taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ قرارمان یک مانور کوچک بود! قرار بود تیرهای نگاهت مشقی باشد! اما ببین ... یک جای سالم بر قلبم نمانده است. . . . سپیدار 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ دلم برايت تنگ شده ! مي خواهم آنقدر اشک بريزم تا غبار فاصله از قلبم تميـــز شود . ولي مي ترسم ... " تهران" ، " ونيــــز" شود !!! ... . . . سپیدار 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ در کنارم که بخوابی ، دنیا تمام می شود ؛ بهشت آغاز... در کنارم که بخوابی ، پل صراط ؛ می شود درست جایی میان نوازش لب های من بر چشمان تو... صبح ، من می مانم و بوی تن تو..............! 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ برای طولانی زیستن، لازم نیست به روزهای زندگی ات اضافه کنی، تلاشت این باشد که "زندگی" را به روزهایت اضافه کنی ... 2 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ چشمهایم را میبندم، زمان را متوقف میکنم، مسافت ها رو از بین میبرم، ... و تو را تا ابد در آغوش میگیرم. دلم برای آغوش گرمت تنگ است... 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ سرفه می کنم بیرون نمی پرد سکوت بدی در گلویم نشسته.......!!!! 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ سالهاست ایستاده ایم... در دو انتهای خواستن و نتوانستن.......... 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ ترک کردن ِ آدمها هم آدابی دارد ! اگر آداب ِ ماندن نمیدانید لااقل ... درست ترکشان کنید تا تَرَک برندارند . . . . . 2 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ مرا گویی که رایی من چه دانم چنین مجنون چرایی من چه دانم مرا گویی بدین زاری که هستی به عشقم چون برآیی من چه دانم منم در موج دریاهای عشقت مرا گویی کجایی من چه دانم 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ بعد از تـــــــو،،، جـــواب همــــه دوستــــت دارم هـــــا... مرســــــی شـــد.... 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ شوق است در جدايي و جور است در نظر هم جور به، كه طاقت شوقت نياوريم 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ باران قصیده واری غمناک آغاز کرده بود می خواند و باز می خواند بغض هزار ساله دردش را ... انگار میگشود اندوه زاست زاری خاموش ناگفتنی است این همه غم ؟ ناشنیدنی است پرسیدم این نوای حزین در عزای کیست گفتند اگر تو نیز از اوج بنگری خواهی هزار بار ازو تلخ تر گریست 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ هوای مُردن بیخ گوش من است همان جایی که روزی رد نفس های تو بود !!! 4 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ من به دنيا آمدم تا در جهان تو حاصل پيوند سوزان دو تن باشم پيش از آن كي آشنا بوديم ما با هم ؟ من به دنيا آمدم بي آنكه من باشم.... 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۰ افسانه ها را رها کن دوری و دوستی کدام است؟؟ فاصله هایند که عشق را می بلعند … تو اگر نباشی…….. دیگری جایت را پر میکند!! به همین سادگی.!!! 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ شمردن بلد نیستم دوست داشتن بلدم و گاهی شده یکی را دو بار دوست داشته باشم دو نفر را یک جا! چه کار می شود کرد؟ دوست داشتن بلدم شمردن بلد نیستم!... آیدین روشن 5 لینک به دیدگاه
lilac 5892 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من که بغض آشنای ابر گریه می خواهد بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد 1 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۰ آنقدر خيال بافتم که تمام کلافهاي فکرم به لباس آرزويي تبديل شدند... اي کاش اندازه ام باشد... لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۰ هرچه دلتنگی هست ، حرفهایی که گره در گره است تو بیا تا به همان بوسه اول برود . . . . لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۰ هر صبح چرخکم را بر می دارم و در کوچه های خاطره فریاد می زنم غم ... غصه زخم کهنه خریداریم..! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده