taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ دست خودت نیست،زن که باشی گاهی دوست داری تکیه بدهی،پناه ببری... دست خودت نیست،زن که باشی گهگهاه حریصانه بو میکنی دستهایت را... شاید عطر تلخ و گس مردانه اش ... لا به لای انگشتانت باقی مانده باشه... دست خودت نیست،زن که باشی گاهی رهایش میکنی و پشت سرش آب میریزی... و قناعت می کنی به رویای حضورش به این امید که او خوشبخت باشد... دست خودت نیست،زن که باشی همه ی دیوانگی های عالم را بلدی... من زنـــــــــم... نگاه به صـــــــدا و بدن ظریفــــم نکن... اگــــــــــر بخواهم تمـــــــام هویت مردانه ات را به آتش خواهم کشــــــــــــید...... 4 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ من ... دلم می گیرد وقتی ... می نویسم فقط برای تو ولی ... همه می خوانند الا تو..... 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ دلـم مـی خـوآهـد . . . در آرامـش آغـوشـتـ ! . . . طـولـآنـی بمـیـرم ! 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ معلم به خط فاصله می گفت خط تیره... خوب می دانست فاصله ها چه به روزگار آدمها می آورد.. 4 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ اینگونه که هستی,هزار بار از نبودنت زجر اَورترست؛نباش لطفا"! 2 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ اتفاق ِ ساده و کوچک ِ لبخند ِ تو ، حادثه ی بزرگ ِ روزهای ِ من شد ! ... به همین سادگی ... عاشق ِ نبودنهایت شدم ! 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ مردم آنچه را که گفته ای فراموش خواهند کرد حتی آنچه را که انجام داده ای به فراموشی خواهند سپرد اما هرگز این را که سبب شده ای چه احساسی نسبت به خود داشته باشند از یاد نخواهند برد.... 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ بهترین دوست اون دوستیه که بتونی باهاش روی یه سکو بنشینی و هیچی نگی و وقتی ازش دور شدی حس کنی بهترین گفتگوی عمرت رو داشتی... 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ دوستاي واقعي مثل صبح مي مونند ، نميشه تموم روز داشتشون ولي مطمئني كه فردا ، هفته ي بعد ، ماه بعد و سال بعد و ... تا ابد هستند ♥ ♥ 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ نمی دونی تو به خوابم که میای خواب من دیدنی میشه یک بهار عشق می ریزه به تنم نفسام چیدنی میشه نمی دونی تو به خوابم که میای چه تماشا داره خوابم نمی دونی که چه گلها داره خوابم نرگس و مریم و مینا داره خوابم ... نمی دونی که چه گلها داره خوابم نرگس و مریم و مینا داره خوابم نمی دونی چه تماشا داره خوابم 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ مثل رود یک عــــــمر هرکه را دوســــــــــت داشتم، بدرقـــه کردم... 7 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ زمینت بد ، زمانت بد ... یا رب مردمانت بد ! خدایا از چه خاموشی ؟ چرا از یاد این مردم فراموشی ؟ چرا بردی تو از یادت زمینت را ، زمانت را ، پریشان مردمانت را ! 6 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ شانس یکبار در خونه ادم رو میزنه ولی بد شانسی دستش رو از رو زنگ ور نمیداره بدبختی هم که کلید داره هر وقت بخواد میاد تو... 6 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ وقتي نيستی مثل سيــــگار ناشـــی كه آتــش گرفـــتن بلد نيست كلافـــــه ام...!! 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۰ كــــاش تلخی زندگی کمی الكل هم داشت شايـــــــد مستمان می كرد و کمی فراموشش میکردیم!!.. 8 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۰ از یک جایی به بعد ... دیگه نه دست و پا می زنی نه بال بال میزنی ... نه دل دل میکنی نه داد و بیداد میکنی ... نه گریه میکنی نه مشتتو میکوبی تو دیوار نه سرتو میزنی به دیوار نه... از یه جایی به بعد... فقط سکوت میکنی!!!!... 11 لینک به دیدگاه
lilac 5892 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ همیشه دردم این باشد كه دردم را نمی دانی نمی دانی كه می سوزم ، شدم در گریه زندانی نمی دانی كه درد وغم شده مهمان این قلبم سیه بر تن كنم آن دم كه غم آید به مهمانی اگرچه این من خسته به لب دارم شكر خندی تو از قلبم چه می دانی كه شد غرق پریشانی اگر از درد خود گویم نمی فهمی چه می گویم كه من آن غرق دریایم تو اما مرغ طوفانی همیشه سوختن كارم ندارم شكوه و دردی ولی خاكسترم آن دم كه حرفم را نمی خوانی تو كه حتی به عمر خود مرا از خود ندانستی چرا پس این دم آخر شده كارت پشیمانی پشیمانی ولی جانا ندادی پاسخم را تو كه آیا درد می دانی كه باران وارگریانی 6 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ هوا دارد كم كم رو به "سردي" مي رود ... و برگ ها رو به" زردي"... "من " مانده ام و "تو"يي كه نمي دانم به كدام سو روانه ايي؟! 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۰ [h=6]دل اتفاقی ترین اشتـــــباه دنیاست! بسته میشود آنــــجا که نبــــــاید؛ کنــــده میشود از جایی که نباید. [/h] 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده