taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 بی شک " آغوش تو " هشتمین عجایب دنیاست واردش که میشوی زمان بی معنا میشود هیچ بُعدی ندارد ... بی آنکه نفس بکشی روحت تازه میشود تمام ثروت دنیا را به یک وجبش خواهم بخشید. 2
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 مـرا در آغـوش بگیــر سـرم را روی شانه ات بگذار همه بداننــد حالا همه چیـز زیر ســر مــــن است...... 1
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 زندگی، بدونِ تپیدنِ دل، بدونِ آدمی که مایهی اُمید است، به مُفت نمیارزد. 1
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 می دانی ؟ وقتی قبل از برگشتن فعل رفتنی در کار باشد محبت خراب می شود محبت ویران می شود محبت هیچ می شود ... باور کن یا برو یا بمان اما اگر رفتی ... هیچ وقت برنگرد. هیچ وقت 1
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 نپرس! از دلواپسی های زنانه ام چیزی نمی گویم از انتظار و کسالت نیز. از تو اما... ... تبلور رویاهای منی به سان انسانی تعبیر خواب های آشفته رسولانی و پرهای کبوتران آینده در آستین تو ست. بی تو اما هوای پر گرفتن توهمی است و عشق از انتظار و کسالت و دلتنگی فراتر نمی رود. 1
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 وقتي پايت خواب مي رود نمي تواني درست راه بروي لنگ مي زني! وقتي قلبت خواب مي رود نمي تواني درست فكر كني. عاشق مي شوي! 2
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 می دانی، دردهای گفتنی خوب است امان از نگفتنی ها ... که این مگوها همیشه قد سکوت آدم هاست 1
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 کسی نیست هیـــــچ کس نیست... کدام زندگی را... ؟ سهراب*، کدام زندگی را بدزدیم؟ ... میان کدام دیدار آخر، میان کدام دیدار قسمت کنیم.... ؟ هرچه هست "سنگ" است شقایقی نمانده حتی و من همیشه سردم است. 1
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 پازل دل یکی رو به هم ریختن هنر نیست هر وقت با تیکه های شکسته دل یه نفر یه پازل جدید براش ساختی هنر کردی. 2
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 آغوش تو مترادف امنیت است آغوش تو ترس های مرا می بلعد لغت نامه ها دروغ می گفتند ... آغوش تو یعنی پایان سر درد ها یعنی آغاز عاشقانه ترین رخوت ها آغوش تو یعنی "من" خوبم! بلند نشوی بروی یکوقت! بغلم کن من از بازگشتِ بی هوای ترس ها می ترسم 1
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 آغوش تو سایه گاه خستگی من است آغوشی که میدانم همیشه به روی من باز است و من لحظه به لحظه ی زندگیم را به امید آرمیدن در آغوش تو سپری میکنم دستهای من غرق التماسند برای در آغوش گرفتن تو ... منی که خسته از دست خنجر روزگارم برای رسیدن به آرامش در کنار تو لحظه شماری میکنم... 2
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 آن كه دستش را اينقدر محكم گرفته اي ديروز عاشق من بود. دستت را خسته نكن... محكم يا آرام... فردا توام تنهايی... 2
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 من عاشق هوس های عاشقانه ام ..... من عاشق گناه دوست داشتنم.... دستهایت را به من بده........ به جهنم که مرا به جهنم میبرند به خاطر عشقبازی با خیال تو ...... تو خود بهشتی 2
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 هزار بار دیگر هم که از شانه ای به شانه دیگر بغلتی، این شب صبح نمیشود وقتی دلت گرفته باشد 1
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 بعضی وقتا یکی تو کانتکت گوشیت هست که نمیتونی بهش زنگ بزنی، دلتم نمیاد پاکش کنی، هر وقتم چشمت به اسمش میفته دلت یه جوری میشه...خیلی دردناکه اون لحظات!!! 2
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 آنقدر این روزها مردم از روح درد میمیرند که وقتی کسی میگوید جسمم درد میکند نگران حالش نمیشویم. 1
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 با نبودنت کنار اومدم....!!!! هر شب پشت پنجره, من و جای خالیت کنار هم می شینیم و به ماه که به کم آوردنم میخنده نگاه می کنیم............. 1
taghdir 2528 ارسال شده در 17 آذر، 2011 ساده بودم ساده ساده مثل کف دست من نمی دانستم ساده بودن سخت است مثل آینه آب ... ...صاف و اسان بودم دل و دستم یک رنگ مثل باران بودم که به خاک افتادم... 2
ارسال های توصیه شده