رفتن به مطلب

حس مرموز...


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

نمیدونم اینارو خودتون می سرایید یا

ولی به هر حال

ممنونم ازهمتون

خیلی حس خوبیه

ممنونم

ممنونم

ممنونم

من شعر گفتن بلد نیستم

شایدم . . .

 

:icon_gol:

  • Like 5
  • 2 هفته بعد...
  • پاسخ 627
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

بر سرش چتر گرفتم

ديدم ...

او خودش

ب

ا

ر

ا

ن

است ...!

  • Like 6
ارسال شده در

گاهی اگر می توانی

 

به یک نقطه

 

خیره بمان!

 

خسته می شوم

 

بسکه در گهواره چشمهایت

 

با پلک زدنهای ناتمام

 

از رویای خوش لحظه دیدار

 

می پرانی ام !

  • Like 4
ارسال شده در

لطفا كمی لبخند بزنید یا نزنید

این عكس توی هیچ قابی جا نمی گیرد

و تنها

یادگار زنی است

كه اول این شعر نوشت "دربست " ...

بعد رفت و در را بست !!؟

  • Like 5
ارسال شده در

ثانیه ها می گذرند

سرکش و نا آرام ...

کسی می گوید: "چه خوب"

نمی داند که جوانیمان است ؟!...

  • Like 5
ارسال شده در

می خندی و تمام لبت قند می شود,

يعنی که عشق صاحب فرزند می شود.

جايی که سبز چشم تو بر آسمان وزيد,

زيباترين بهار خداوند می شود.

اين شعر تازه شيربهای لب تو بود,

حالا لبت عروس دو لبخند می شود.

فصل بهار ، ماه عسل زير نور ماه.

يک شب اقامت دو نفر چند می شود ؟

  • Like 5
ارسال شده در

.

.

.

ما همه رفتني هستيم !

اين دنياست كه مي ماند ...

  • Like 6
ارسال شده در

از كلاغ بام خانه ات

سراغم را نگير

او براي تصاحب تكه صابوني

سيصد سال است که دروغ مي گويد...

  • Like 5
ارسال شده در

آدم ها چه زود خر می شوند ...

 

خر ها چه دیر آدم !

  • Like 5
ارسال شده در

به چشمانم گفته ام

 

 

نبیند .

 

 

به گوشهایم گفته ام

 

 

 

نشنود .

 

 

خاطراتم را نیز

 

 

کشته ام .

 

 

بــارالــهــا!!!

 

 

دلـــم را چـه کـنـم

  • Like 6
ارسال شده در

آدم همیشه بهترین تصمیم را در هر لحظه می‌گیرد؛

یا/و

بعداً می‌فهمد که تصمیمی که گرفته بهترین بوده

یا/و

هر دو

یا

هیچ‌کدام.

  • Like 9
ارسال شده در

بعضی وقتها

رفتن

برای نرسیدن است !

برای گم شدن ...

  • Like 8
ارسال شده در

.

.

.

نگران است قاصدک !

فرزندانش را

باد خواهد برد ...

  • Like 8
ارسال شده در

اين لاله هوش، از ساقه بچين. پرپر شد، بِشَود. چشم خدا تر شد، بِشَود.

و خدا از تو نه بالاتر. ني، تنهاتر، تنهاتر

  • Like 8
ارسال شده در

آینه ی قدیمی مان

که صادق ترین خانه ی ما بود

این روزها دغل شده

مادرم را نشانم می دهد

تا خیال کنم که منم

  • Like 6
ارسال شده در

چیزهای خوبی برای من نخواستی

خوب نماندم من هم ...

بی حساب شده ایم دیگر

خسته شده ام برای ادامه !

.

.

.

بازی تمام ...!

  • Like 6
ارسال شده در

سخت‌ترین قسمت‌ش همینه که باید بلند شد

و دور شد

و دور شد

و دور شد…

  • Like 8
ارسال شده در

در مرکز به‌دنیا می‌آییم،

دورتر بزرگ‌ می‌شویم.

 

می‌چرخیم، می‌چرخیم، می‌چرخیم…

دور می‌شویم.

 

در حاشیه می‌میریم؛

در حاشیه محو می‌شویم.

  • Like 7
ارسال شده در

:w72:

  • Like 6
ارسال شده در

امروز تازه آمده است

می‌ گوید

تا چشم بر هم زنی‌ می‌‌روم !

اما گوش‌هایم گویی سنگین شده ا‌ند

آنچه را که می‌‌خواهند می شنوند ...

تهدید امروز را هم مانند تهدید امروز‌های دیروزی جدی نمی گیرم !

.

.

.

و این چه تکرار تلخیست ...!

  • Like 7

×
×
  • اضافه کردن...