EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ صبح ساعت 4 راه افتادیم به سمت لواسان باغ یکی از دوستانمون که البته چون تعدادمون زیاد بود خیلی خوش گذشت بعد هم ساعت 4 برگشتیم اما سر راه به پیشنهاد یکی از بچه رفتیم یه پارک بزرگی که سمت شرق تهرانه البته همش مامور بازی بود و ما هم چون از بزرگ ترا جدا شده بودیم زیاد نمی تونست خوش آیند باشه به هر حال اون جا هم اطراق کردیم و پاسور و قلیون و ..... و یه کمی هم گشت و گذار اما آخرش خیلی بد بود سمت دستشویی بانوان دعوا شده و کتک کاری و گیس و گیس کشی و حرفای خیلی رکیکی می زدن مامورا اومدن بالا که قائله رو بخوابونن اما گیر دادن به چند تا پسرا که نزدیک دستشویی چادر زده بودن و گفتن که جمع کنین پسره یه کلمه پرسید مگه ما چیکار کردیم که ماموره ....... یکی خوابوند توی صورتش و گفت به این خاطر حالا جمع کن دیگه بیچاره پسره هم گفت باشه الان جمع می کنیم اونا داشتن جمع می کردن که یه لباس شخصی رفت سمتشون و بعد هم همون ماموره رو دوباره صدا کرد و گفت بیا می خواد اتیکتت رو ببینه ماموره .... هم اومد گفت می خوای اتیکت من رو ببینین ؟ بیا .... یکی چپ یکی راست زد توی صورتش پسره تا اومد بگه چرا یکی دیگه زد یکی دیگه به طرفداری اون پسره اومد جلو که 2 تا هم زد توی صورت اون بعد هم همه اشون رو جمع کردن و بردن ملت هم که انگار سینماست ایستادن و راحت نگاه کردن اما حال همه گرفته و شد و همه کم کم جمع کردن توی همین گیر و دار نگو پسر عمو و دوست دخترش رو هم پایین گرفتن تا چشممون خورد به این مامورا رفتیم به سمتشون که ببینیم برای چی دارن می برنشون که 2تا هم زدن توی صورت داییم اول دستش و گرفتم و گفتم عوضی برای چی می زنی محکم با آرنج زد توی قفسه سینه ام و من هم حمله ور شدم و یکی زدم توی صورتش اون ...... هم 2 تا زد تو صورت من با این کارش همه حمله ور شدن به سمتشون که با باتوم افتادن به جون ما و اون افرادی که اومده بودن برای طرفداری مثل این که وسط این گیر و دار یکی از دوستان داییم زنگ می زنه به عموش که دوستام رو گرفتن و خودت رو برسون اون هم تا قبل از این که ما رو ببرن خودش رو رسوند و البته اون استوار بی .... هم چند تا در گوشی نوش جان کرد اما چه فایده ..... هنوز هم که هنوزه تمام بدنم درد می کنه شب هم که اومدم خونه دیدم سنجابم چون خودم رو پیدا نکرده غذا نخورده و بعد هم ترسیده و فرار کرده تا صبح نمی دونستم از بدن درد بنالم یا از گم شدن سنجابم اما خدا رو شکر خودش صبح زود اومده بود پشت پنجره این هم از 13 ما که نحسی اش همچین قشنگ ما رو گرفت . 6 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ ماهم اول رفتیم یه پارک جنگلی که تا شهرمون یه 14 کیلومتری فاصله بود و ترافیک نداشت تا 4عصر بعدشم رفتیم اون طرف شهرمون و بابچه ها رفتیم بالای کوه!!!!!!!!!! بعدشم برگشتیم رفیتم شام از بیرون گرفتیم و اوممدیم خونه خوردیم 9.30 رسیدیم خونه واز ساعت 12شب دیشب تا 12 ظهر امروز تلافیش خوابیدم توی پارکه سر دستشویی دعوا کردیم با چندتا آدم بی فرهنگ که نوبت و رعایت نمیکردند بعدشم اقایون از ما یاد گرفتن نذاشتند دیگه خانمهای که از دستشویی اونها استفاده میکردند دیگه استفاده کنند یه دونه هم دعوا دیدیم سرپارک ماشین و کلی هم شاهد شکستن شاخه های درخت توسط مردم و برپایی آتیش بودیم که من واقعا متأسف شدم از مردممون 7 لینک به دیدگاه
mahdarmohagh 54 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ سلام ما ساعت 8 راه افتادیم قرار شد بریم سرخه حصار کلی تو ترافیک موندیم بعد داداشم اعصابش ریخت به هم راههمون کشیدیم رفتیم گفتیم کجا بریم تو راه چشمون خورد به یه تابلویی زده لشگرک گفتیم بریم اونجا تو راه یه جا سرسبز دیدیم از خیر لشگرک گذشتیم گفتیم همین جا سیزده به در میکنیم فقط بدبختیش شیب بدی بود که باید ازش رد میشدیم هنوز عضله های پام درد میکنه بعد وقتی تازه زیراندازمون رو انداختیم تازه مامانم یادش افتاد که جوجه رو که اماده کرده بودیم یادش رفته بیاره یه 2 ، 3 ساعت نشستیم بعد اومدیم خونه داداشم تو حیاط خونه جوجه رو کباب کرد خونه ناهار خوردیم تازه شب مامانم یادش افتاد سبزه گره نزدیم 7 لینک به دیدگاه
EVF 5465 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ من هم در دومین منطقه حفاظت شده دنیا(ذخیرگاه زیست کره توران) بودم وسط کویر داغ و با ارزش... 6 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ این کوه خودم رفتم بالا باورم نمیشد بعد از کلی سال رفتم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 4 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ اینم پارک جنگی زرقان برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 4 لینک به دیدگاه
Khakestari 613 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ امسال 13 بدر ما جای خاصی نرفتیم , پارک پردیسان بود جایی که رفتیم اگه اشتباه نکنم ... خیلی شلوغ بود , اعصاب خورد کن بود ولی همین که با داییام و پسرخاله هام بود سبب شد که خوش بگذره ... ( البته اینجایی که عکس گرفتیم جای خلوتشه که همونطورم که پیداست چیزی نداره ,فقط دار و درخته , جاهای دیگش خیلی بهتر بود ) 2 لینک به دیدگاه
الهام. 8079 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ ما رفتيم 12بدر خيلي خوش گذشت... 3 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ ما رفتیم یه جایی هفت کیلومتر از انزلی پایین تر خیلی هم خلوت بود:دی خوش گذشت جایتان خالیاومدنی هم تو ترافیک نموندیم 7 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ چقد جالب بود من پستای همرو خوندم خیلی خندم گرفته بود:persiana__hahaha: مام هلکو تلک ساعت 7صب پا شدیم آمادهو اینا راه افتادیم مامان گیر داد نون نداریم بریم سر راه بربری بخریم رفتیم دیدیم3 کیلومتر صفه بی خیاله اون شدیم رفتیم صفه سنگک خلاصه نونرو گرفتیم اومدیم بریم پارک چیتگر دیدیم به به از ساعت9 ورودیای اصلیشو بسته بودن خلاصه بساطی بود یه ترافیکی بود نپو و نپرس خلاصه از هرطرفی خواستیم بریم نشد این وسطم مامانم تو ماشینم دیوونم کرد انقد قر زد گفت من گفتم چیتگر نریما هیشکی گوش نکرد:pichak29::ubhuekdv133q83a7yy7 خلاصه یه پارکه هچلفت پیدا کردیمو رفتیم بعدش کلی شلوغ شد کیف داد!!!! ولی چون هیچ چیزه سرگرم کننده ای نداشت فقط کارمون شده بود خوراکی خوردن!!!:persiana__hahaha: 11 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ سلام سیزده به در واسه من خیلی خوب بودش رفتیم به یکی از روستاها به اسم قلجق.... روستای قشنگی بودش و اینکه داداشی ها م بودن ... و کلی اتفاق و ... خیلی خیلی خوب بود... نه صبح تا هفت شب.... 9 لینک به دیدگاه
masoume 5751 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ در حیاط منزل دایی جان به در کردیم ولی خوب خوردیم ، خیابونم خلوت بود با اسکوتر !! برادرزادم خوب بازی کردم . البته یه 2 ساعتی نزدیکای غروب رفتیم کوه یه قلعه تاریخی فتح کردیم امدیم . خوش گذشت . 6 لینک به دیدگاه
maryam_alien 9904 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ خوش به حال همه اونایی که بهشون خوش گذشته 5 لینک به دیدگاه
maryam*arch 1022 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ ما رفته بودیم یه باغ تو کرج همه چی عالی بود و خوش گذشت به جز غذاش 4 لینک به دیدگاه
danielo 15239 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۰ من که تا ساعت 3 بعد از ظهر خواب بودم. زنگ زدن بیدارم کردند .گفتند با کل خاندان هستیم ویلا لب دریا.من هم با جسی رفتم اونجا 3 ساعتی بودم. یک قایقی سوار شدیم و برگشتم خونه 9 لینک به دیدگاه
hapashtia 615 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ در جنگلهای گرگان،روستای سرسبز قرن آباد کنار یک آب بند زیبا... با فامیل بودیم،البته نه همه ی فامیل...نشد همه با هم باشیم دیگه. ولی به هر حال ما سیزده را به یاد اجدادمون به در کردیم...شاید هم در رفتیم... از اینکه نکنه یه وقت مارو هم تو خونه هامون قتل عام کنن!!! 1 لینک به دیدگاه
afa 18504 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ با خونواده خاله ام رفتیم باغ بابابزرگم ..... خیلی خوب بود .......... 4 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ من که تا ساعت 3 بعد از ظهر خواب بودم.زنگ زدن بیدارم کردند .گفتند با کل خاندان هستیم ویلا لب دریا.من هم با جسی رفتم اونجا 3 ساعتی بودم. یک قایقی سوار شدیم و برگشتم خونه جسی کیه 5 لینک به دیدگاه
آرانوس 6500 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ 13 بدر ما هم خوب بود خوش گذشت رفتیم زدیم به دل طبیعت. معمولا هر سال غذا آتیشی روز 13 به راهه جای شوما خالی البته درخت نشکوندیما چوب خشک و بساط آتیش و از خونه بردیم. بعدشم رفتیم بالای کوه و یه سری از این گیاها و گلای کوهی رو چینیدم رفتنش آسون بودا حالا پایین اومدنش مصیبتی شده بود:banel_smiley_52: به هر سختی که بود نشسته،خمیده،کجکی بود خودمونو رسوندیم پایین. کلیات همین بود 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده