتــــی نبـــآشـــی؛یکــ کَلمـــه تـــوصیفــ می کُنـــد: اَلفــــآتحـــه ... 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۲ وقتی حس کردم لرزش صدایت دیگر آن طنین عاشقانه را ندارد... باید می فهمیدم که رمز این تغییر را باید درونم پیدا کنم... ایراد کار از من بود... 1 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۲ آغوش پیراهنی نیست که لکه ی یک کدورت کوچک یا نخکشِ خنکای یک خاطره دلیلی برای تعویض آن باشد! آغوش چوبکی در دوی امدادی نیست که رفیقان و رقیبان دست به دستش کنند و آنگاه که به هدف خود رسیدند در گوشه ای رها... آغوش آرامگاهِ مقدس همیشه ایست تا در میان بازوان کسی که دوستش داری در میان بازوان کسی که دوستت دارد طعم خوش آرامش را احساس کنی ... مرا از هر راهی که به این روشنفکری تو می رساند دور کن که من از مفهوم تجربه ای که به معنای جا گذاشتن تکه تکه ی تو در آغوش دیگران است بیزارم! مرا به کریه ترین صفتی که می شناسی مرا به نام متحجرترین مرد تاریخ خطاب کن وقتی نهایتِ این تمدن تو هیچ فرقی با فاحشگی ندارد! مصطفی زاهدی 1 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۲ قلبی داری به وسعت هفت دریا و بی نهایتی اسمان ها. باید منطقی باشم. حق داری اگردلت برایم... تنگ نمی شود!!!!! "میلاد تهرانی" 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۲ سوره ی طهارت تو هم نیاز به تفسیر دارد سهراب ! چشم ها را با چه باید شست ؟ با همان آب مقدسی که مغزهایمان را شست و شو دادند ؟ 5 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ این روزها به دلیل ازدیاد رموز اطرافیان... همه ی احساسات مرموزند... حتی حسِ دوست داشتن... 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۲ به دنیای من آمدی ! و تمام دنیای من ... ... سرشار از عشـــــــــــــــــــــق شد !.. 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۲ یک دم از خیال من نمیروی ای غزال من دگر چه پرسی ز حال من تا هستم من اسیر کوی توام در آرزوی توام 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۲ فرهاد وار تیشه بر دست کوههای غرورم را یکی پس از دیگری شکسته ام برای عشق تو ... ببخش این روزها فرهادترم از تو .... عشق وقتی بیاید تفاوتی ندارد سارا کورو باشی یا دختر کبریت فروش عاشقم تو را بابا لنگ دراز من می شوی ؟ 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۲ یک دم از خیال من نمیروی ای غزال مندگر چه پرسی ز حال من تا هستم من اسیر کوی توام در آرزوی توام امــــروز آنــــقدر آشفتــــه امــــ کــــه هر خاطــــره را به یکــــ ســــو پرتابــــ میکنمــــ ولـــــی میــــترسمــــ ترســــ از اینکــــه مبــــادا فـــــردا قشنگتــــرینـــــ خاطــــره ی زندگــــی امــــ را در اینــــ شلوغـــــی نیابمــــ ... 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۴ مرزِ..رموز این شب....حسِ ترس از طلوع است... با ماه عهد کردم...جایش را به آفتاب ندهد... 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۴ تو را پیدا نمی کنم نه در غباری که بر دفتر خاطراتم نشسته نه در قافیه های نداشته این اشعار لعنتی نه در بشقاب غذای نیم خورده ام نه در ترافیک عصرگاهی اتوبان نه تو را پیدا نمی کنم حقیقت تلخی است تو هم مانند من گم شده ای تو در دنیای من و... من در چشمان بلاتکلیف تو! نوید اشرفی 2 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۴ انگشتت را هرجای نقشه خواستی بگذار فرقی نمی کند........ تنهایی من عمیق ترین جای جهان است.......... و انگشتان تو هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد.......... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده